بحران قره باغ؛
بازیگران موثر

«مرکز اسناد جمعیت دفاع از ملت فلسطین»
خبرگزاری قدس-سلمان رضوی:
منطقه قفقاز به علت موقعیت ژئوپلیتیک، از اهمیت زیادی برخوردار است. این منطقه نه تنها محور ارتباطی بین شمال - جنوب و غرب - شرق است بلکه در همسایگی آن، کشورهای بزرگی چون ایران، روسیه و ترکیه واقع شده اند. قفقاز یکی از محورهای اصلی دسترسی به دریای خزر، دریای سیاه و آسیای مرکزی است. با توجه به نقش ژئواکونومیکی، ژئواستراتژیکی و ژئوکالچرال، قفقاز را میتوان به عنوان یک گذرگاه خشکی با گذرگاههای آبی چون سوئز، پاناما، مالاکا و هرمز قابل مقایسه دانست.منابع هیدروکربنی دریای خزر و عبور آن از مسیر قفقاز به بازارهای جهانی، ضمن تحکیم استقلال و حاکمیت ملی کشورهای منطقه، سلطه انحصاری روسیه بر مسیرهای عبور انرژی را در هم میشکند. همچنین راهروی قفقاز نقش مهمی در تنوع بخشی در تامین منابع انرژی اروپا دارد. سرمایه گذاری غرب در بخش نفت و گاز آذربایجان و تلاش برای عبور منابع نفت و گاز خزر در مسیر شرق به غرب با کنار گذاشتن ایران و روسیه بیانگر نگاه راهبردی اروپا و امریکا به اهمیت منطقه قفقاز است. امروزه قفقاز یکی از مسیرهای اصلی و در حال ظهور تجارت بین قاره ای است. این مسیر بیشتر خشکی، ارزان تر از حمل و نقل هوایی و سریعتر از دریایی است. در این منطقه مهم و استراتژیک منافع مجموعه ای از کشورها و ملتها با یکدیگر گره خورده است. البته بحران منطقه قفقاز یکی از پیچیدهترین و مهمترین مسائل در حوزه روابط بین الملل است. در برخی موارد نیز مناقشات مرزی شکل جدیدی به خود میگیرد. این در حالی است که بحران های موجود درمنطقه امکان تاثیرگذاری بر سایر وقایع در خاورمیانه و آسیای مرکزی را فراهم میآورد.
بحران قرهباغ میان آذربایجان و ارمنستان یکی از مهترین و اثرگذارترین مناقشات بر منافع کشورهای همسایه و دیگر کشورهای غربی است. ارمنستان با به دستگیری کنترل نواحی قرهباغ کوهستانی و اشغال هفت ناحیه پیرامونی آن در خاک جمهوری آذربایجان، منطقه خود مختار (آرتساخ) ایجاد کرد. این روند بتدریج از آغاز فروپاشی شوروی تا 1994 ادامه یافت و در مِی 2004، با میانجیگری گروه مینسک بین ارامنه و آذربایجان آتشبس برقرار شد.
نکته قابل توجه آنکه مرزهای بین جمهوری های تشکیل دهنده اتحاد شوروی، مرزهای بینالمللی نبـودند، بنابرایـن ایـن مـرزها معین نـشده و معاهده ای بین المللی بین ایـن جـمهوری ها امضاء نشده بـود. به همیـن سبب تعیین حدود بین جمهوریها بیشتر براساس تقسیمات اداری داخلی اتحاد شوروی و برآورده کردن برنامه های مناطق اقتصادی هیجدهگانه ای بود که قفقاز جنوبی یکی از آنها بود. وجود بوم بسته های یک جمهوری در نواحی مجاور جمهوری دیگر، خود گویای این واقعیت است. با در نظر گرفتن این واقعیات می توان درگیری بین دو جمهوری ارمنستان و آذربایجان بر سر مسأله قره باغ را در این چارچوب بررسی کرد. بنابراین نباید انتظار داشت که مساله قره باغ در چارچوب ها و نرم های متعارف بین المللی حل و فصل شود. لذا بحران می تواند سال ها چونان آتش زیر خاکستر ادامه داشته باشد. اکنون بحران قرهباغ برای هر دو هیات حاکمه و طرف سوم یعنی قره باغیها به مسألهای حیثیتی تبدیل شده است. همچنین باید توجه داشت که قفقاز بر خلاف آنچه پنداشته می شود،هیچگاه یک نظام واحد نبوده مگر زمانی که یک قدرت برتر،کل آنرا در سیطره خود داشته است، مانند دورههای ساسانی، صفوی و امپراتوری روسیه و شوروی. بنابراین در بررسی مسائل قفقاز جنوبی نمی توان آن را در چارچوب یک سیستم واحد مورد ملاحظه قرار دارد. از این رو، حل مناقشاتی که در این منطقه رخ داده است، از پیچیدگی های ویژه ای برخوردار است که تاکنون مدلی از پیش تعیین شده برای آن وجود نداشته است.
1- مروری تاریخی بر منطقه قره باغ
قرهباغ یک منطقه جغرافیایی در شرق ارمنستان و جنوب غربی آذربایجان است که از ارتفاعات قفقاز کوچک تا زمینهای پست بین رودخانههای کر و ارس کشیده شدهاست. همچنین قرهباغ یکی از تقسیمات سیاسی ایران از دوره صفویه به این سو بود که پس از عهدنامه گلستان به روسیه تزاری واگذار شد. تا سال ۱۸۴۰این منطقه همچنان با عنوان ایالت قرهباغ شناخته میشد اما پس از آن به شوشا تغییر نام یافت و در اتحاد جماهیر شوروی بخشهایی از آن به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی پیوست، بخش زنگهزور به جمهوری ارمنستان شوروی واگذار شد و پس از اشغال این منطقه توسط واحدهایی از ارتش شوروی در معیت نیروهای ارمنستان، بخش کوهستانیاش که قسمتی از ساکنان آن را ارامنه تشکیل میدادند با عنوان جمهوری آرتساخ اعلام استقلال کرد. پس از انعقاد عهدنامههای گلستان و ترکمانچای، روسها اقدام به کوچاندن ارامنه ایران به منطقه تحت تسلط خود کردند و ایالات تصرف شده ایروان و قره باغ را برای اسکان ارامنه در نظر گرفتند. پس از جنگهای عثمانی و روسیه، ارامنه مناطق شرقی امپراتوری عثمانی که همراه روسها علیه عثمانیها وارد جنگ شده و پیروزیهایی نیز بدست آورده بودند پس از عقبنشینی روسها مجبور به مهاجرت به داخل مرزهای روسیه شده و ترکیب جمعیتی ایروان و قره باغ را به نفع ارامنه تغییر دادند.
اطلاق نام قرهباغ به این منطقه که واژه ترکی است برای اولین بار در زمان سلاطین ترکان سلجوقی مطرح شد. همچنین این منطقه که در تاریخ با نام آران نیز یاد شده است در دوره حاکمیت ترکهای مسلمان که بعد از اعراب به این منطقه مسلط شدند نام قره باغ را بر خود گرفت. در زمان حکومت صفویه این منطقه به همراه چند منطقه دیگر قفقاز، عنوان خاننشین به خود گرفت و توسط فردی که منصوب صفوی بود اداره میشد. قرهباغ مدتی نیز به صورت بخشی از ایالت آذربایجان توسط حاکمان آن که از طرف سلاطین و شاهان ایران به کار گماشته میشدند اداره می شد. در سالهای قبل از جدایی از ایران نیز قره باغ خان نشین بود و حاکم آن از طرف دولت ایران منصوب می شد. شیوه خان نشین در این منطقه حتی مدتی پس از جدایی از ایران هم ادامه یافت.
قره باغ در سال های جنگ جهانی اول با حضور نیروهای نظامی عثمانی، انگلیس و روسیه در منطقه، فراز و نشیب های زیادی به خود دید. جدای از خواست و اراده طرف آذری – ارمنی، نیروهای متفقین نیز در منطقه حضور داشتند و در تلاش بودند تا متناسب با منافع خود مسائل را پیگیری کنند.
2- ویژگیهای راهبردی و اقتصادی قرهباغ
هرچند بحران قره باغ را بیشتر در بستر اختلافات سرزمینی و قومی - دینی مورد تحلیل قرار می دهند اما نبایستی فراموش کنیم که از مهمترین دلایل موثر بر طولانی شدن و لاینحل ماندن بحران قره باغ میتوان به پتانسیلهای راهبردی و اهمیت اقتصادی قرهباغ اشاره کرد. قره باغ به لحاظ راهبردی و اقتصادی اهمیت فراوانی بین طرفین اختلاف دارد. مناطق وسیع قرباغ همراه با زمین های حاصلخیز برای کشاورزی با شرایط آب و هوایی مساعد، محیط مناسبی را برای تولید انواع محصولات فراهم کرده است. همچنین وجود معادن و سنگهای گرانقیمت بر اهمیت اقتصادی قرباغ میافزاید. همچنین این حوزه جغرافیایی سرچشمه تعدادی از رودخانههای مهم است که به سوی اراضی آذربایجان سرازیر شده و در تنظیم اکوسیستم و حیات اقتصادی آذربایجان نقش بسزایی دارد. بنابراین کاملا واضح است که تسلط یک دولت دیگر غیر از آذربایجان بر این منطقه به ویژه اگر آن دولت ارمنستان، با اختلافات اساسی ژئوپلیتیکی باشد، می تواند با کنترل آب این رودخانهها، اهرم فشاری بر دولت آذربایجان باشد. همچنین تعدادی از رودخانههای مهم ارمنستان نیز مانند توتو و خاچن یا رودهای ارپا و وروتان که در تامین آب دریاچه سون ارمنستان نقش دارند از ارتفاعات قره باغ کوهستانی سرچشمه می گیرند.
اهمیت اقتصادی و کاملا حیاتی قرهباغ زمانی پررنگ تر میشود که بحث انزوای ارمنستان در شطرنج ژئوپلتیکی منطقه مورد بحث قرار میگیرد. یعنی تحریم اقتصادی و سرزمینی ارمنستان توسط ترکیه و آذربایجان است. حذف ارمنستان از پروژههای مهم ارتباطی و انتقال انرژی، خسارت های اقتصادی جبران ناپذیری برای ایروان در پی داشت. بر همین اساس قره باغ برای ارمنستان از اهمیت اقتصادی ویژه برخوردار است. چرا که به دلیل ارتباط سرزمینی کوتاه و سخت ارمنستان با ایران- متحد راهبردی سواحل ارس در مناطق جنوب قره باغ- به لحاظ اقتصادی ایران حکم دریچه تنفسی برای ارمنستان دارد.
3- معادلات ایران در منطقه قفقاز
روابط تاریخی و فرهنگی ایران با قفقاز در اعماق قرون گذشته ریشه دارد. امروز ایران با کنترل بر بخش عظیمی از منابع جهانی و موقعیت ژئواستراتژیک، ژئو اکونومیک، ژئو کالچرال مناسب، نه تنها امکان رقابت فعال با روسیه و دیگر کشورهای قفقاز جنوبی را برخوردار است بلکه میتواند کشورهای مستقل نوپای منطقه را به همگرایی و همسویی با خود جلب کند. ایران در بین کشورهای حاشیه دریای خزر تنها کشوری است که دسترسی مستقیم به اقیانوس هند دارد و این امر باعث برتری در عرصه انتقال انرژی منطقه در مقایسه با دیگر رقبا از جمله ترکیه و روسیه می شود. ایران همچنین طولانیترین مرز را در خلیج فارس و دریای عمان دارد و مناسب ترین مسیر به دریای آزاد و تنها مسیر خشکی به جهان عرب را دارا است. ایران در سایه موقعیت ژئوپلیتیک مناسب در نظر ارمنستان که تحت محاصره قرار دارد و دیگر کشورهای قفقاز جنوبی که دنبال اتصال به بازارهای جهانی هستند از اهمیت زیادی برخوردار است.کشورهای اروپایی اصلیترین منبع واردات ایران است و در این بین کشورهای قفقاز جنوبی میتوانند به عنوان مسیرهای جایگزین جدید به سوی اروپا مورد استفاده قرار گیرند. ایران همانند روسیه در سیاست خود در رابطه با کشورهای منطقه، میزان همگرایی آنها را با اتحادیهها و سازمانهای مخالف در نظر میگیرد. هر دو کشور نگران تلاشهای آمریکا و غرب برای نفوذ و حضور خود در قفقاز جنوبی هستند.
قفقاز جنوبی یکی از اولویتهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود. چندین عامل بر منافع ایران در این منطقه اثرگذار است: تاریخ مشترک، نزدیکی جغرافیایی، روابط دوجانبه به بازار بالقوه برای فروش کالا و فناوری ایران، وجود منابع نفت و دیگر مواد معدنی مفید در منطقه، مسیرهایی که راههای مهم ارتباطی و حمل و نقل از آنها عبور میکنند. ایران در تلاش است تا جایگاه خود را در محدوده سیاسی و اقتصادی قفقاز جنوبی پیدا کرده و در این رابطه سیاست خارجی فعالی را در منطقه اعمال میکند.
