حاج قاسم و حسین و یزید زمانه

«مجید صفاتاج»
در طولِ تاریخِ بشریت، هرجایی که نغمه توحید بلند شد و آوای عدالت مطرح گشت، رویش دشمنان نیز آغاز گردید. رزم و ستیزه حق و باطل، کارزار امروز و دیروز نیست. هر کجا سخن از توحید، ولایت الله و ولایت اولیاءالله باشد مصاف توحید و طاغوت نیز پدیدار میگردد؛ که این، سنت تاریخی و وعده شیطانی است که به حضرت باریتعالی گفت:
«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.» (سوره ص، آیات 83-82)
«پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مىبرم مگر آن بندگان پاکدل تو را.»
در نقطه مقابل این اغواگری شیطانی، در تاریخ جهان بشریت، مردانِ نامدارِ برجسته آزادی و عدالتخواهی داریم که به جای زنده بودن، با عشق زندگی کردند؛ با سرسپردگی به خدا و با دلدادگی و پیروی از فرامین الهی و نیز فداکاری و مجاهدتهای پیگیر و خستگی ناپذیر خود، به انسانیت آبرو بخشیدند و برای جامعه خویش و بلکه جامعه بشری یک دنیا افتخار آفریدند و برای انسانهای آزادیخواه، چراغ هدایت و کشتی نجات شدند. آنان فنا شدند تا "ولایت الله" و آینده آن بقا و دوام یابد. در راه آرمان خویش از همه چیز خود گذشتند و حتی سر دادند تا آرمانشان پایدار بماند. آنان با عمل و سلوک خود، به سطور تاریخ درخشش دادند و بدین ترتیب، محبوب خدا و جاودانه شدند. و خونشان در رگهای مؤمنان تاریخ بشریت، ساری و جاری شد و جوشش و حرارت آن هرگز به سکون و سردی نگرائید.
به ویژه از آن زمان که مقتدای عشق و مولای شهیدان در غربت عاشورایی خویش ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی» را سرود، تاکنون طنین آن در دل تاریخ چنان پیچیده است که گویی این فریاد جاری زمان است که از حنجر خونین حضرت ابا عبدالله حسین(ع) برخاسته است؛ تا هر زمان و هر مکان از آزادگان جهان را به خود فرا خواند. این ندا در طول تاریخ اسلام، توسط رادمردانی از تبار حسین(ع) لبیک گفته شده است. رادمردان والا تباری که درحریم حضرت دوست آرمیدهاند؛ از شهیدان کربلا؛ تا شهیدان انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس و مقاومت لبنان و فلسطین و یمن و مدافعان حرم و سردار محبوب شهید حاج قاسم سلیمانی، آنانی که محبوب حضرت دوست شدند و ثابت کردند که زیبایی آفریدگار خویش و جلال و جبروت خدا را، با بلندی طبع و صاحب نظری خود درک کرده؛ و جمال و جلال و کمال او را جذب نمودند. دلاورانی که خدایی را با عشق ـ نه با جبر ـ پرستش کردند و قدرت و خلاقیت او را در وجود خویش نهادینه ساختند و ثابت کردند که افضل مخلوفات و محبوب خدا و بالاتر از فرشتگانند؛ آنانی که با کمک بالهای روح، به پرواز در آمدند و به معراج رفتند و "عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون"اند.
امروز صف بندی جبهه حق و باطل، همان صف بندیهای دوران پیامبران بزرگ الهی، بهویژه دوره پیامبر محبت و رحمت، حضرت ختمی مرتبت، حضرت محمد مصطفی(ص) و دوران ائمه اطهار علیهمالسلام است. همانگونه که در آن زمان، کفار و مشرکان و یهودیان به پیکار با پیامبر اسلام(ص) برخاستند و علیه آن حضرت به دسیسه و توطئه پرداختند، و یزید ملعون نیز تحمل وجود مبارک امام حسین(ع) نوه آن پیامبر محبت و رحمت را نداشت؛ هماکنون نیز صهیونیسم بیناللمل و نظام سلطه جهانی به سردکردگی آمریکای جهانخوار و جانی و سلطهگر، تحمل شنیدن صدای اسلام ناب محمدی(ص) و جهانی شدن انقلاب اسلامی را ندارد، تمام تلاش خود را برای ترویج مسلکی به ظاهر اسلامی و غبار آلود، خنثی، اسیر و پایبند تحجّر و التقاط در کشورهای اسلامی، بهکار بسته است. این "دشمن شدید" که شقیترین آحاد بشر است [به تعبیر امام خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی] از یک سو تظاهر به مبارزه با ترویسم تکفیری بهویژه گروه تروریستی دستپرورده خود "داعش" میکند و از سویی دیگر، سردار مقاومت و قهرمان مبارزه با تروریسم تکفیری در جهان را، ترور کرده، خون او را بر زمین ریخته و به شهادت میرساند.