به طور کلی می توان اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه قفقاز جنوبی را بدین ترتیب تبیین کرد:
- مدیریت حل بحران های منطقهای و کمک به حل بحران قره باغ و تاکید بر صلح و ثبات در منطقه
- تلاش برای تعیین رژیم حقوقی مناسب برای دریای خزر
- ایجاد مانع برای جلوگیری از تقویت شکل بندیهای سیاسی، امنیتی در مخالفت با ایران
- حفظ و توسعه روابط دوستانه با روسیه با توجه به منافع دو جانبه
- تقویت و توسعه روابط سیاسی و تاکید بر همکاری منطقهای
- استفاده از موقعیت ترانزیتی ایران جهت گسترش روابط سیاسی با کشورهای منطقه
- جلوگیری از دست اندازی دیگران به منافع نفت کشور در حوزه دریای خزر
- استفاده از منابع آب دریای خزر و مسائل وابسته آن مثل منابع داخل و بستر اعم از ماهیهای خاویاری و سایر منابع
- استفاده از بازارهای منطقه جهت فروش کالاهای ایرانی به ویژه مواد مصرفی و انتقال صادرات کالای ایران به اروپا
- تلاش برای توسعه میادین نفت و گاز
- واقع شدن به عنوان بازار تولیدات کشورهای قفقاز از جمله در بخش انرژی مثل معاوضه انرژی
- توسعه تجارت و همکاری های اقتصادی و تجاری سرمایهگذاری در منابع نفتی همکاری در بخش انرژی و سایر بخشها و تقویت سازمانهای منطقهای از جمله اکو
- افزایش نقش جغرافیایی اقتصاد ایران در شبکه ترانزیتی و ارتباطی قلب اروپا و آسیا و خلیج فارس
- حضور و نفوذ در بین جمعیت های مسلمان منطقه ازجمله در جمهوری آذربایجان با استفاده از اشتراکات دینی و مذهبی
- تلاش برای حضور فرهنگی در قفقاز با استفاده از اشتراکات فرهنگی، مذهبی و تاریخی
- گسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی در منطقه
- ملاحظات راهبردی ایران پیرامون تهدیدات امنیت ملی ناشی از حضور نظامی قدرت ها
- مخالفت ایران با نظامیگری دریای خزر و کل منطقه
- برقراری موازنه قوا
در عین حال برای آذربایجان، همسایه جنوبی یعنی ایران را نمیتوان نادیده گرفت. دو کشور ۶۱۸ کیلومتر مرز زمینی مشترک دارند و در دریای خزر نیز هم مرز بوده و به علاوه دارای گذشته و عناصر فرهنگی مشترکی هستند. آذربایجان دومین کشور شیعه بعد از ایران است و مانند ایران عضو اکو است و با توجه به الزامات ژئوپلیتیکی نیازمند ایران است. همچنان که ایران نیز نمیتواند آذربایجان را در محاسبات خویش نادیده بگیرد. با وجود این، باکو رابطه با ایران را با توجه به حساسیت های غرب در قبال ایران پیگیری می کند که یکی از این حساسیتها روابط حسنه با رژیم اسرائیل است. در فوریه ۲۰۱۲ ایران اعلام کرد:
آذربایجان به عوامل سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل در کشور خود پناه داده است. افرادی که با گذر از مرز وارد خاک ایران شده و دانشمندان هسته ای ایران را ترور کردند. در این راستا برخی از منابع از ایجاد تاسیسات استراق سمع الکترونیکی اسرائیلی در امتداد سواحل خزر و مرزهای ایران خبر می دهند. سلطه اسرائیل برای یکی از مهمترین و حساس ترین سیستمهای ارتباطی آذربایجان یعنی اپراتور تلفن همراه این کشور که توسط شرکت اسرائیلی باکسل اداره میشود زمینه فعالیت این رژیم را آسانتر کرده است.
4- معادلات روسیه در منطقه قفقاز
قفقاز منطقه مهم استراتژیک، نظامی، امنیتی و اقتصادی برای فدراسیون روسیه است ولی امروزه این منطقه به یکی از مناطق تهدید امنیت روسیه تبدیل شده است. قفقاز جنوبی از آن جهت که با واحد های قفقاز شمالی فدراسیون روسیه همسایه است و از سوی دیگر درگیر مناقشات نژادی و مذهبی بسیاری است برای روسیه اهمیت فراوانی دارد و یکی از اولویت های سیاست خارجیاش روابط با دولتهای مستقل نوپای قفقاز جنوبی، است. اما تغییرات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در دهه 1990 و نیمه اول هزاره سوم منجر به تضعیف موضع روسیه در قفقازجنوبی و کاهش نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه شده و این عوامل عبارتند از:
- فعال شدن قدرت های غیر منطقهای در وهله اول و دیگر کشورهای ناتو در منطقه قفقاز
- سیاست نخبگان و حاکمان جمهوری های جدید قفقاز جنوبی که دورنمای توسعه کشورهای خود را غالباً با غرب تعریف می کنند.
- تلاش های جهانی ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی جهت نفوذ در آسیای مرکزی و قفقاز جهت تامین منافع استراتژیک.
- منابع نفت و گاز دریای خزر و انتخاب مسیرهای حمل و نقل نفت و گاز به بازارهای جهانی
- عدم حل مناقشات ( گرجستان - اوستیای جنوبی- آبخازیا و آذربایجان -قرباغ - ارمنستان)
- تداوم حفظ کانون های تجزیه طلبی و تروریست در قفقاز شمالی
قفقاز جنوبی محل برخورد منافع روسیه با منافع ایالات متحده و کشورهای اتحادیه اروپا، ایران و ترکیه است. روسیه از چندین قرن پیش این منطقه را در حوزه منافع حیاتی خویش می بیند. از جوانب مختلف میتوان به اهمیت و ارزش منطقه قفقاز جنوبی برای روسیه پرداخت. پیش از هر چیز باید گفت که منطقه جزء خارج نزدیک روسیه است.
کشورهای مشترک المنافع یا خارج نزدیک روسیه که منطقه منافع حیاتی این کشور را در زمینههای اقتصادی، دفاعی، امنیت ملی و... تشکیل می دهند مهمترین و اصلی ترین خط مشی در اولویتهای سیاست خارجی روسیه هستند. برای روسیه بیش از هر چیز اهداف ژئوپلیتیک و دورنمای بلندمدت توسعه اقتصادی، تعیین کننده لزوم حفظ پایگاه خود در فضای پسا شوروی و روس گرا بودن این مناطق است. حضور اقتصادی، سیاسی، فکری و فرهنگی در این کشورها تامین کننده اهداف بلندمدت روسیه است و تا حد زیادی امنیت روسیه بستگی به این دارد که روابط آن با اوکراین، بلاروس و کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز چگونه شکل می گیرد.
سه اصل اساسی تثبیت نقش روسیه به عنوان عرضه کننده انرژی، ایجاد و حمایت از رژیم های مشابه با رژیم های سیاسی حاکم در روسیه و تامین امنیت در امتداد مرزهای روسیه، راهنمای رویکرد سیاست خارجی روسیه در رابطه با همسایگانش است.روسیه به دنبال بهره برداری از اهرم انرژی برای ارتقای موقعیت خود در معادلات بینالمللی است. بودجه ملی و در کل اقتصاد این کشور وابسته به استخراج و صدور منابع هیدروکربنی است. هرگونه اختلال در این نقش تهدیدی برای امنیت و منافع ملی روسیه به شمار می رود.
تلاش روسیه برای جلوگیری از اجرایی شدن مسیر انرژی جنوبی که منابع انرژی خزر را از راه قفقاز و خارج از سرزمین روسیه به بازارهای مقصد، یعنی اروپا و پیشنهاد مسیر دریایی جریان جنوبی که هدف آن انتقال منابع هیدروکربنی روسیه به بازارهای اروپایی است، در این چارچوب ارزیابی می شود. همچنین عضویت هر یک از کشورهای حوزه خارج نزدیک در اتحادیه اروپا نهتنها تلاش های روسیه برای به کنترل درآوردن آنها را ناکام خواهد گذاشت بلکه این خطر وجود دارد که با انجام اصلاحات مورد نظر اتحادیه اروپا این کشورها برای دیگر کشورهای بخش اروپایی روسیه نقش مدل را بازی کنند.
با گذشت بیش از ۲۵ سال از استقلال کشورهای منطقه قفقاز آنها هنوز سایه سنگین روسیه را احساس میکنند. در این میان با توجه به محاصره اقتصادی باکو و آنکارا، ایروان مجبور شده است اقتصاد خود را با روسیه تقویت کند. یکپارچه شدن جمهورهای پیشین اتحاد شوروی از جمله جمهوری آذربایجان در اتحادیه اقتصادی اوراسیا موجب وابستگی اقتصادی آنها به روسیه و مانعی در برابر توسعه روابط غرب با کشورهای عضو خواهد بود.
روسیه در پی کنترل مسیر انرژی موجود در منطقه قفقاز برای به دست آوردن منافع اقتصادی و سیاسی است. بدین ترتیب عقیم گذاشتن طرح های انرژی مورد نظر کشورهای غربی و جلوگیری از تعمیق روابط باکو - تفلیس در راستای منافع روسیه است. به نظر میرسد که بهترین ابزار برای انجام این کار مناقشه قره باغ است. حضور اتحادیه اروپا در مجاورت مرزهای روسیه می تواند با محدود کردن دامنه نفوذ روسیه تلاش کرملین برای به دست آوردن نفوذ و قدرت در عرصه بینالمللی را به چالش بکشد.
روسیه گسترش نهادهای غربی به سمت مرزهای خود را مانعی بر سر راه بازگرداندن نفوذ خود در منطقه اوراسیا میداند. از نظر اقتصادی ارمنستان کشوری وابسته به روسیه است. خطوط هوایی، صنایع شیمیایی، بخش ارتباطات و زیرساخت های عرضه انرژی در اختیار شرکتهای روسی بوده و در نتیجه هدف اصلی روسیه حفظ وضع موجود است.وابستگی این کشور به روسیه سبب شده است که ارمنستان در عرصه سیاست خارجی توان مانور چندانی نداشته باشد.
روسیه با استفاده از حساسیت جمهوری آذربایجان در رابطه با مسئله قره باغ، باکو را به جذب در ترتیبات منطقهای با رهبری خود مانند سازمان پیمان امنیت جمعی و اتحادیه اقتصادی اوراسیا ترغیب میکند و البته اتحادیه اقتصادی اوراسیا را یک طرح فقط اقتصادی نمیداند بلکه آن را بخش اصلی راهبرد ژئوپلیتیکی با غرب فرض میکند. چنانچه این اتحادیه اقتصادی به رهبری روسیه شکل بگیرد و تداوم یابد با این احتمال که رهبر دیگری چون روسیه برای آن متصور نیست رقبای منطقهای و فرامنطقهای نخواهد توانست به جایگاه روسیه در آسیا خدشهای وارد کند.
هرچند باکو هنوز به عضویت این اتحادیه در نیامده است ولی به عنوان ناظردر نشستها شرکت می کند و این احتمال وجود دارد که آذربایجان با به دست آوردن برخی امتیازها در رابطه با غرب به عضویت این اتحادیه درآید. حتی اگر چنین اتفاقی در آینده نیافتد، دستکم روسیه توانسته است با استفاده از اهرم قرهباغ از یکپارچگی اقتصادی جمهوری آذربایجان در گروه بندی غرب رقیب، با طرح اتحادیه اقتصادی اوراسیا جلوگیری کند. طرح های انرژی که باکو آنها را تکمیل کرده و یا در حال پیگیری است نه تنها در مسیر شرقی - غربی و به دور از قلمرو روسیه هستند بلکه بازار هدف آنها نیز همان بازارهای غربی است که مقصد نفت و گاز روسیه است. این طرحها در واقع با دستور کار انرژی روسیه منافات دارند. روسیه بر این باور است که جمهوری آذربایجان با حمایت غرب به راهروی انتقال منابع گاز ترکمنستان و قزاقستان نیز تبدیل خواهد شد.
وابستگی کشورهای آسیای مرکزی به قلمرو و مسیرهای حمل و نقل روسیه از میزان کنونی هم کاهش خواهد یافت. بنابراین تداوم مناقشه قره باغ میتواند به ناامنی مسیر جمهوری آذربایجان وسرانجام انصراف کشورهای شرقی خزر به انتقال منابع هیدروکربنی از مسیر جمهوری آذربایجان منجر شود. جمهوری آذربایجان به دلیل داشتن ذخایر غنی نفت و گاز در برابر بازیگران خارجی استقلال عمل نسبی بیشتری داشته است. به همین دلیل روسیه در این کشور نفوذ کمتری دارد. جمهوری آذربایجان در طول دو دهه اخیر راهبرد عدم تحریک همسایه روس خود را به خوبی اثبات کرده است.
حمایت روسیه از مواضع جمهوری آذربایجان و رسیدن به توافق می تواند مشوق خوبی برای توسعه روابط طرفین باشد. به خاطر ترس جمهوری آذربایجان از بازی روسیه با کارت وضعیت سیاسی قره باغ موجب شده است جمهوری آذربایجان همکاریهای خود با روسیه را گسترش دهد و تمایلی به حضور نهادهای غربی در جمهوری آذربایجان نداشته باشد.
5- معادلات ترکیه در منطقه قفقاز
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ترکیه در رقابت با روسیه و ایران به دنبال نفوذ در منطقه قفقاز به خصوص آذربایجان بودهاست. جنگ بین آذربایجان - ارمنستان، تضاد بین ترکیه - روسیه و رقابت ترکیه با ایران و نیز نامناسب بودن وضعیت اقتصادی این کشور، از مهمترین مشکلات بنیادین این کشور یرای نفوذ در منطقه است. درحال حاضر ترکیه به دنبال آن نیست که جانشین روسیه در منطقه شود بلکه علاقه ترکیه درحال حاضر به گسترش روابط اقتصادی، فرهنگی و علمی با این دولتها است. اولویتهای اعلام شده ترکیه در منطقه قفقاز به تقویت استقلال، توسعه روابط برمبنای برابری و کنارگذاشتن رویکرد احساساتی اوایل دهه 1990 برمیگردد.
با افول گفتمان کمالیستی و پیروزی اسلام گرایان، خط و مشی سیاست خارجی ترکیه تغییرات بنیادینی را شاهد بوده است. جاه طلبی های بلند پروازانه آنکارا برخلاف گذشته این کشور را نه به عنوان پل ارتباطی شرق و غرب، بلکه کشوری مرکزی در میان مناطقی استراتژیک نظیر قفقاز و آسیای مرکزی، بالکان و خاورمیانه در نظر دارد. دکترین نوعثمانیگری حاکم بر سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه به دنبال بسط نفوذ این کشور در مناطق پیرامونی و ادغام با این جوامع با هدف کسب اهمیت استراتژیک جهانی برای ترکیه است. ترکیه طی چندین سال گذشته به واسطه حمایت کشورهای غربی و نزدیکی به برخی دولت های عربی منطقه مانند عربستان سعودی، سعی در یکه تازی در امور منطقهای و ایفای نقش تاثیرگذار و تعیین کننده در مناقشههای این منطقه داشته است. سیاست خاورمیانهای ترکیه را باید بر اساس مانیفست سیاست خارجی احمد داوود اوغلو نخست وزیر وقت ترکیه و نویسنده کتاب عمق استراتژیک، بازنگری و ارزیابی کرد که تاکید دارد: سیاست خارجی ترکیه در دوران قبل از حزب عدالت و توسعه بیشتر بر مبنای حفظ وضع موجود و توازن منطقهای در خاورمیانه بود. ترکها بنا بر سابقه تاریخی و برخوردهای آنان با عرب ها و کردها سعی میکردند از خاورمیانه دوری کنند چرا که خاورمیانه را یک کانون تهدیدزا میدیدند. با رخدادهایی که در دهه 1990میلادی، همزمان با فروپاشی شوروی پیش آمد، ترک ها احساس کردند جایگاه خود را در غرب از دست داده اند و به فکر تغییر سیاست خارجی خود افتادند.
نقطه عطف این تغییرها، زمان به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه بود .بر اساس نظر داوود اوغلو در کتاب عمق استراتژیک، دولتها به سه دسته تقسیم می شوند: دولتهای ایستا که سعی میکنند از آشوبها دور باشند، دولتهای عادی که اگر آشوبی رخ داد وارد میشوند اما بازیگر اصلی نیستند و در نهایت دولت های بازیگری که بر اساس برخورداری از فاکتورهای قدرت وارد تحولات می شوند. در این میان ترکیه با بهرهگیری از مدل سوم و با استفاده از پیشینه تاریخی و شرایط جغرافیایی خود تلاش کرد تا هویت جدیدی از خود به جهانیان ارایه نموده و نقش کانونی را ایفا کند چرا که در غیر این صورت خودش را شکست خورده میپنداشت. از دوره نخست به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه تاکنون، ترکیه از غرب فاصله گرفت و به سوی شرق حرکت کرد. اوج این حرکت، سال های 2005 تا 2009 میلادی بود یعنی زمانی که ترکیه توانست با توسل به قدرت نرم، بازیگری تاثیرگذار در منطقه جلوه کند. در همین پیوند، ترکیه شعار «به صفر رساندن تنش با همسایگان» را به عنوان یکی از پایههای سیاست خارجی خود برجسته کرد. اوج تغییر سیاست خارجی ترکیه به سمت بازیگری تاثیرگذار در منطقه، با شروع تحولات عربی آغاز شد. تحولاتی که در آنها شاهد دگرگونی گسترده در سطح کشورهای عربی بودیم. این تغییر سیاست خارجی چالش هایی برای ترکیه به وجود آورد که میتوان به حضور ترکیه در سوریه اشاره کرد.
تغییرات در محیط داخلی و پیرامونی ترکیه، تعریف عقلانی از مناسبات با جمهوری آذربایجان، جلوگیری از انزوای ترکیه در پی تحولات منطقه و جهان، تغییر درک نظامیان ترک از منافع ملی و فشارهای قدرت های منطقه ای- فرامنطقهای و در نهایت گرایش رهبران ترک برای پیوستن به اتحادیه اروپا از جمله علل نزدیکی دو کشور ترکیه و ارمنستان در سال های اخیر بود. شروع مناسبات سیاسی و در واقع سنگ بنای روابط در نهم جولای سال ۲۰۰۱ بازمیگردد، زمانی که کمیسیون آشتی ترکیه و ارمنستان متشکل از سیاستمدارانی از ارمنستان، ترکیه، روسیه و امریکا در ژنو گرد هم آمدند تا به اختلافات دیرینه این دو کشور همسایه پایان دهند. هر چند این کمیسیون به دلایلی چون چالشزا بودن موضوعات اختلاف مواضع همسایگان ذینفع چون جمهوری آذربایجان افکار عمومی هر دو کشور مخصوصا ارمنستان، نتوانست انتظارات شرکتکنندگان را فراهم کند اما شروع خوبی برای رفت و آمدهای دیپلماتیک به شمار میآید به نحوی که بعد از این کمیسیون، مراودات دیپلماتیک دولتمردان دو کشور بسیار افزایش یافت و سرانجام در سال ۲۰۰۹ به توافقنامه زوریخ انجامید. در همین راستا می توان به ملاقات بی سابقه وارطان اسکانیان وزیر خارجه وقت ارمنستان با عبدالله گل وزیر خارجه وقت ترکیه در حاشیه اجلاس رهبران مدیترانه در اسپانیا در سال ۲۰۰۲ اشاره کرد که بازتابهای زیادی در منطقه داشت و بسیاری را به این نتیجه رساند که نشانههای بهبود روابط دو کشور همسایه افزایش یافته است. از جمله بازدیدهای رسمی مهم دیگری که بازتابهای زیادی در حسن روابط دو کشور داشت می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- به دنبال انجام انتخابات در ارمنستان که به پیروزی مجدد روبرت کوچاریان منجر گردید احمد نجدت سزررئیس جمهور وقت ترکیه پیامتبریکی به رئیسجمهور ارمنستان ارسال کرد که این اقدام با ابراز نگرانی جمهوری آذربایجان همراه شد.
- سفر مقامات ترکیه به آمریکا و انجام ملاقات با مقامات این کشور و اعلام آمادگی در خصوص برقراری مجدد روابط ترکیه با ارمنستان و همچنین ارائه پیشنهاد برگزاری اجلاس سه جانبه بین ارمنستان، جمهوری آذربایجان و ترکیه
- بررسی لغو محاصره ارمنستان توسط مقامات عالی رتبه ترک از جمله دبیر شورای امنیت این کشور در بحبوحه مناقشه قره باغ
- حضور سربازان ترکیه در مانور( بهترین تلاش 2003) در ارمنستان در روزهای 16و 17ژوئن سال ۲۰۰۳
- سفر عبدالله گل رئیس جمهور وقت ترکیه به ایروان در سال ۲۰۰۸ که در چارچوب دیدارهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ برگزار شد و به دیپلماسی فوتبال معروف گردید. این سفر به عنوان اولین سفر یک مسئول ارشد ترکیه به این کشور فصل جدیدی را در مناسبات ترکیه و ارمنستان گشود و دریچه امیدی به روی عادی سازی مناسبات دوجانبه باز کرد.
- اوج روند عادی سازی روابط، اقدام وزیران خارجه ترکیه و ارمنستان در امضای موافقتنامه ۵ ماده ای با میانجیگری سوئیس در سال ۲۰۰۸ بود. این رهبران بر عادی سازی مناسبات، بازگشایی مرز، شناسایی قرارداد قارص و بررسی مشترک مسئله کشتار ارامنه ( ۱۹۱۵م )تاکید داشتند، همچنین در این نشست وزیران خارجه دو کشور درباره مفاد دو موافقتنامه توافق کردند.
بازگشایی مرزهای دو کشور اولین قدم برای عادی سازی روابط محسوب می شود. باید توجه داشته باشیم در پی تشدید مناقشه قره باغ، ترکیه مرزهای خود را با ارمنستان بست و این امر سبب شد ارمنستان در محاصره جغرافیایی قرار گیرد. در چنین شرایطی ارمنستان فقط با دو کشور ایران در جنوب و گرجستان در شمال، ارتباط مرزی داشت. این امر مشخصاً در کوتاهترین مسافت هزینه ترانزیت این کشور را به مقدار قابل توجهی افزایش داده است. برخی مطالعات این رقم را۲۰تا ۲۵ درصد ارزش اسمی کالا دانستهاند. چرا که ارمنستان مجبور بود ۹۵% کالاهای خود را از مسیر ترانزیتی گرجستان تامین کند که با بازگشایی مرزهای ترکیه این هزینه اضافی از بین خواهد رفت. از طرفی ترکیه از برقراری ارتباط با ارمنستان تنها به دنبال پیگیری منافع اقتصادی نیست بلکه این کشور از سالها قبل درصدد الحاق به جامعه اقتصادی اروپا و پس از آن خواستار پیوستن به اتحادیه اروپا بوده است. یکی از مبانی اتحادیه اروپا برای ترکها عدم توازن توسعه در این کشور است. همچنین ترکیه در استانهای شرقی همجوار با ارمنستان، از سطح کمتر از توسعه یافتگی برخوردار است.
تولید ناخالص ملی ترکیه نسبت به ارمنستان چند ده برابر است حال آنکه این شاخص در قسمتهای شرقی ترکیه ۲.۵ برابر کمتر از ارمنستان است. بنابراین بازگشایی مرزها میتواند به تعادل و توازن توسعه در ترکیه که از موانع الحاق آن به اتحادیه اروپاست کمک کند و این امر سبب می شود در صورت پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا این کشور بتوانند از صندوقی که تامین کننده منابع مالی برای رفع عدم توازن توسعه در کشور های عضو است بهره ببرد. ازجهت دیگر ترک ها تمایل بسیار زیادی در ارتقاء موقعیت خود در صحنه بینالملل و همچنین قفقاز دارند. آنها از ابتدای دهه نخست قرن ۲۱ سعی در به صفر رساندن تنش با همسایگان داشته اند. سیاستگذاران ترک بسیار مشتاق هستند تا در منطقه به عنوان یک قدرت بیطرف شناخته شوند. علاوه بر این آنها میل وافری برای دستیابی به جادههای ترانزیتی در سراسر قفقاز دارند. بنابراین بسیار تلاش میکنند تا مقدمات اجرای پروژه های انتقال نفت و گاز دریای خزر به اروپا از خاک آنها فراهم شود تا هم نیازهای انرژی خود را حل کنند و هم سودی از انتقال حاملهای انرژی نصیب آنها شود. در واقع ترکها در میان مدت و بلندمدت منافع بسیار زیادی از برقراری ارتباط با ارمنستان نسبت به مقطع زمانی کوتاه مدت کسب خواهند کرد.
همچنین از آنجا که بانی نشست ارمنستان و ترکیه در سال ۲۰۰۸ اتحادیه اروپا بود میتوان به راحتی از نقشی که در آینده عادی سازی روابط ترکیه و ارمنستان در توسعه و پیشبرد اهداف اتحادیه اروپا برای توسعه زیرساختها و اهمیت این امر در منطقه و بیرون کشیدن اهرم انرژی پرده برداشت. در این راستا چهار خط لوله انرژی در منطقه وجود دارد: خط لوله باکو- اروزونی-تیخورتک- نوورسیک،خط لوله باکو- سوپسا،خط لوله باکو- تفلیس- جیحان و در نهایت خط لوله باکو –تفلیس- ارزروم. از مجموعه چهار خط لوله، دو خط لوله اخیر جهت استقلال عرضه انرژی به اتحادیه اروپا از روسیه و شکستن انحصار روسها در عرصه انرژی به اروپا طراحی شده است. اما جنگ روسیه و گرجستان نشان داد به دلیل مجاورت گرجستان با روسیه و اختلاف های میان دو کشور این خطوط نظر اروپایی ها را در تامین امنیت عرضه انرژی حوزه دریای خزر به اتحادیه اروپا فراهم نخواهد کرد.
همچنین خطوط به دلیل انحراف از مسیر اصلی برای عبور نکردن از ارمنستان مشمول هزینه اضافی خواهند بود لذا مسیر ارمنستان هم به لحاظ امنیت و هم از نظر هزینه مطلوبترین راه است. لذا حمایت اتحادیه اروپا از روند عادی سازی روابط میان ترکیه و ارمنستان و همچنین سرمایه گذاری آنها برای طرح ریزی خطوطی که از ارمنستان بگذرد را شاهد بودیم.
براساس آخرین اطلاعات موجود، حجم واردات ارمنستان از ترکیه در سال 2019 برابر با 265 میلیون دلار بوده است. در مقابل مقدار صادرات ارمنستان به ترکیه چیزی در حدود 2 و نیم میلیون دلار برآورد شده است. این درحالی است که به گزارش وزارت امور خارجه ترکیه مقدار صادرات ترکیه به آذربایجان 1 میلیارد و 63 میلیون دلار و مقدار واردات از این کشور 2 میلیارد و 500 میلیون دلار بوده است. همچنین ترکیه بین سالهای 2002 تا 2019، 11 میلیارد دلار در جمهوری آذربایجان و این کشور 19 و نیم میلیارد دلار در ترکیه سرمایه گذاری کرده است. این آمارها به خوبی بیانگر تفاوت گسترده سطح وابستگی و روابط متقابل اقتصادی میان ترکیه و دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان است. صادرات ارمنستان به ترکیه در مقایسه با جمهوری آذربایجان فقط 2 درصد و واردات آن حدود 16 درصد از واردات جمهوری آذربایجان از ترکیه است. امری که مقدار وابستگی متقابل اقتصادی میان این بازیگران و ترکیه را برای جمهوری آذربایجان افزایش می دهد. از سوی دیگر رابطه اقتصادی میان ترکیه و جمهوری آذربایجان از حساسیت بالاتری در مقایسه با رابطه میان ترکیه و ارمنستان برخوردار است. چرا که جمهوری آذربایجان از جمله کشورهای اصلی صادر کننده انرژی به ترکیه است که طی دهه های گذشته همواره کشوری مصرف کننده در این زمینه بوده است. در هر حال، آن چه ترکیه به زعامت اردوغان را به اتخاذ سیاست مداخله جویانه در مناطق دچار تنش در خاورمیانه، شمال آفریقا و منطقه قفقاز انداخته، نه توسعه طلبی محض ایدئولوژیک و یا الحاق سرزمینی مناطقی به خاک ترکیه، بلکه دستیابی به منافع سیاسی و اقتصادی از رهگذر وضعیت و شرایط جاری است. موضوعی که به اردوغان در مناسبات سیاسی در صحنه قدرت ترکیه و بسیج افکار عمومی کمک شایانی خواهد کرد.