اگر چه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی توانست بساط آمریکاییها و صهیونیستها را از کشور ایران اسلامی برچیند و به سلطه آنها بر این آب و خاک پایان دهد و دیگر ملتها را نیز به مقابله با این پدیده شوم ترغیب کند؛ ولی آمریکای سلطهگر و لابیهای قدرتمند صهیونیستی جهان یک لحظه هم از دشمنی و توطئهگری بر ضد ملّت مسلمان و انقلابی ایران و نیز دیگر ملل مسلمان جهان کوتاهی نکردهاند و همواره انواع دسیسهها را برای تجزیه و نابودی کشورهای اسلامی و بهویژه انهدام پایههای نظام نوپای اسلامی ایران که زمینهساز تشکیل امت واحده جهانی و تمدن نوین اسلامی است به کار بستهاند.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران،صهیونیسم بین الملل، مغز متفکر و موتور محرّک نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار، و نیز صحنه گردان اصلی سیاستها و راهبردهای آمریکا و غرب و نوکرانش در منطقه، بر علیه جریان و محور مقاومت و بیداری اسلامی مسلمانان و مستضعفان جهان بوده است. تحریم و محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، طراحی و راه اندازی کودتا برای سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران، تلاش برای تجزیه این کشور و سرانجام تحمیل هشت سال جنگ به ملت مسلمان ایران، اشغال بخش وسیعی از خاک لبنان، سرکوب و کشتار بیرحمانه مردم لبنان، فلسطین و بحرین و حجاز، اشغال عراق و افغانستان و ایجاد فتنه تکفیریها در پاکستان و افغانستان و سوریه و دیگر کشورهای اسلامی، تلاش برای تجزیه ترکیه و بهویژه سوریه و جدا سازی این کشور از محور مقاومت در غرب آسیا، تلاشهای بسیار برای سرکوب مقاومت لبنان و فلسطین و نابود سازی محور مقاومت، جنایت جنگی در یمن و نسل کشی در این کشور، تنها بخشی از جنایتهای این "دشمن شدید" یعنی؛ صهیونیسم بینالملل و استکبار جهانی یا "یزید زمانه" است.
توطئه های صهیونیسم بین الملل که در آمریکای سلطهگر تجلی یافته طی چهار دهه اخیر، نشان دهنده آن است که این اختاپوس بین المللی، یکی از مهمترین دشمنان انقلاب اسلامی و بهطور کل اسلام ناب محمدی(ص) است که به هیچ وجه امکان همزیستی انقلاب اسلامی با آن وجود ندارد. زیرا این دو، از نظر ماهیت با یکدیگر در تضادند. و نظام سیاسی آمریکا و رژیم صهیونیستی به عنوان بخشی از جریان صهیونیسم جهانی، دشمن شماره یک مقاومت اسلامی مردم منطقه به شمار میروند. این "دشمن شدید"و"شیطان بزرگ" تاکنون هیچ کاری نبوده که با واسطه و یا بی واسطه علیه انقلاب اسلامی و محور مقاومت در منطقه و مسلمانان جهان انجام نداده باشد. تقریباً تمام ترفندها و روشهای متنوع و متعدد و ناروایی که دشمنان اسلام برای نابودی اسلام و مسلمانان به آن دست زدهاند؛ این دشمن جنایتکار و متحدانش نیز، از آنها علیه امت اسلامی استفاده کرده و استفاده میکند.
امروزه سیاست استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل عبارت است از: ایجاد شکاف و اختلاف و فتنه درگیری بین مسلمانان جهان و تجزیه کشورهای اسلامی؛ و این نقشهای است که توطئهگران و صهیونیستها، برای جهان اسلام بهویژه در غرب آسیا که یکی از مناطق مهم و ژئوپلتیکی جهان اسلام است؛ طراحی کرده و برای اجرای آن از طریق ایادی خود در منطقه تلاش میکنند. استکبار جهانی بهدنبال این است که کشورهای اسلامی و ملتهای مسلمان را به خودشان مشغول کرده، و آنها را با یکدیگر درگیر کند؛ تا به فکر معارضهجویی با نظام سلطه و صهیونیسم جهانی و عوامل خبیث و ایادی مزدور آنها نباشند.