6- معادلات رژیم صهیونیستی در منطقه قفقاز
بر اساس منابع تاریخی، ساکنان آذربایجان و یهودیان اشکنازی در آذربایجان برای قرنها در کنار هم میزیستند. یهودیان در قرن نوزدهم تحت حکمرانی روسیه شروع به مهاجرت به آذربایجان کردند. در این راستا نخستین شعبه دوستداران یهود در سال ۱۸۹۱ در باکو تاسیس شد. در سال ۱۹۱۰ اولین کنیسه یهودیان توسط گروهی در شهر باکو افتتاح شد. درکنار فعالیتهای مذهبی، گروههای یهودی فعالیت اقتصادی خود را در آذربایجان گسترش دادند. به طوری که در سال ۱۹۸۳ شرکت های نفت متعلق به خانواده روتچیلد وارد صحنه اقتصادی باکو شدند. در دوران کوتاه استقلال آذربایجان از روسیه تزاری در سالهای تا ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰، یهودیان از فضای مسائل موجود بهره برده و توانستند، مراکز علمی و دانشگاهی را در آذربایجان راهاندازی کنند. از آن جمله میتوان به تاسیس دانشگاهی در سال ۱۹۱۹ و انتشار متون علمی به زبان عبری اشاره کرد. در مجموع یهودیان اشکنازی بخش مهمی از نخبگان فکری و تکنولوژیکی جمهوری آذربایجان سوسیالیست را تشکیل دادند. بعد از اشغال جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۲۰ توسط روسیه، ارتش سرخ امپراتوری روسیه، پیشرو نهضت ضدیهودی در اروپا شد. سربازان ارتش سرخ به صورت سازمان یافته حملاتی را علیه جمعیت یهودی نشین آذربایجان ترتیب دادند. بدین ترتیب روسیه تحت حکمرانی بلشویکها مانع فعالیت کلی سازمان فرهنگی و علمی و کلوپ های اجتماعی یهودیها در آذربایجان شد.بعد از مرگ استالین سیاست نرمتر و ملایمتری نسبت به یهودیان در آذربایجان اتخاذ شد و این امر باعث احیای دوباره فعالیت های فرهنگی و علمی آنها شد. به طوری که در سال ۱۹۸۲ دوره آموزش زبان عبری از سر گرفته شد.در حال حاضر رهبران جمهوری آذربایجان، از داشتن مناسبات خوب تاریخی با اقلیت اشکنازی، سعی در استفاده از آن برای تعمیق روابط استراتژیک با اسرائیل دارند.
سیاست خارجی اسرائیل همواره تحت تاثیر موقعیت ژئوپلیتیک ایران، اختلافاتش با کشورهای عربی و مشکل پذیرش موجودیت و مشروعیت آن به ویژه توسط کشورهای مسلمان منطقه بوده است. اسرائیل، رژیمی با جمعیت محدود مهاجر از بدو تاسیس تا امروز مشکلات زیادی را برای کشورهای منطقه داشته است. عدم پذیرش آن از سوی کشورهای منطقه و جنگهای متعدد با آنان نشان بارزی از اختلاف اساسی بین آنهاست و از همینرو اولویت اصلی رهبران رژیم صهیونیستی، خروج از انزوای سیاسی و دیپلماتیک بوده است و در مرحله بعد ائتلاف منطقهای در دستور کار آنان قرار داشته است. برای خروج از انزوای منطقهای، سیاست دکترین پیرامونی توسط دیوید بن گوریون و دیگر سیاستمداران اسرائیلی طراحی و اجرا شده است. بر اساس این دکترین اسرائیل میبایست با کشورهای غیر عرب که به لحاظ جغرافیایی نزدیک به آن هستند روابط مستحکم و دوستانه در عالیترین سطوح برقرار کند تا در مقابله با خطر دولتهای عربی، موازنه قدرت حاصل شود. این طرح در ابتدا کشورهایی مانند ایران، ترکیه، اتیوپی و... را شامل میشد.
اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ترکیه در قالب حزب عدالت و توسعه، دکترین پیرامونی را با چالش جدی مواجه کرد. در چنین شرایطی از نظر اسرائیل آنکارا در بهترین حالت دولتی غیردوست به شمار میآید و تهران نیز مولودی نامبارک است. با این وضعیت، طبیعی است اسرائیل به دنبال متحدان جدیدی برای پیشبرد دکترین پیرامونی باشد. جمهوری آذربایجان یکی از بازیگرانی است که میتواند در این راستا مطرح شود.
در میان کشورهای اسلامی آذربایجان نزدیکترین همکاری را با اسرائیل دارد. به گونهای که حتی پس از سردی روابط آنکارا و تلآویو، این روابط با قوت ادامه پیدا کرد. اسرائیل و آذربایجان در آوریل 1992 روابط دیپلماتیک برقرار کردند و در سال 1993، اسرائیل سفارت خود را در باکو افتتاح کرد. از آن زمان تاکنون، روابط گسترش و تعمیق یافته است. آذربایجان که به لحاظ تاریخی روابط خوبی با یهودیان داشته و از طرف دیگر در همسایه ایران نیز قرار دارد بهترین گزینه در این راستا به حساب میآید. نگرانیهای امنیتی اسرائیل از ناحیه ایران عاملی کلیدی در گسترش روابط این رژیم با جمهوری آذربایجان است. تلاشهای ایران برای دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای از نظر رژیم اسرائیل چالش جدی برای امنیت آن به شمار آمده و برای رفع این نگرانی، استراتژی فعالی را در مناطق پیرامونی ایران آغاز کرده است. اوزی رابی تحلیلگر معروف اسرائیلی (مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه موشه دایان در دانشگاه تل آویو) معتقد است اسرائیل برای جلوگیری از تهاجم ایران باید با اجرای دیپلماسی فعال، ائتلافهای چندگانهای را شکل دهد.در استراتژی امنیت ملی اسرائیل نفوذ اقتصادی، مقدمه نفوذ سیاسی قلمداد میشود. اظهارات شیمون پرز مبنی بر اینکه قدرت اسرائیل مبتنی بر علم و تکنولوژی است نه ارتش، بیانگر اهمیت اقتصاد از دید مقامات این رژیم است. آنان افزایش قدرت اقتصادی خود را همزمان با هدف تضعیف اقتصاد دیگر کشورهای منطقه به خصوص ایران پیگیری میکند.
در این شرایط اولویت استراتژیک اسرائیل در توسعه روابط اقتصادی و دیپلماتیک با کشورهای آسیای میانه و قفقاز، جلوگیری از گسترش نفوذ ایران و ممانعت از مشارکت در پروژههای اقتصادی به خصوص پروژههای مرتبط با نفت و گاز منطقه است. حضور اقتصادی اسرائیل در بخشهای مختلف اقتصاد آذربایجان، علاوه بر این که زمینهساز ارتقای دیگر زمینههای همکاری است، باعث میشود سطح همکاریهای ایران در این حوزهها و بهره گیری از مزایای اقتصادی آن به شدت کاهش یابد. این مسئله زیانهای اقتصادی و کاهش نفوذ سیاسی ایران را در منطقه به دنبال خواهد داشت و از طرف دیگر تامین امنیت انرژی اسرائیل میتواند ضریب امنیتی آن را بالا برده و آسیب پذیری آن در مقابل مخالفان و دشمنانش نظیر ایران را کاهش دهد. یکی دیگر از اهداف اسرائیل در آذربایجان، مقابله با سرعت نفوذ ایران و جلوگیری از شکلگیری نظم منطقهای مطلوب ایران در منطقه قفقاز است. برای تحقق هدف مذکور، رژیم صهیونیستی، ایران را به عنوان تهدید کننده امنیت ملی و ثبات داخلی دولتهای منطقه معرفی نموده و به اصطلاح خطر گسترش بنیادگرایی اسلامی و ایران هراسی را تبلیغ می کند. ادعاهایی مبنی بر اینکه تهدید موجودیت اسرائیل و آذربایجان توسط ایران، باعث نزدیکی آنها شده، بیانگر این موضوع است. از نظر تل آویو ایران حامی حرکت های اسلامگرایان است که بایستی به روش مختلف مانع نفوذ و تاثیرگذاری آن شود. راهاندازی مراکز متعدد مختلف فرهنگی به ویژه در آذربایجان از سوی اسرائیل برای یهودیان این کشور و گسترش روابط فرهنگی با دیگر کشورهای منطقه، نمونه هایی از این نوع فعالیت های پیشگیرانه اسرائیل علیه ایران است. حضور اسرائیل در بخش فرهنگی جمهوری آذربایجان از طریق جامعه یهودیان این کشور به ویژه در رسانهها و مطبوعات آن قابل توجه و گسترده است.
این وضعیت شرایط را برای ترویج و تبلیغ ایران هراسی در منطقه و به ویژه در جمهوری آذربایجان تسهیل می کند و شرایط را برای کشورهای غربی و متحدان منطقهای آن یعنی تلآویو که در تلاش هستند با طرح اتهاماتی نظیر حمایت ایران از بنیادگرایی اسلامی و گروههای تروریستی، ذهنیت امنیتی منفی نسبت به ایران در نخبگان و افکار عمومی کشورهای قفقاز از جمله آذربایجان ایجاد کنند فراهم میکند.
در حال حاضر حدود 11 هزار یهودی در قفقاز و ۵۰۰۰ یهودی در آذربایجان نظیر باکو، قوبا و گنجه سکونت دارند. رهبران باکو با اهداف تاکتیکی در منطقه قفقاز در تلاش برای برقراری روابط با اسرائیل هستند. آنها از برقراری روابط با اسرائیل به دنبال استفاده از نفوذ لابیهای یهودی و به کارگیری آنها در برابر لابیهای ارامنه در امریکا هستند. همچنین استفاده از تجهیزات پیشرفته نظامی و کشاورزی اسرائیلی ها، برای مدلسازی ارتش و بخش کشاورزی و تثبیت جایگاه خود در منطقه و موازنه نسبی با نفوذ روسیه و ایران را دنبال میکنند. از نگاه اسرائیلیها نیز، آذربایجان می تواند متحد استراتژیک اسرائیل باشد زیرا در کنار تجربیات تاریخی مثبت، ماهیت سکولاریستی حکومت در جمهوری آذربایجان و گرایشهای غرب گرایانه و نبود بنیادگرایی مذهبی در میان مردم آذربایجان می تواند، دوستی و ایستارهای طرفداری از اسرائیل را در میان آذریها تقویت کند.
آموزش و مدرنیزه کردن ارتش آذربایجان بخش مهمی از همکاری های نظامی و امنیتی میان باکو و تل آویو است. بعد از جنگ آذربایجان و ارمنستان در دهه 1990، اسرائیلیها به آموزش نظامی نیروهای آذربایجانی مشغول شدند. آنها به تدریج با ارائه تجهیزات نظامی از قبیل تانکهای پیشرفته و سلاحهای مدرن پیاده نظام به مدرنیزه کردن ارتش آذربایجان پرداختند. در سال ۲۰۰۹ شیمون پرز رئیس جمهور وقت رژیم صهیونیستی وارد باکو شد و در دیدار با الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان بر گسترش روابط در زمینههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی تاکید کردند. در یکی از اسناد منتشر شده از سوی ویکی لیکس، الهام علیاف رئیس جمهور آذربایجان "روابط باکو و تل آویو را به کوه یخ تشبیه کرده که فقط سرش پیداست."
در فوریه ۲۰۱۲ به عنوان بخشی از همکاریهای نظامی قراردادی به ارزش ۱.۶ میلیارد دلار بین باکو و تل آویو امضا شد که آذربایجان از اسرائیل تجهیزات جنگی پیشرفته دریافت میکرد. همچنین اسرائیل به جمهوری آذربایجان کمک میکند هواپیماهای بدون سرنشین در این کشور تولید کند.معاملات تسلیحاتی میان تلآویو و باکو طی سالهای ۲۰۱۲ به بعد ۴ میلیارد دلار برآورد شده است. تجهیز نیروی دریایی آذربایجان در دریای خزر، ۱۲ فروند کشتی برای محافظت از سواحل آذربایجان در سال ۲۰۱۴ و موشکهای ضد کشتی ، بخشی از همکاریهای نظامی دو طرف در حوزه دریایی است. در سال ۲۰۱۶ روزنامههای اسرائیلی از قصد این رژیم برای تحویل هواپیماهای بدون سرنشین بیشتر به آذربایجان خبر دادند. هواپیماهایی که در نبرد مهم آوریل ۲۰۱۶ نقش مهمی در موفقیت نیروهای آذربایجانی در برابر ارمنستان داشتند که به اعتراض ارمنستان علیه آن منجر شد. بنابراین باکو، یکی از بازارهای بزرگ صادرات تسلیحات نظامی اسرائیل به شمار می رود. همچنین طی سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ وزرای خارجه و دفاع اسرائیل از باکو بازدید کرده و در سال ۲۰۱۳ وزیر خارجه آذربایجان از تلآویو دیدار کرد.
جمهوری آذربایجان یکی از مشتریان اصلی صنایع نظامی اسرائیل است. اسراییل در سال ٢٠١٩ هشتمین صادرکنندۀ سلاح در جهان بود و در پنج سال گذشته اولین فروشندۀ اسلحه به آذربایجان بوده است. در سال ٢٠١٦ الهام علی اف، رئیس جمهوری آذربایجان، گفته بود که حدود پنج میلیارد دلار تجهیزات دفاعی از اسرائیل خریداری کرده است. به غیر از تسلیحات، آذربایجان یکی از مشتری های پر و پا قرص کالاها و فرآورده های اسرائیلی است. اسرائیل بخش مهمی از نفت مورد نیاز خود را از آذربایجان وارد می کند و متقابلاً سلاح های خود را به این کشور می فروشد.
اسرائیل و ارمنستان نیز از سال ۱۹۹۲ روابط دیپلماتیک خود را شروع کردهاند. ارمنستان بدون سر و صدا سفارتخانۀ خود را در تل آویو افتتاح کرد. اما دو هفته بعد دولت ایروان سفیر خود را از اسرائیل فراخواند. علت این امر فروش سلاح های اسرائیلی به جمهوری آذربایجان همزمان با بالا گرفتن جنگ قره باغ بوده است.اسرائیل به تازگی پهپادهای مسلح به جمهوری آذربایجان فروخته است. مقامات ارمنستان اعلام کردند که آذربایجان، مواضع نظامی ایروان را به وسیلۀ پهپادهای ساخت اسرائیل بمباران می کند. ارمنستان همچنین ترکیه، دیگر متحد آذربایجان، را متهم می کند که در جنگ جاری قره باغ پهپاد در اختیار باکو گذاشته است. جالب اینکه این حمایت مشترک از جمهوری آذربایجان، اسرائیل و ترکیه را به متحدان یکدیگر بدل نکرده است. ترکیه بدنبال آن است تا جایگزین اسرائیل در جمهوری آذربایجان شود. اما، به نظر می رسد اسرائیل با عادی کردن مناسبات خود با کشورهای عرب خلیج فارس موضع و مناسباتش را با کشورهای مسلمان و عرب منطقه تقویت کرده و قصد ندارد با هیچ کشوری بر سر این مناسبات معامله کند. ارامنه به کشور کوچک خود با تاریخ و فرهنگی غنی، افتخار می کنند. آنها مایل هستند تا شباهتهای بسیاری را بین اسرائیل و ارمنستان ایجاد کنند. یکی از مسائلی که هرگز موضوعیت خود را از دست نمی دهد، بحث نسل کشی ارامنه است و این که چه کشورهایی حاضر شده اند آن را به عنوان یک واقعیت تاریخی به رسمیت بشناسند. ارامنه و یهودیان دارای ویژگی های مشترک هستند. هر دوی آنها جمعیت نسبتا کمی دارند و در سراسر جهان پراکنده شده اند. هر دو توسط کشورهای مسلمان احاطه شده اند و همچنین در آمریکا لابی بانفوذ دارند. هر دو تجربه های قابل توجهی در مورد آسیب های قومیتی و ملیتی دارند.