امروزه نظام سلطه جهانی و شیطان بزرگ، نه فقط میکوشد تا به اهداف مورد نظر خود که تسلط بر منابع و ذخایر مادی ملتهای جهان است، دست یابد، بلکه در حوزههای فرهنگی نیز وارد شده و از این طریق با عمق زندگی مردم جهان ارتباط برقرار کرده و تلاش میکند ملّتها را همچون رمههای گوسفند رام خود کند، به زنجیر بکشد، به تازیانه بسپارد، به قربانگاه بکشاند و در نهایت با استفاده از هرج و مرج و آشوب حساب شده و سازمان یافتهای که با آن کشورهای جهان را دچار مشکلکرده است، نفوذ و سلطه خود را در جهان اسلام و بهویژه در غرب آسیا گسترش دهد.
اکنون گویا تاریخ تکرار شده است. در زمانهای که به گواه وقایع اخیرآن، ظلم و تباهی از حد فزون شده و پایههای کفر و نفاق و ظلم و جور استکبار، ارکان هدایت و ایمان جوامع اسلامی را متزلزل ساخته و تیغهای آخته و تیرهای شک و شبهه، دلهای مؤمنانه را نشانه گرفته است، انگار کربلایی دیگر باید و عاشورایی دوباره، تا غفلت از دامن شریعت زدوده شود و جهان به نور هدایت الهی منوّر، و مبادا که در چنین هنگامهای، آن زمان که منتقم آل علی(ع) نقاب از رُخ فرو افکند و عالَمیان را به یاری فرا خواند تا زمین را بهاری کند، به جای"شهادت و بیداری" دچار غفلت و نسیان شویم و در اجابت دعوتش، تردید کنیم و ندانیم که یاری دهنده حسین زمان باشیم یا...
متأسفانه اغلب ما مسلمانان، از این توطئهها و دسیسههای شیطانی این شیطان بزرگ و یزید زمانه غافل شدهایم؛ و این غفلت و جهل و عدم آگاهی، زمینه ساز ظلم انسان به خویشتن و جامعه و سپس کاهش قدرت و تضعیف جامعه اسلامی و سوء استفاده دشمن از آن خواهد شد. در صورتی که دانایی، در انسان قدرت ایجاد میکند. و از آن بالاتر، آنچه سبب تقویت و استحکام جوامع اسلامی و سپس موجب شکلگیری "امت واحده جهانی" در مقابل دسیسههای دشمنان اسلام و استکبار جهانی میشود "شهادت و بیداری" است که به واسطه پذیرش"ولایت الله" و به تَبَع آن "ولایت امام" یا "ولایت فقیه" در دلهای مؤمنان تجلّی مییابد. این ولایت توسط حضرت اباعبدالله الحسن(ع) برای ما مسلمانان، به قیمت ریخته شدن خون مطهر خود و یاران باوفا و اسارت اهلبیتش به ودیعه گذارده شده است.
این ولایت - از آن به عنوان "ولایت امام" یا "ولایت فقیه"، نام برده میشود – نوری است که در پرتو آن، راه را به درستی تشخیص دهیم. در غیر این صورت، با شروع حرکت، هر دعوتی، ما را به خود جذب میکند. شیطان بت ما میشود. حتی ممکن است - همچون "داعش" و گروههای تروریستی و تکفیرگرا - رسولالله(ص) بت ما شود. حتی گاهی علی(ع)، و حسین(ع) نیز بت ما میشود. این مربوط به داعی و دعوت کننده نیست؛ چون نوری را که باید در راه خود قرار دهیم، اگر در چشم خود بیندازیم کورمان میکند؛ که نباید وسیله را هدف قرار داد.
ما نباید نور را در چشمان خود بیندازیم. باید در راه و مسیر حرکت بیندازیم و در راه، از آن استفاده کنیم؛ که: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه». کسی که به نور نگاه کند، کور میشود. باید با نور نگاه کرد، نه به نور؛ که موقعیتها مهم نیستند، موضع گیریها اهمیت دارند.
وقتی آدمی آخر خط را نمیبیند به خاطر همین، ملتهب و متزلزل است. مدام میگوید نکند چه شود، یا چه نشود، ولی اگر آماده باشد و منتطر و در مسیر، به شهادت(آگاهی و شهود) رسیده باشد و با این آگاهی، حرکت کرده باشد، در او وحشتی به وجود نمیآید و در نتیجه ضعفی هم نخواهد داشت. اما وقتی که تمام راه برای سالک حقیقت روشن شد و آخر خط را دید و به شهادت(آگاهی و شهود) رسید، آن موقع، منتظر وقایع و خطرهاست. این شهادت، در انسان، انتظار و قدرت به وجود میآورد، که شاهد، منتظر است؛ منتظر حادثهها.