7- ادعاها و اختلافات سرزمینی بین آذربایجان و ارمنستان
منازعات در مناطق توام با تضاد فرهنگی نسبت به مناطقی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند عمیق تر و شدیدتر است. چرا که فرهنگ از اساسیترین متغیرهای تاثیرگذار بر تعاملات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملت هاست و دربرگیرنده عناصر متعددی از قبیل آداب و رسوم اجتماعی، سنن و اشتراکات تاریخی، زبان و دین یک ملت بوده و هر یک از این عناصر نیز تأثیر مهم در نوع برداشت ملتها از پدیده ها و نحوه کنش و واکنش آنها دارد. اشتراکات فرهنگی میتواند نقش عمدهای در تعاملات و فعل و انفعالات منطقهای داشته و زمینههای تفاهم را فراهم کند. اما تضادهای فرهنگی نیز متقابلا بیانگر و تصویرگر اختلافات ریشهای میان ملتهاست. تضاد فرهنگی متغیری است که اختلافات صوری و سطحی را تبدیل به بحران های حاد و بعضاً لاینحل می کند به گونهای که در طول حیات بشری کمتر جوامعی با تضادهای فرهنگی دارای همزیستی مسالمت آمیز بوده اند.
اختلافات دو کشور آذربایجان و ارمنستان در بحران قره باغ به نوعی، حاصل مناقشات و اختلافات قومیتی و مذهبی است. در واقع هویت دینی و قومیتی آذربایجانیها و ارمنیها به صورت ریشهای با هم تفاوت دارد. آذربایجانیها خود را ملتی بزرگ و پایدار محسوب کرده و احتمال اضمحلال ملیت خود را کاملا بعید میدانند. بیشتر آذربایجانی ها شیعه هستند و این موضوع باعث میشود در دنیای اسلام از وضعیت خاصی برخوردار باشند. این در حالی است که آنها در جهان ترکی نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند.
در مقابل ارمنی ها نیز به خاطر هویت دینی خاص ارتودوکس بودن، دارای وضعیت ویژه در بین دنیای گسترده مسیحیت هستند. موضوعی که وضعیت ارمنیها را خاصتر می کند این است که ارمنی ها به خاطر زندگی طولانی مدت همراه با فرهنگ خاص حاکم در محیط های غیر مسیحی و تجربه انواع تنشها و اختلافات، این احساس را دارند که به صورت یک اقلیت دینی - قومیتی در محاصره دشمنان خود هستند و خطر اضمحلال همواره آنها را تهدید میکند.
ساکنان آذربایجان با اشاره به اشغال ۲۰ درصد از سرزمینهای خود توسط ارمنیها و آواره شدن حدود یک میلیون آذربایجانی ساکن قره باغ معتقدند در بستر این اختلافات قومیتی، حقوق سرزمینی و حیثیتی ملت آذربایجان کاملاً تضعیف شده است. در جامعه آذربایجان الحاق بخشی از سرزمین آذربایجان توسط شوروی و متعاقب آن توسط روسها و ارمنستان، درگیریهای خونین ۱۹۰۵ و اتحاد مشترک ارمنیها با روسها در سال ۱۹۱۸ علیه آذربایجان از جمله خاطرات تاریخی ناخوشایند محسوب میشود. در مقابل به دلیل تاکید ویژه ارمنیها بر موضوع نسل کشی ملت ارمنی توسط ترکهای عثمانی در سال ۱۹۱۵، نگاه کاملا خصمانهای در ذهن تاریخی ارمنی ها نسبت به ترکها نقش بسته است. در این راستا ارمنی ها، آذربایجانیها را به عنوان بخشی از ملت ترک عثمانی در این واقعه تاریخی شریک میدانند. به علاوه ارمنی ها در طی این سالها، آذربایجانیها را مسئول حوادث خونین دانسته و معتقدند درگیریها از جانب آذربایجانیها شروع شده است. همه این مسائل بهعنوان خاطرات تاریخی در بستر هویت، حیثیت و قومیت طرفین در درگیریها نقش ویژه بازی کرده است.
به دلیل تفاوتهای اساسی در دیدگاههای کاملاً متناقض ارمنیها و آذربایجانیها، آنان در خصوص ادعاها و اختلافات سرزمینی، نظر مشخص و قطعی ندارند. بر این اساس برخی ریشه اصلی اختلافات سرزمینی بین ارمنستان و آذربایجان را در فلسفه سیاسی طرح ارمنستان بزرگ جستجو میکنند. ارمنی ها تا زمان پیشروی روس ها به سوی قفقاز جنوبی در سرزمین عثمانی، ایران و روسیه پراکنده بودند و هیچ نوع سازماندهی جغرافیای سیاسی نداشتند.
بنابراین در قرن نوزدهم تحت تاثیر اندیشه های ناسیونالیستی نوظهور، طرح ارمنستان بزرگ توسط رهبران و نخبگان دینی ارمنی ارائه شد. به اعتقاد آنها این طرح میتواند ضامن رهایی ارمنی ها از آوارگی در بستر رویدادها سیاسی و تاریخی باشد. با این حال در آن دوره نه تنها به لحاظ جغرافیایی و حقوقی، مرزهای ارمنستان مشخص نبود بلکه سرزمینی که قرار بود ارمنستان بزرگ در آن تشکیل شود و بیشتر ملت آن ارمنی باشند در منطقه وجود نداشت. به همین دلیل به نظر میرسد ادعاها و اختلافات سرزمینی ارمنستان با آذربایجان در قره باغ در عزم و اراده ارمنی ها برای حفظ واپسین حدود سرزمین های ساکن ارمنی ها در خارج از حوزه ارمنستان امروزی ریشه دارد. این در حالیست که مفهوم جغرافیای تاریخی ارمنستان با سرزمین های تاریخی سکونت ارمنی ها انطباق ندارد. به هر حال با توجه به مطالب مطرح شده ادعای سرزمینی ارمنی ها در قره باغ را بیشتر می توان در بستر طرح ارمنستان بزرگ برای حفظ آخرین حدود سرزمینهای تحت سکونت ارمنیها در خارج از حوزه ارمنستان در منطقه تحلیل کرد. طرح تشکیل ارمنستان بزرگ در سرزمین های ارمنستان کنونی و قسمتهایی از اراضی گرجستان، آذربایجان، ایران و ترکیه از طرف داشناک ها ارائه شده است.
بعد از نفوذ روس ها در منطقه به ویژه در بستر رویکردهای ژئوپلیتیکی روسها، مقابله با نفوذ ترک ها و ایرانی ها در قفقاز و ایجاد یک دهلیز راهبردی در مسیر دسترسی گسترده به آبهای گرم، حمایتهای روسها از این طرح همواره سرلوحه فعالیت های ارمنیها بوده است و آنها اینگونه توجیه میکنند که در قرن های اولیه میلادی دولتی با نام ارمنستان در سرزمین های فوق وجود داشته و بایستی احیا گردد. این چنین به نظر می رسد که اختلاف مرزی ارمنیها با گرجستان، رابطه خصمانه آنها با ترکیه، طرح الحاق قره باغ به ارمنستان و اشغال دیگر بخشهای سرزمین آذربایجان در راستای طرح تشکیل ارمنستان بزرگ صورت گرفته است.
به عبارت دیگر ژئوپلیتیک ارمنی ها در طول تاریخ در بستر نوعی روانشناسی حقارت ملیتی - سرزمینی در مقابل جغرافیایی - پیرامونی و به تبع آن تلاش برای تحقق آرمان هویت سرزمینی در گستره وسیع ارمنستان تاریخی شکل گرفته است. همین اصل است که ادبیات مقاومت و حماسی قدرتمندی در بین ارمنی ها را شکل داده است که از آن می توان به این مورد اشاره کرد."... فرزندم کوهی را که میبینی کوه آرارات است و قسمتی از سرزمین مادری که توسط ترکها تصرف شده است. سرزمین تو بزرگتر از آن است که در تصورت بگنجد، اگر روزی به قدرت رسیدی تمام تلاش خود را به کار گیر تا بتوانی این سرزمین مادری خود را آزاد کنی....."
در مقابل، جایگاه چنین ادبیات حماسی در متون ادبی آذربایجان، از متون ادبی مشابه در ارمنستان، کمتر نیست و نمونه بارز آن قطعه "قره باغ شکسته سی" با محتوای قره باغ فراموشت نمی کنم است که از چنان دورنمای هویتی سرزمینی برخوردار است که روح و دل هر که فردی را هرچند اگر ترک نباشد تحت تاثیر قرار می دهد. این ادبیات حماسی آنچنان حاوی احساس و تعلق سرزمینی است که باعث شده قره باغ برای آذربایجانی ها که ریشه های تاریخی خود را در آن جستجو میکنند حکم سرزمین موعود را داشته باشد.
موضوع دیگری که ادعاها و اختلافات سرزمینی این دو گروه قومیتی را کاملا تحت تاثیر قرار می دهد، فقدان مشروعیت و نامشخص بودن مرز بین ارمنستان و آذربایجان است. مسئله مرزها از دشوارترین مسائل ملی در اتحاد جماهیر شوروی بود. در آن زمان بیشتر مرزها بین جمهوری ها بدون در نظر گرفتن ویژگی های همگن قومیتی و کاملاً در راستای ملاحظات سیاسی ملی ایجاد شده بودند که مرز بین آذربایجان و ارمنستان نیز از این نوع مرزهاست. ابهام در مشروعیت مرزهای قره باغ از آنجا نشأت می گیرد که به لحاظ جغرافیایی تقریباً در مجاورت ارمنستان است اما از طریق دهلیز باریکی از ارمنستان جدا شده است. وضعیت مشابهی هم در مورد نخجوان وجود دارد که کاملاً آذربایجان نشین است و توسط ارمنستان از خاک آذربایجان به کلی منفک شده است.
به هر حال در حال حاضر در بستر ادعاها و اختلافات سرزمینی دو کشور آذربایجان و ارمنستان، موضوع قرهباغ به دلیل ماهیت جغرافیایی و هویتی برای طرفین به مسئلهای کاملاً حیثیتی تبدیل شده است. اصولا بنیانهای جغرافیای فرهنگی بحران ژئوپلیتیکی قرهباغ را بایستی در مهندسی جغرافیای سیاسی قومیتها و ملل مختلف ساکن اتحاد جماهیر شوروی و در بستر ملاحضات ناسیونالیستی و راهبردهای ژئوپلیتیکی روسها جستجو کرد. چراکه در چهارچوب این ملاحظات، مرزهای سیاسی خصوصاً در حوزه قفقاز هیچ وقت بر پایه ویژگی های قومیتی و تاریخی مردم منطقه پیریزی نشده است. رهبران شوروی با جداسازی مردم مناطق مختلف از هم، آنها را در چارچوب مرزهای تصنعی در داخل واحد های سیاسی و اداری دیگری جایگزین کرده اند. ماحصل این مهندسی ملیتی، ترکیبی خطرناک از انواع ملیتها و گروه های قومیتی و نژادی است که در حال حاضر در داخل کشورهای مختلف دیده می شود. در این بین یکی از مهمترین مناطقی که در چارچوب ساختار جغرافیای سیاسی و اداری روس ها، شاهد جابجایی جمعیتی بین آذربایجانیها و ارمنی ها بودیم، منطقه قرهباغ است. همزمان با شروع حاکمیت روسها، قرهباغ در این منطقه همواره شاهد رویدادهای تلخ قومیتی و سیاسی بوده است. هرچند روس ها به لحاظ قومیتی هیچ وقت از جایگاه مستحکمی در این منطقه برخوردار نبوده اند اما آنها با اسکان جوامع تحت کنترل خود در این حوزه جغرافیایی همواره سعی کرده اند از این جوامع به عنوان پایگاه های مرزی خود استفاده کنند.
حوزه قفقاز همواره برای روسها از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. به همین دلیل روسها در هر فرصتی سعی کردهاند تا برای پایان دادن به حضور ترکها و ایرانیها در این منطقه بر میزان جمعیت ارمنیها بیفزایند چرا که هویت مسیحی ارمنی ها برای روس ها امتیاز بزرگی محسوب میشود. طبق این دیدگاه در بستر اختلافات دینی- قومیتی ارمنیها از پتانسیل بالایی برای حفظ منافع روسها در منطقه برخوردارند. بنابراین با پیوستن گروه های جدید از ارمنی ها به جمعیت مسیحی قرهباغ، زمینه برای حضور روسها در حوزه قفقاز مهیا بوده است.روی همین اصل می توان گفت سرزمین قرهباغ که همزمان با امضای عهدنامه گلستان در ۱۳ اکتبر ۱۸۱۳ از ایران جدا شد با تحولات تاریخی فرهنگی بزرگ مواجه گردید. به طوری که در یک دوره زمانی کوتاه مدت به سرعت به میزان مهاجرت ارمنیها به قرهباغ افزوده شد و این امر توازن جمعیتی آن را به سود ارمنی ها تغییر داد. این موضوع زمینه را برای شروع مناقشه عمیق و طولانی مدت در بستر اختلافات قومیتی مذهبی بین آذربایجانی ها و ارمنی ها مهیا نمود. طبق شواهد تاریخی، بیشتر جمعیت این سرزمین ترکهای مسلمان بودند و بعد از آن توازن جمعیتی قره باغ به نفع ارمنیهای مسیحی تغییر یافته است.
در این بین از سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۸۲۶، هجده هزار ارمنی مهاجر از نواحی جنوبی، توسط روس ها در قره باغ اسکان داده شدهاند. منطقه ایروان تا سال ۱۸۲۷ که بیشتر جمعیت آن با ترکها بوده است مشتمل بر تمام اراضی ارمنستان کنونی یک ایالت ایرانی محسوب میشد. در آن زمان قتل عام جمعیت مسلمان منطقه یا مهاجرت اجباری آنها فرصت مناسبی بود تا روسها ارمنیهای ایرانی و عثمانی را در آنجا اسکان دهند.بررسی های آماری نشان می دهد قبل از تصرف منطقه به وسیله نیروهای روس، ارمنی ها حدود ۲۰ درصد جمعیت قسمت شرقی ارمنستان را تشکیل میدادند و ۸۰ درصد بقیه، از آن مسلمانان بود اما با مهاجرت ۵۷ هزار نفر از ارامنه عثمانی و ایران به منطقه و همچنین مهاجرت و خروج ۳۵ هزار نفر از مسلمانان شرق ارمنستان به خارج از منطقه، ارمنیهاحدود ۵۰ درصد جمعیت منطقه را به خود اختصاص دادند.
همچنین با شروع تحولات منجر به فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۸۰، ارمنی ها ضمن تهدید آذریهای قرهباغ، آنها را مجبور به مهاجرت به آذربایجان کردند. نتیجه اجرای این سیاست به گونهای بود که به عنوان مثال جمعیت ارمنی های قره باغ که در سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۵۹ فقط ۵۰۰۰ نفر و در فاصله سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۰ تنها ۹ هزار نفر بود اما طی سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹ به ۸۰ هزار نفر افزایش یافت.
با آشکار شدن علائم گسست در پیکره نظام حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی، چهرهها و گروههای تندرو و ملیگرای افراطی فعال در میان ارامنه قره باغ، با حمایت و پشتیبانی ایروان تحرک جدیدی به فعالیتهای خود در راستای جدایی منطقه از ترکیب سیاسی جمهوری آذربایجان دادند. این تحرکات ابتدا از مرکز قرهباغ شروع شد و سپس به تدریج به مناطق اطراف گسترش یافت و گروههای شبه نظامی ارمنی شروع به آزار و اذیت آذری های ساکن قرهباغ کرده و به محلهای سکونت آنان حمله کردند و بدین ترتیب از اواخر ژانویه سال ۱۹۸۸ میلادی جرقههای درگیری در منطقه زده شد. به موازات درگیریهای پراکنده در خان کندی، اقدامات ارمنیان به صورت تظاهرات خیابانی گستردهتر ظاهر شد. آنان در قالب این حرکتهای مردمی خواستار جدایی قرهباغ از آذربایجان شدند. با گسترش اقدامات و تحرکات ارامنه، پارلمان قرباغ در سال ۱۹۸۸ میلادی رای به جدایی این منطقه از تابعیت و ترکیب سیاسی باکو داد و بدین ترتیب بحران شکل جدیتر و پیچیدهتری به خود گرفت. دامنه مناقشه به مرور تشدید شد و حملات تندتر به آذریها با پاسخ متقابل آنها مواجه شده و متقابلا با تحرکاتی شروع به فشار و محدودیت برای ارمنی های ساکن در جمهوری آذربایجان کردند. رهبری مسکو در ۱۲ ژانویه 1۹۷۹ مسئولیت اداره این منطقه را به صورت موقت به کمیته ویژهای به ریاست فردی به نام آرکادی ولسکی واگذار کرد تا بدین طریق اوضاع داخلی استان را کنترل کرده و ارامنه افراطی و متعصب را ساکت و راضی کند.
حاکمیت مسلط اتحاد جماهیر شوروی در منطقه که طی دهههای گذشته حرف آخر را میزد و اختلافات را به صورت ناعادلانه فرو مینشاند از یک سو و اعلام استقلال آذربایجان و ارمنستان در سال ۱۹۹۱ به عنوان دو طرف درگیر که تشدید روحیات ملی و نژادی را در پی داشت از سوی دیگر، باعث شد تا کنترل اوضاع از دست همه خارج شود.جمهوری آذربایجان پس از جدایی از شوروی و اعلام استقلال، تداوم حاکمیت باکو بر قرباغ را اعلام کرد و قره باغ را بخش جدایی ناپذیر از کشور خود قلمداد کرد و در طرف دیگر ارمنستان نیز بر اساس ملاحظات تاریخی، سیاسی و قومی به حمایت از ارامنه قرهباغ برخاست و با تمام توان در کنار آنها قرار گرفت. اتخاذ چنین مواضعی سخت و انعطاف ناپذیر، دو کشور تازه استقلال یافته را در ابتدای حیات سیاسی جدیدشان رو در روی هم قرار داد و بحران قره باغ را به جنگ تمام عیار و خانمانسوز میان دو طرف تبدیل کرد. قوای ارمنی با پیشرفت در جبهههای جنگ بخش هایی از اراضی جمهوری آذربایجان را به تصرف خود درآوردند.
در سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ جنگ به اوج خود رسید و نیروهای ارمنی موفق شدند چندین شهر و روستاهای زیادی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند. در آذربایجان با روی کار آمدن حیدر علی اف در سال 1994، تحرک جدیدی در عرصه فعالیتهای سیاسی ایجاد شد. رئیس جمهور تازه به قدرت رسیده با روی آوردن به مذاکرات سیاسی تلاش کرد ابتدا جنگ را متوقف سازد. مذاکرات حیدر علیاف با طرف درگیر و سایر دولت های تاثیرگذار در جنگ به همراه روسیه و صدور قطعنامه شورای امنیت از جمله قطعنامه ۸۲۲ موجب شد در اواخر سال ۱۹۹۴ طرفین درگیر به توافق رسیده و آتش بس را در جبهههای جنگ برقرار سازند. در اواخر اکتبر ۱۹۹۴، پطروس غالی دبیر کل وقت سازمان ملل از باکو و ایروان دیدار کرد و فهرستی از اصول و راهکارهایی را که می تواند تضمین کننده صلح در آینده باشد به روسای جمهوری آذربایجان و ارمنستان ارائه کرد.
پطروس غالی در برنامه پیشنهادی خود ضمن تأکید بر استقرار نیروهای حافظ صلح در خطوط تماس، از نیروهای دو کشور خواستار اجرای موارد زیر شد:
- حفظ، تقویت و تایید تمامیت ارضی آذربایجان
- مصون نگه داشتن و احترام به مرزهای آذربایجان
- عدم استفاده از زور به عنوان راه حل در قره باغ کوهستانی
- آزادی تمامی سرزمین های آذربایجان که به طور غیرقانونی طی حملات نظامی تصرف شده بود.
جمهوری آذربایجان تا آن مقطع، بازنده جنگ به حساب می آمد و حدود ۲۰ درصد از خاک خود را از دست داده بود. این ۲۰ درصد شامل شهرهای زنگلان، قبادلی، جبرائیل و فضولی در جنوب قره باغ و در سرحدات ایران با آن کشور، شهرهای آغدام و کلجبر در شمال منطقه کوهستانی قرهباغ و لاچین در غرب این منطقه و هم مرز با ارمنستان بود.
جمهوری آذربایجان علاوه بر از دست دادن یک پنجم خاک خود، شاهد ویرانی شهرها و روستاهای داخل در اراضی اشغالی با بیش از یک میلیون بیخانمان و آواره جنگی بود که خانه و زندگی خود را از دست داده و نیاز به حمایت و سازماندهی داشتند. تعدادی از آنان در اردوگاه هایی که برای اسکان آنها ساخته شده بود مستقر و تعدادی دیگر نیز در شهرها و مناطق مختلف جمهوری آذربایجان به صورت موقت استقرار یافتند.
8- میانجیگری ایران در مناقشه قره باغ
رویکرد ایران از ابتدا در قبال مناقشه قره باغ، بر حل و فصل مسالمت آمیز آن استوار بوده و تلاش های ایران برای میانجیگری را نیز میتوان در این راستا ارزیابی کرد. ایران با توجه به همسایگی با طرفین درگیر این مناقشه و مورد تهدید واقع شدن مرزها و امنیت خود، مایل به ادامه مناقشه نیست. ایران از ژانویه ۱۹۹۲ تلاشهای خود را برای میانجیگری در این مناقشه به کار برد و در این راستا سفرها و دیدارهای متعددی را ترتیب داد. پس از تلاشهای فراوان، ایران موفق شد تا با حضور سران طرفین درگیر برای خاتمه این مناقشه، نشستی در10می 1992 در تهران ترتیب دهد و روسای جمهور ایران، آذربایجان و ارمنستان در تهران بیانیه مشترکی مبنی بر حل و فصل مسالمتآمیز مناقشه صادر شد.
اما همزمان با تشدید جنگ در قره باغ و تصرف شهر شوشا توسط نیروهای ارمنی سبب بی نتیجه ماندن این نشست و تلاش های ایران شد. همچنین وزارت امور خارجه ایران پس از این واقعه ابراز نگرانی کرد و از طرفین خواست طبق بیانیه تهران عمل کنند. اما به دلایلی چون پیروزی نظامی ارمنستان و از سوی دیگر انتخاب ایلچی بیگ دومین رئیس جمهوری آذربایجان در ژوئن ۱۹۹۲ نقش میانجی گری ایران با مشکل مواجه شد. ایلچی بیگ هرگونه میانجیگری با ابتکار صلح ایران را به شدت رد کرد و مواضع ضد ایرانی اتخاذ کرد.
با روی کار آمدن حیدر علی اف سومین رئیس جمهور آذربایجان در ژوئن ۱۹۹۳ و برقراری آتش بس در جنگ قره باغ درسال 1994، ایران کوشید تا سیاست متوازنی در قبال دو کشور آذربایجان و ارمنستان اتخاذ کند.
در این راستا ضمن حمایت از آتشبس، سعی کرد از برتری یکی از طرفین در جنگ اجتناب شود. این موضع ایران به دلایل نگرانی از پیامدهای منفی امنیتی در بر هم خوردن موازنه به نفع یکی از طرفین بود. همچنین می توان گفت: هدف ایران از میانجیگری و تلاش برای آتشبس، حفظ امنیت مرزهای شمالی، تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور بود.زیرا خطر سرایت ناامنی به مناطق مرزی و برانگیخته شدن احساسات تجزیه طلبانه وجود داشت. از سوی دیگر ادامه جنگ و درگیری باعث مداخله نظامی روسیه، امریکا و ناتو می شد که به هیچ وجه در جهت منافع ملی ایران نبود.مواضع دولت ایران با توجه به جمعیت عظیم آذری و همچنین اقلیت ارمنی که در ایران زندگی می کنند از حساسیت زیادی بین مردم دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان برخوردار است. ایران از ابتدا تجاوز ارمنستان به خاک آذربایجان را محکوم کرد و ادامه آن را اشغال سرزمین به زور دانست. در جریان جنگ، ایران چندین بار برای میانجیگری تلاش کرد، اما در آن هنگام آمریکا، روسیه و ترکیه، حضور ایران در جریان میانجیگری را مخالف منافع خود میدانستند و نهایتا ارتباط ایران با گروه مینسک قطع شد. از سال 1994 به بعد، ایران برای داشتن روابط معقول با دو طرف منازعه کوشید و ضمن کمک به پناهندگان آذری و تسهیل جریان ترانزیت کالا بین نخجوان و آذربایجان، از قطع کامل ارتباط ارمنستان با جهان خارج جلوگیری کرد. با تقویت سیاستهای دولت آذربایجان برای اخلال در ثبات ملی ایران از طریق عنوان کردن آذربایجان واحد که در دفتر رئیس جمهور آذربایجان بخش ویژه ای برای تعقیب چنین سیاست هایی وجود داشت ایران به تدریج به سمت حمایت بیشتر از موضع ارمنستان کشانده شد.
در سال های بعد تهران پذیرای یکی از معارضین دولت علی اف، به نام ماهر جواداف بود. اختلاف بر سر رژیم حقوقی دریای خزر، نوع روابط ایران و روسیه و مسائل اسلامی از دیگر موضوعات مهم در روابط دو دولت ایران و آذربایجان بود. با این وجود، ایران روابط اقتصادی خوبی با آذربایجان داشت. مقامات آذربایجان نیز در مذاکرات خود با مقامات ایرانی با معرفی کردن ایران به عنوان حامی مسلمانان جهان کوشیدند ایران را به نفع خود در حل منازعه قره باغ مشارکت دهند. اما ارمنستان نیز کوشید، رابطه منسجمی با همسایگان خود از جمله ایران و روسیه داشته باشد. خط لوله پیشنهادی برای ارسال گاز ایران به ارمنستان یکی از نشانه های روابط ایران و ارمنستان است. ایران همچنین روابط نسبتا مناسب و دامنه داری را با حکومت خودخوانده قره باغ و مسئولان سیاسی و نظامی این منطقه دارد. این مناقشه هنوز نیز یکی از بزرگترین دغدغه های امنیتی ایران در مرزهای شمالی است چراکه مناطق مورد مناقشه به شدت نظامی شده و کنترل بخش وسیعی از مناطق مرزی آذربایجان با ایران از کنترل باکو خارج شده است. اختصاص بخش زیادی از بودجه آذربایجان برای تقویت بنیه نظامی خود طی این سالها سبب افزایش تسلیحات نظامی و حضور دیگر کشورها در این منطقه شده است که تهدیدی جدی برای امنیت ملی ایران خواهد بود. در شرایط کنونی نیز در پی تشدید منازعات و شروع درگیری های مجدد میان آذربایجان و ارمنستان، ایران به دنبال ابتکار صلح و اجرای طرح های میانجیگرانه است.