انسانی که حدس میزند در راهی که حرکت میکند، چه مسائلی ممکن است برایش اتفاق افتد و به وجود آید و برای آنها آماده میشود، به ثبات و قدرت میرسد. کسانی که به "آگاهی" و "شهود" و "حضور" رسیدند، کسانی که این معنای عظیمّ شهادت را در خود احساس کردند، اینها هم مسلطند، هم ثبات دارند و هم منتظر و چشم به راه حادثهها هستند.
ثبات و تسلط و انتظار، سه خصوصیت آنهاست. میدانند چه حادثههایی به وجود میآید. دیدهاند و آمدهاند، نه آنکه آمدهاند تا ببینند. میدانند چه حادثههایی به وجود میآید. کسانی که همه راه را دیدهاند و حرکت کردهاند، التهابها و لرزشها و خستگیهاشان کم است و ثبات دارند. باید دید و آمد و با همان توجه، اقدام کرد. کسانی که نمیبینند و میآیند ضربه میخورند. تازه، شروع حرکت، شروع درگیری است، شروع برخورد با حادثههایی است که در مسیر حرکت، گریزی از آنها نیست. و این، تجربه تاریخ بشری است، که ما در تاریخ اسلام، شاهد آن بوده و هستیم.
نمونه عینی و مصداق بارز ویژگی "شهادت و بیداری" را میتوان در وجود سر تا پا عشق سردار سرافراز اسلام و مقاومت، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پیدا نمود. ثبات و تسلط و انتظار، سه خصوصیت این شهید بزرگوار بود. او به واسطه اینکه با نور ولایت در مسیر خود حرکت نمود به "آگاهی" و "شهود" و "حضور" رسید و به آنها دست یافت. حاج قاسم، از نور مولا و مقتدا و امام و ولی خویش در مسیر هدایت و برای رسیدن به قله معرفت الهی و حضور در محضر او استفاده نمود، نور ولایت را در راه خود انداخت و با نور آن حرکت نمود. بدین لحاظ او همه راه را دیده بود و حرکت کرده بود و میدانست چه حادثههایی به وجود میآید و در انتظار آن بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» (سوره احزاب، آیه 23)
«از میان مؤمنان مردانىاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.»
حاج قاسم، با این اوصاف، نه تنها التهاب و لرزش و خستگیاش کم بود؛ بلکه همواره عزمی راسخ داشت و با برخورداری از ثبات و استحکام در مواضع، و هوش و ذکاوت و پایداری در صحنه جهاد و پیکار علیه جبهه کفر و استکبار، به به آنچه با خدا عهد بسته بود صادقانه و خالصانه تا زمان شهادت خویش وفادار ماند. این شهید بزرگوار، حیات خویش را به حیات عاشورا گره و پیوند زده بود؛ همواره عزت و افتخارش را در عشق به سرور شهیدان اهل جنّت امام حسین(ع) و با لبیک به ولی امر و حسین زمان خویش جستجو میکرد؛ و هر جمعه در انتظار طلعت فرزند حسین(ع)، «این الطالب بدم المقتول بکربلا» میخواند؛ تا اینکه لبیکگویان، در سرزمین کربلا آسمانی شد و ارواح طیبهی شهیدان، روح مطهر او را در آغوش گرفتند.
شهادت سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی و یارانش هر چند برای دوستداران این شهید والامقام بسیار تلخ و ناگوار بود و موجب خشنودی یزید و شمر زمانه و سرسپردگان آنها در جهان شد؛ اما فرصت دیگری است در اختیار همه آزادگان جهان و دلدادگان به مکتب عاشورایی برای این منظور- انتظار طلعت فرزند حسین(ع) - و اقتدا به این فرمانده مقاومت. و این، میسّر نمیشود مگر با معرفت حسینی و عشق به حسین زمان و لبیکی دیگر به ولایت. در این صورت، میتوان امیدوار بود که، در پیکار حق و باطل، قطعاً پیروزی با جبههی حق در برابر باطل است؛ فنا و نابودی نیز، از آنِ یزید و شمر زمانه – آمریکای سلطهگر و اسرائیل غاصب – خواهد بود. نه امروز، بلکه دیروز؛ امروز و فردا، هرجا چنین مبارزهای بهوجود بیاید به شرط صبر و پایداری و مقاومت و ایستادگی، و معرفت حسینی و عشق به حسین زمان و لبیکی دیگر به ولایت، قطعاً پیروزی با جبهه حق است. انشاالله
انتهای پیام/ م.ح