در همین راستا بیانات حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران را می توان به عنوان راه حل نهایی این مناقشه دانست. ایشان در بیاناتی تاکید کردند که ایران اجازه نخواهد داد مرزهایش از سوی گروههای تروریستی تهدید شود و ناامنی و بی ثباتی در منطقه را تحمل نخواهد کرد. طرف های بحران در جنگ قره باغ می بایست به آن توجه داشته باشند و از این راهکار عملی و خیرخواهانه و فرصت ایجاد شده در ابتکار صلح ایران بهرهبرداری کنند. ایشان همچنین تاکید کردند: میبایست تمامی اراضی اشغالی تخلیه و تحویل جمهوری آذربایجان شود. ایروان باید این موضوع را درک کند که ادامه اشغالگری به نفعش نیست. از طرفی، ادامه بحران قره باغ که ناشی از تداوم اشغال اراضی جمهوری آذربایجان است، می تواند پای تروریست ها و نیابتیها را از هر سو به قفقاز باز کند و بهانه ای خواهد بود برای بسط و گسترش نفوذ صهیونیستها در منطقه که این مساله قابل پذیرش نیست و ادامه این وضعیت به ناامنی و بی ثباتی در منطقه کمک خواهد کرد. همچنین در ادامه بر تامین امنیت ساکنان ارمنی قره باغ که هم به لحاظ انسانی و هم دینی و شرعی از الزامات صلح پایدار است تاکید داشتند که در پروسه مذاکرات صلح می توان آن را تضمین کرد.
- سفر میانجیگرانه عراقچی
پس از گذشت چندین هفته از شروع مناقشه قره باغ، درگیریهای نظامی جمهوری آذربایجان و ارمنستان در این منطقه و اطراف آن ادامه داشته و آقای عراقچی به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران به کشورهای درگیر و همچنین روسیه و ترکیه سفر کرد. آذربایجان و ارمنستان اولین بار در ۱۸ مهر ماه 1399 با میانجیگری روسیه و بار دیگر در ۲۷ مهرماه به آتش بس رضایت داده بودند، اما پس از دقایقی هر دو کشور آن را نقض کرده و بر شدت درگیریها اضافه شد. با افزایش تنشها در منطقه قره باغ، بیش از ۱۳۹ راکت جمهوری آذربایجان به شهرستان خدا آفرین ایران برخورد کرده است که باعث خسارات بسیاری به به این منطقه از کشور شد. بر همین اساس جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت نقش پررنگتری در جایگاه میانجی ایفا کند. در همین رابطه دستگاه دیپلماسی کشور راهحلهای ایران را برای پایان تنشها به طرفهای درگیر و همچنین روسیه و ترکیه از دیگر بازیگران قفقاز جنوبی ارائه داده است. بر این اساس پس از آنکه چندی پیش خطیبزاده، سخنگوی وزارت امور خارجه از طرح ایران برای حل مناقشه قرهباغ خبر داد و گفت «ایران طرحی را آماده کرده است که با مشورت با هر دو طرف مناقشه یعنی جمهوری آذربایجان و ارمنستان و دولتهای منطقه و همسایگان پیگیری خواهد شد»، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه نیز روز سهشنبه -ششم آبانماه- از تدوین طرح ایران برای حل دائمی مناقشه قرهباغ و تصویب آن توسط مقامات عالی کشور خبر داد.
پس از آن عباس عراقچی، معاون سیاسی وزارت امور خارجه در سفری به منطقه این طرح را در باکو، مسکو و ایروان و همچنین آنکارا به مقامات این کشورها ارائه کرد تا شاید بتواند سر آغاز شروع گفتوگوهای بین ارمنستان و آذربایجان باشد. عراقچی در بدو خروج از ایران در مورد سفرش به کشورهای درگیر گفت که «این سفر در چارچوب یک سفر دورهای به آن دسته از کشورهای منطقه که در پایان دادن به درگیریهای اخیر جمهوری آذربایجان و ارمنستان تأثیر گذار هستند، انجام میشود و هدف اصلی آن نیز ارائه ابتکاری جمهوری اسلامی ایران برای حل و فصل این مخاصمه و رسیدن به صلح پایدار میان دو کشور و منطقه است.»
وی در صحبتهای خود به ناتوانی گروه مینسک در حل بحران قرهباغ اشاره کرد و افزود که «مکانیسمهای دیگر مثل گروه مینسک را رد نمیکنیم، طرح ما هم جایگزین ابتکارات مینسک نیست، بلکه مکمل آن است و ما درصدد هستیم که از طریق یک رویکرد منطقهای و با بهکارگیری همه بازیگران مؤثر منطقه برای حل این بحران، به تلاشهای جاری گروه مینسک کمک کنیم و نقاط ضعف آن را پوشش دهیم.»
9- میانجیگری روسیه در مناقشه قره باغ
روسیه یکی از روسای مشترک گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا است و به همراه امریکا و فرانسه دیگر اعضای این گروه چندین سال است که سرگرم حل و فصل مناقشه قره باغ است. کمک اقتصادی و نظامی روسیه به ارمنستان موجب سردی روابط روسیه و جمهوری آذربایجان در نیمه اول دهه 90 شد. در پی آن جمهوری آذربایجان با حفظ پایگاههای روسیه در خاک خود به استثنای پایگاه قبله موافقت کرد. هرچند در سال ۱۹۹۴ حیدرعلی اف با درنظرگرفتن دستیابی به ثبات سیاسی داخلی و با امید به تغییر موضع روسیه در مناقشه قره باغ به سازمان پیمان امنیت جمعی ملحق شد. پس از آن نیز زمانی که جمهوری آذربایجان حمایت مورد نظر را از سوی روسیه در ارتباط با مناقشه قره باغ دریافت نکرد از این پیمان خارج شد و به عضویت گوام درآمد. در ارتباط با این مناقشه، هدف سیاست خارجی روسیه این است که مجموعه مناسبات با کشورهای ارمنستان، آذربایجان و ترکیه را متوازن سازد. البته به نظر می رسد با در نظر گرفتن اینکه درآینده نزدیک امکان حل و فصل مسالمت آمیز این مناقشه متصور نیست، روسیه علاقه مند به حفظ وضع موجود است و برای این ادعا دلایلی را میتوان برشمرد:
- در صورت شعله ور شدن آتش جنگ بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان و نظامی سازی منطقه عملیات های نظامی تنها به قلمرو غربی محدود نخواهد شد و به مرزهای جنوبی روسیه نیز سرایت خواهد کرد.
- روسیه تمایل ندارد که در عملیات های نظامی این مناقشه مداخله کند زیرا در آن صورت در موقعیت سختی قرار خواهد گرفت. چرا که هرگونه حمایت و کمک به یک طرف، باعث از بین رفتن روابط با طرف دیگر می شود به طوری که کمک روسیه به ارمنستان باعث سردی روابط این کشور با جمهوری آذربایجان به خصوص در زمینه انرژی خواهد شد. از سوی دیگر عدم اجرای تعهدات دو جانبه و چند جانبه مبنی بر اعطای کمک به ارمنستان می تواند روسیه را از داشتن تنها متحد مطمئن، سیاسی- نظامی خود در قفقاز جنوبی محروم سازد.
- فعالیت سازمان پیمان امنیت جمعی به عنوان یک سازمان نظامی - سیاسی را از اعتبار ساقط کند و باعث برچیده شدن پایگاه نظامی روسیه از خاک ارمنستان شود. به نوبه خود تیره شدن روابط روسیه با ارمنستان باعث خواهد شد تا روسیه نفوذ سیاسی و اهرم فشار خود بر جمهوری آذربایجان و کل قفقاز را از دست دهد و حتی قفقاز شمالی نیز مورد تهدید قرار گیرد.
- در شرایط کنونی هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان خریداران سلاح و تجهیزات نظامی روسیه هستند و بهطور طبیعی ادامه روند به سود روسیه خواهد بود.
- وخامت اوضاع و در مجموع باز شدن پای قدرتها و سازمانهای غیر منطقهای به منطقه به طور طبیعی تهدیدی برای منافع و امنیت ملی روسیه است.
- میانجیگری موفق روسیه
میانجیگری روسیه در منازعه اخیر سرانجام نتیجه داد و دو طرف درگیر با حمایت روسیه توافقنامهای را برای پایان دادن به جنگ شش هفتهای قره باغ امضا کردند. این توافق در واپسین ساعات شامگاه دوشنبه ۹ نوامبر 2020 (۱۹ آبان 1399) در حالی امضا شد که ارتش آذربایجان به پیروزیهایی در جبهه نبرد دست یافته بود و نبرد خونین میان نیروهای دو طرف و نیز گلولهباران شهرها همچنان ادامه داشت. این خونینترین نبرد میان آذربایجان و نیروهای جدایی طلب تحت حمایت ارمنستان از سی سال پیش تاکنون بوده است
.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه با اعلام خبر این توافق در تلویزیون گفت: در تاریخ ۹ نوامبر، الهام علیاف، رئیس جمهوری آذربایجان و نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان بیانیهای را امضا کردند که در آن آتش بس کامل و پایان تمامی عملیات نظامی در منطقه مورد مناقشه اعلام شده است. با این حال در متن توافقنامه آمده است که ارمنستان باید تا پیش از ۱۵ نوامبر (۲۵ آبان) منطقه کلبجر و تا پیش از یکم دسامبر (۱۱ آذر) لاچین را با استفاده از مسیر عبوری لاچین به عرض ۵ کیلومتر که قره باغ را به خاک ارمنستان پیوند میدهد، ترک کند
.
قرار شده است که طرفین ظرف سه سال برای احداث یک گذرگاه برای رفت و آمد در دالان لاچین، یعنی خط پیوند خان کندی و ارمنستان اقدام کرده و نیز کار بازگشت آوارگان و پناهندگان داخلی به خاک قره باغ و مناطق پیرامون آن زیر نظر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل را تسهیل کنند. متقابلا نخجوان هم از طریق دالانی در مرز ایران با کشور آذربایجان ارتباط پیدا میکند. این امر به معنای اتصال زمینی سرزمین اصلی آذربایجان با ترکیه است.
همچنین مقرر شده است که روسیه نزدیک به ۲ هزار نیروی صلحبان را برای نظارت بر روند اجرای توافقنامه به منطقه گسیل کند. وزارت دفاع روسیه در توضیح جزئیات این تصمیم اعلام کرد که گروهی از نظامیان ارتش این کشور به استعداد هزار و ۹۶۰ نفر، به همراه ۹۰ خودرو زرهی، ۳۸۰ یگان خودرو نظامی و تجهیزات دیگر در منطقه مستقر خواهند شد. ولادیمیر پوتین گفت امیدوار است که این توافق بتواند «به ایجاد شرایط لازم برای راه حلی پایدار» در درگیریها منجر شود.
واکنش علیاف و پاشینیان
به دنبال امضای توافق اخیر برای توقف درگیری در قره باغ، الهام علیاف، رئیس جمهوری آذربایجان قبول این شرایط از سوی دولت ایروان را «تسلیم شدن» ارمنستان خواند و از این موضوع ابراز خرسندی کرد. علیاف، نخست وزیر ارمنستان را به دلیل آن که توافقنامه را در برابر دوربین امضا نکرده، «ترسو» خواند
.
نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان نیز در اظهاراتی که در صفحه فیسبوک خود منتشر کرد، گفت که تصمیم وی برای خودش و نیز برای مردم «بسیار دردناک» بوده است. او تصریح کرده که توافق آتش بس از نخستین ساعات روز سه شنبه لازم الاجرا میشود. پاشینیان در پیام خود همچنین با اشاره به پیشرفتهای آذربایجان در توجیه تصمیم خود برای امضای توافقنامه صلح نوشت: من این تصمیم را پس از تجزیه و تحلیل عمیق اوضاع نظامی (در منطقه) گرفتم
.
توافق ترک مخاصمه در حالی به دست آمد که نیروهای آذربایجان اعلام کرده بودند شهر استراتژیک شوشا را تصرف کردهاند. این شهر در ۱۵ کیلومتری استپاناکرت، مرکز منطقه جداییطلب قرهباغ، در مسیر شریان حیاتی پیوند این جمهوری خودخوانده با پدرخواندهاش ارمنستان واقع شده است. سقوط این منطقه نقطه عطفی در جنگ محسوب میشد.
این جنگ که از تاریخ ۲۷ سپتامبر (۶ مهر) آغاز شد، تاکنون دست کم هزار و ۳۰۰ کشته بر جا گذاشته است. ولادیمیر پوتین یک بار شمار کشتگان دو طرف را نزدیک به ۵ هزار نفر اعلام کرده بود و با توجه به این که آذربایجان شمار تلفات نظامی خود را اعلام نکرده، برخی ناظران احتمال میدهند که به واقع هزاران نفر اعم از نظامی و غیر نظامی در این جنگ کشته شده باشند. هفتهها بود که روسیه و دیگر قدرتها در تلاش بودند تا در ناگورنو قره باغ آتش بس برقرار کنند، اما سه تلاش پیاپی برای برقراری آتش بس انساندوستانه در این منطقه، در نطفه خفه شده بود
.
10- نتیجه گیری
درگیریهای قرهباغ، ریشههای تاریخی، ژئوپلتیکی، قومی و مذهبی داشته و راه حل مناسبی برای حل آن ارائه نشده است. درگیری قره باغ نوعی منازعه فریز شده و آتش زیر خاکستر است زیرا دو طرف آتش بس را پذیرفته اند ولی هرگز به یک صلح پایدار تن نداده اند. این در حالی است که به نظر می رسد برخی بازیگران خواستار حفظ وضع موجود و برخی خواهان تغییر آن هستند. بحران قرهباغ در سال ۱۹۸۸ آغاز شد و پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ همچنان ادامه یافت. حدود ۲۰ درصد از اراضی جمهوری آذربایجان در نیمه اول دهه 1990 به تصرف ارمنستان درآمد و حتی سازمان ملل از سال ۱۹۹۴ در چندین قطعنامه خواستار تخلیه اراضی اشغالی و بازگشت آوارگان به موطن خود شد به طوری که شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامه های ۸۲۲-۸۵۳-۸۷۴ و ۸۸۴ درصدد رفع بحران برآمد اما این قطعنامه ها به عنوان ابزار حل اختلاف طرفین، تا این تاریخ فاقد ضمانت اجرایی کافی و موثر بوده اند. بدین ترتیب به رغم تلاش های سیاسی و دیپلماتیک بسیار از سوی میانجیگران مختلف در نهایت در سال ۱۹۹۴ با وساطت گروه مینسک آتشبس میان طرفین درگیر حاکم شد هر چند که این آتش بس بارها نقض شد. قره باغ در قرن نوزدهم، بخشی از امپراتوری روسیه شد. جنگ ارمنستان و جمهوری آذربایجان از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ اتفاق افتاد و نزدیک به دو سال طول کشید. با فروپاشی امپراتوری نیکلای دوم، انقلاب روسیه (۱۹۱۷) و ظهور دولتهای مستقل در قفقاز در سالهای آخر جنگ جهانی اول، رقابت در زمینه تسلط بر قره باغ و اختلاف مرزی، قومیتی و تاریخی در کوهستان زانگزور(نخجوان) باعث درگیریهای شدیدی میان اولین جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان شد. این جنگ به عنوان بخشی از یک رشته عملیات جنگی در قفقاز (نبرد باکو، نبرد سارداراباد، جنگ ارمنستان- ترکیه) به مدت چهار سال طول کشید.
پس از پایان جنگ جهانی اول و انقلاب بلشویکی در روسیه، حاکمان جدید اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان بخشی از سیاست تحکیم حاکمیت خود، منطقه خودمختار قرهباغ را با اکثریت ارمنی در درون شوروی تأسیس کردند و جمهوری سوسیالیستی آذربایجان را در اوایل دهه 1920 بنا نهادند. هنگامی که کنترل اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه 1980 بر منطقه سست شد، پارلمان منطقه، خود را مستقل اعلان و سپس به پیوستن به ارمنستان رای داد و همین امر به موج جنگهای ارمنی و آذری منجر شد. در طول درگیری ها که طی آن هزاران نفر جان خود را از دست دادند و حدود 1 میلیون نفر نیز آواره شدند ارمنی ها کنترل منطقه را به دست آوردند. آنها همچنین برای اشغال بخش های دیگری از آذربایجان در خارج از قره باغ تلاش کردند تا قره باغ و ارمنستان را به هم وصل کنند این در حالی است که خود ارمنستان هرگز استقلال منطقه قره باغ را به رسمیت نشناخته است اما اصلی ترین پشتیبان مالی و نظامی این منطقه خودمختار شد. آذربایجانی ها از اشغال زمینی که آنها به عنوان سرزمین مادری خود می دانند ناراحت هستند، در حالی که ارامنه هیچ نشانی از تمایل به پس دادن آن نشان نمی دهند. البته پیشرفت قابل توجهی در مذاکرات بین رهبران در ماه مه و نوامبر 2009 گزارش شد، اما این پیشرفت بسیار زود متوقف شد و از آن زمان تاکنون هر از چندگاه درگیری مرزی میان دو طرف شکل می گیرد، از جمله تنش سال 2016 که به مدت چهار روز تداوم یافت. اما آخرین تنش میان طرفین در سال جاری2020 (6 مهر ماه 1399) به وقوع پیوست. دو کشور آذربایجان و ارمنستان بار دیگر اختلاف دیرین خود بر سر منطقه قره باغ را تشدید کردند که با تلفات بالایی همراه بوده است. با این حال درگیریهای اخیر شاهد تحولات قابل توجهی در استراتژیهای نظامی دو کشور، استفاده از ابزارها وتکنولوژیهای نوین نظامی و همچنین جغرافیای درگیری ها بوده است.
بنابراین میتوان استدلال کردکه اقدام نظامی باکو و ایروان در مورد قره باغ نشان دهنده این موضوع است که اختلافات بین ارمنستان و آذربایجان تهدیدی پایدار برای ثبات و امنیت در منطقه قفقاز جنوبی و همچنین مناطق همجوار است و در صورتی که اقدامات اساسی در این مورد صورت نگیرد و صرفا به آتشبسهای موقت اکتفا شود باز هم شاهد ادامه تهدیدات ناشی از اختلاف در منطقه قره باغ خواهیم بود چراکه سابقه آتش بس های صورت گرفته بین دو کشور نشان میدهد که هیچ یک از طرفین به این قول و قرارها پاینده نبوده و در دوران بعد از آتش بس، با تجهیز نیروهایخود، آماده از سرگیری اختلاف بودهاند. البته بر کسی پوشیده نیست که اهمیت ژئواستراتژیک قره باغ باعث برتری حداکثری سرزمینی برای هر کدام از طرفین است.
در این میان فراتر از این مناقشه باید به تحلیل و بررسی روابط اسرائیل با جمهوریهای قفقاز جنوبی بویژه آذربایجان و نقش اثرگذار قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در منطقه قفقاز جنوبی پرداخت. برای اسرائیل فراتر از اهمیت روابط اقتصادی و نظامی با باکو، همجواری این کشور با ایران از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین دلیل می توان ادعا کرد که اسرائیل به دنبال همکاری حداکثری و چندجانبه با کشورهای قفقاز جنوبی است تا به نحوی بتواند یک عامل بازدارنده علیه ایران ایجاد کند و از همینرو به دنبال روابط مثبت با روسیه و همچنین دو طرف درگیر مناقشه است.
در مورد ترکیه که از اقدامات اسرائیل برای عادی سازی روابط با امارات و بحرین عصبانی است، اسرائیل چنین میپندارد که ترکیه در دوره اردوغان در تلاش است تا به قدرت مرکزی در منطقه تبدیل شود و در حال حاضر نیروهای خود را در سوریه، عراق، قطر، سومالی و لیبی مستقر کرده و در عرصه انرژی نیز به دنبال نفوذ بیشتر است و تلاش دارد به الگویی برای آذربایجان تبدیل شود. با توجه به ساقط شدن تعدادی از پهبادهای ساخت اسرائیل، آذربایجان از جمله یک پهپاد ۳۰ میلیون دلاری "هرمس" از سوی ارمنستان، ترکیه فرصت را برای ورود به عرصه رقابت در بازار تسلیحاتی آذربایجان مناسب دیده و تلاش میکند اسرائیل را از منطقه قفقاز دور نگه دارد و خود را بعنوان یک تأمین کننده فعال و با کیفیت سلاح معرفی کند.
در مورد روسیه به نظر میرسد رفتار ارمنستان در طی سالهای گذشته، نگرش روسیه را به مسئله قرهباغ تغییر داده است. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت که روسیه از مصالحه ارمنستان در مورد قره باغ ناامیده شده بود. به عنوان مثال در سال 2011 طرفین بر سر اصول مادرید توافق کردند که بر اساس آن قرار بود ارمنستان کنترل هفت منطقه اطراف قره باغ را واگذار کرده و در مورد وضعیت سرزمینی خود مذاکره کند.
در آن زمان توپ در زمین ارمنستان بود. با این حال، ایروان وضعیت موجود را حفظ کرده و نه تنها مناطق را واگذار نکرد، بلکه به کنترل خود بر مناطق مذکور ادامه داد بنابراین واکنش نسبتا بیطرف روسیه نسبت به درگیری های اخیر بین ارمنستان و آذربایجان نشان دهنده پاسخ روسیه به سرخوشی و عدم انعطافپذیری متحد خود در مذاکرات است. روسیه ترجیح میداد در درگیریهای اخیر به ارمنستان فشار وارد شود تا شاید عدم انعطاف پذیری در مذاکرات را کاهش دهد. همچنین مساله بعدی نگاه منفی روسیه به نیکول پاشینیان، نخست وزیر کنونی ارمنستان است. دولت پاشینیان در سال 2018 بعد از اعتراضات گسترده خیابانی روی کار آمد. واقعیت این است بعد از روی کار آمدن پاشینیان در ارمنستان، مسکو و ایراوان نگاه مثبتی به یکدیگر نداشتهاند و یکی از نگرانی های عمده روسیه در مورد پاشینیان گرایشات غرب گرایانه وی است. از سوی دیگر پاشینیان از نوع روابط ارمنستان و روسیه چندان راضی نیست. به عنوان مثال حتی پیش از انقلاب مخملی در ارمنستان در سال 2018، پاشینیان در سال 2015 اظهار داشته بود که مشکل اصلی در روابط روسیه و ارمنستان این است که مبتنی بر مشارکت نیست بلکه بیشتر شبیه به رابط گوینده و شنونده است.
وی همچنین در طی انقلاب مخملی و زمانی که معلوم شد وی شانس دست یابی به قدرت دارد، عنوان داشت که یکی از مشکلات اصلی ما در ارتباط با مسئله قره باغ این است که روسیه از طریق تجهیز آذربایجان توازن قوی موجود بین دو کشور را از بین برده است.حتی جالبتر اینکه در سال 2014 زمانی که پارلمان ارمنستان میخواست پیوستن این کشور به اتحادیه اقتصادی اوراسیا را تصویب کند، پاشینیان از جمله افرادی بود که به این تصمیم پارلمان رای منفی داد. وی حتی در سال 2017 عنوان داشت که با پیوستن ارمنستان به اتحادیه اقتصادی اوراسیا، حاکمیت ارمنستان تضعیف خواهد شد. بنابراین در این مورد هم عدم حمایت روسیه از ارمنستان را میتوان به رابطه روسیه با پاشنیان نسبت داد. بنابراین علیرغم اینکه روسیه به عنوان متحد ارمنستان قلمداد میشود با این حال در بسیاری از موارد تلاش کرده است که در نوع نگاه خود به مسئله قره باغ، توازن را در بین آذربایجان و ارمنستان برقرار کند. روسیه با چرخشی کردن حمایت خود از هر یک از طرفین سعی کرده به این هدف خود دست یابد. این امر روسیه را قادر میسازد تا از خارج شدن درگیری از کنترل خودجلوگیری کند و در عین حال آن را حل نشده نگه دارد.
اما سرانجام پس از 30 سال درگیری و کشمکش و نقض مکرر آتش بس، از سوی هر دو طرف و ارائه طرح های صلح و میانجیگری کشورهای اروپایی، آمریکایی، روسیه و ایران و همچنین پس از چندین هزار کشته و زخمی، طرفین با طرح صلح جدید موافقت کردند. این در حالی است که نخست وزیر ارمنستان نیکول پاشینیان، با تصمیم نهایی و سخت خود تحولی جدی در روابط فی مابین آذربایجان و ارمنستان ایجاد کرد. وی گفت: برای همهمان سخت است. آتشبس، برای مردم ما و خود من بسیار دردناک است. این پیروزی نیست، اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باختهاید، شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمیکنیم که باختهایم و این آغاز عصر وحدت ملی برای ما خواهد بود. در برابر شهدا زانو میزنم. در برابر همه سربازان، افسران، ژنرالها و نیروهای داوطلب که با جانشان از سرزمین مادریمان دفاع کردند، تعظیم میکنم.
متن توافقنامه صلح پیشنهادی روسیه
"ما، الهام علیاف رئیس جمهور آذربایجان، نیکول پاشینیان نخست وزیر جمهوری ارمنستان و ولادمیر پوتین رئیس جمهور فدراسیون روسیه موارد زیر را اعلام میکنیم:
- آتش بس کامل در منطقه درگیری قره باغ از ساعت 00:00 به وقت مسکو در تاریخ 10 نوامبر 2020 اعلام می شود.
جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان، از این پس طرفین نامیده می شوند، در مواضع خود متوقف می شوند
.
- منطقه آقدام و سرزمینهایی که ارتش ارمنستان در منطقه قازاخ جمهوری آذربایجان در اختیار دارد، تا 20 نوامبر سال 2020 به ارتش آذربایجان بازگردانده می شود
- .
- در امتداد خط تماس در قرهباغ و در امتداد دالان لاچین، یک گروه صلحبان فدراسیون روسیه به استعداد 1960 نفر پرسنل نظامی با سلاح کم، 90 نفر بر زره پوش، 380 واحد خودرو و تجهیزات ویژه مستقر خواهد شد
- .
- نیروهای حافظ صلح فدراسیون روسیه به موازات عقب نشینی نیروهای مسلح ارمنستان مستقر می شود. مدت اقامت نیروهای حفاظت از صلح فدراسیون روسیه 5 سال با تمدید خودکار برای دوره های 5 ساله بعدی است، در صورتی که هیچ یک از طرفین، 6 ماه قبل از انقضا این مدت قصد خود را برای خاتمه استفاده از این ماده اعلام نکرده باشد.
- به منظور افزایش اثربخشی کنترل بر اجرای توافق نامه ها توسط طرفهای درگیر، یک مرکز حافظ صلح برای کنترل آتش بس مستقر خواهد شد.
- جمهوری ارمنستان ضمن پشت سر گذاشتن کریدور لاچین (عرض 5 کیلومتر) ، منطقه کلجبر را تا 15 نوامبر 2020 و منطقه لاچین را تا اول دسامبر 2020 به جمهوری آذربایجان باز خواهد گرداند که اتصال قره باغ با ارمنستان را تضمین میکند و در عین حال شهر شوشی را تحت تأثیر قرار نخواهد داد.
با توافق طرفین، در سه سال آینده، برنامه ای برای ساخت یک مسیر جدید ترافیکی در امتداد دالان لاچین، با ارائه ارتباط بین استپاناکرت و ارمنستان ، با انتقال مجدد متعاقب نیروهای حافظ صلح روسیه برای محافظت از این مسیر، تعیین می شود.
جمهوری آذربایجان ایمنی تردد در طول راهرو لاچین از شهروندان، وسایل نقلیه و کالاها را در هر دو جهت تضمین می کند.
- آوارگان و پناهندگان داخلی در حال بازگشت به خاک قره باغ و مناطق مجاور تحت کنترل دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان هستند.
- تبادل اسرای جنگی و سایر اشخاص بازداشت شده و اجساد کشته شدگان انجام می شود.
- کلیه ارتباطات اقتصادی و حمل و نقل در منطقه مسدود نخواهد شد. جمهوری ارمنستان به منظور سازماندهی حرکت بدون مانع شهروندان، وسایل نقلیه و کالاها در هر دو جهت، ارتباطات حمل و نقل بین مناطق غربی جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان را فراهم می کند. کنترل ارتباطات حمل و نقل توسط ارگان های خدمات مرزی FSB روسیه انجام می شود.
با توافق طرفین،ساخت ارتباطات حمل و نقل جدیدی که جمهوری خودمختار نخجوان را با مناطق غربی آذربایجان پیوند می دهد، فراهم می شود.
انتهای پیام /ح.چ/
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس