شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

مخالفت با کاپیتالیسم؛ حقیقت ناآرامی ها در فرانسه

شهرهای فرانسه در هفته های گذشته صحنه تظاهرات و اعتصابات سراسری و درگیری کارگران، دانشجویان و مردم فرانسه با نیروهای دولتی این کشور بود و این حرکت اجتماعی برآیند خیزشی مردمی علیه ارکان نظام سرمایه داری در مغرب زمین بود. لیکن رسانه های غربی برای فریب اذهان عمومی، خیزش فوق را بلوا نامیدند و به "افزایش سن بازنشستگی از 60 سالگی به 62 سالگی" منسوبش کردند تا از ابعاد ماجرا بکاهند و البته رسانه های ایرانی نیز که اغلب مصرف کننده مواد و مفاد رسانه های غربی هستند، به واگویه این سخن پرداختند.

 اما حقیقت ماجرا چه بود؟ بیایید اندکی به گذشته باز گردیم تا ریشه های این خیزش مردمی را بهتر بشناسیم.

فرانسه یکبار دیگر نیز در سال 1347 یعنی 5 سال بعد از خیزش الهی امام خمینی در ایران (خرداد 42) شاهد چنین تظاهرات و اعتصابات سراسری بوده است، یعنی زمانی که ایران مستعمره آمریکا و انگلیس بود و اندیشه ضداستعماری، دوران طفولیتش را در جامعه ایران می گذراند و لذا حواس ایرانیان معطوف گرفتاری های داخلی بود و رسانه های سرسپرده طاغوت نیز سخنی علیه اربابان غربی خود منتشر نمی کردند.

در ماه مه 1968 برابر خردادماه سال 1347، مردم فرانسه در خیزشی فراگیر علیه نظام سرمایه داری غربی به خیابان ها ریختند، کارگران اعتصاب کردند و کار چنان بالا گرفت که می رفت تا ارکان کاپیتالیسم در این کشور منهدم شود، اما خیانت برخی سران اعتصابات و همدستی آنان با سردمداران وقت فرانسه مانع از چنین رخدادی شد. البته دولت سارکوزی تجربه آن ایام را در انبان خویش داشت و در مهار (بخوانید سرکوب) حرکت اجتماعی اخیر از آن حظ وافر برد.

دولت سارکوزی با اعطای امتیازات و پاداش های کلان به سران اعتصابات - که البته در متن قانون کار فرانسه و برای یک چنین مواقع ضروری پیش بینی شده است – و بیرون راندن آنها از صحنه خیزش مردمی، دامنه اعتصابات را محدود کرد و بعد با ژستی اصلاح مآبانه دست به تغییر کابینه زد و البته مانع از ورود صاحبان اندیشه ضد کاپیتالیستی به کابینه شد. در عین حال هم ظاهر را عوض کرد تا جوانانی که خاطرات 1968 را خاطر ندارند و طیف مهمی از حرکت اجتماعی هفته های اخیر را تشکیل می دهند برای مدتی خام شوند و کنار بروند، و هم برنامه ای چید نامزد اصلی وی در رقابت های دور بعد ریاست جمهوری (فرانسوا فیون) در پست نخست وزیری سرش گرم شود و فرصت زمینه چینی برای رقابت دور بعد را از کف بدهد.

در سال 1347 امکان انقلاب اجتماعی علیه نظام درنده سرمایه داری وجود داشت، اما از کف رفت. در آن سال، ارکان اداری فرانسه فلج شد و دولت قدرت را از کف داد. کارگران از اتحادیه های تجاری خود فرمان نمی بردند و می رفت که رشته های امور در دست کارگران که مستضعفان حقیقی نظام سرمایه داری هستند بیفتد. اما خیانت سران جبهه های کارگری مانع از این امر شد به این ترتیب که حزب کمونیست فرانسه  (سی جی تی)، دبیرخانه متحد پابلوت و شاخه های کارگری آن در فرانسه با هم ائتلاف کردند و مانع از انقلاب علیه کاپیتالیسم در فرانسه شدند. جالب است که حزب کمونیست که قاعدتا باید دشمن شماره یک نظام سرمایه داری باشد به داد نظام سرمایه داری رسید. اکنون به یاد بیاوریم تعبیر امام راحلمان را که شرق (کمونیسم) و غرب (کاپیتالیسم) مثل دو تیغه یک قیچی اند و وقتش که بشود دمار از روزگار خلق محروم در می آورند.

مرور رخدادهای سال 1347 فرانسه و تطبیق آن با حوادث هفته های گذشته کمک شایانی به حل مساله می کند. دی ماه سال 1346، اعتراضات دانشجویی در فرانسه علیه نظام کاپیتالیسم آغاز شد و به تدریج وسعت گرفت و از شهری به شهر دیگر گسترش یافت. در شهرهای کان و بوردو، دانشجویان و کارگران متحد شدند و به خیابان ها ریختند. اواخر فروردین ماه 1347، در پی کشته شدن رودی دوشکه، دانشجویی آلمانی که هوادار حرکت های ضدکاپیتالیستی بود، اعتراضات فوق خیزی دوباره گرفت. در ماه مارس، دانشجویان فرانسوی ساختمان اداری دانشگاه نانتر را اشغال کردند و دانشگاه سوربن را هدف بعدی خود اعلام کردند.

نیروهای دولتی اواسط اردیبهشت ماه 1347 دانشجویان را از دانشگاه بیرون راندند. دانشجویان در عوض به برپایی موانع خیابانی روی آوردند. دستگیری ها آغاز شد و در این زمان، همین حزب کمونیست بنای مخالفت با فعالان دانشجویی گذاشت تا جایی که جورج مارچه، نفر دوم این حزب دانشجویان را تحریک کنندگان فاشیست نامید. اما این مساله تاثیری در دامنه تظاهرات نداشت و اعتصابات به سایر شهرهای فرانسه کشید.

17 اردیبهشت ماه 1347 نخستین اعتصاب سراسری یک روزه برگزار شد. در روزهای بعد، هزاران دانشجوی فرانسوی درهای دانشگاه ها را بستند که با حمله شبانه نیروهای دولتی مواجه شدند. در نتیجه درگیری های فوق، صدها نفر مجروح شدند و بسیاری دیگر که رقم آن هیچگاه اعلام نشد، دستگیر شدند. فردای آن روز، نخست وزیر وقت فرانسه، جرج پومپیدو راسا برای بازگشایی دانشگاه سوربن عازم شد. در پاسخ به سرکوب خونین فوق، روز 23 اردیبهشت ماه اعتصاب سراسری اعلام شد و در پی آن، بزرگترین اعتراض تاریخ فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، طوری که فقط در پاریس هشت صد هزار نفر به خیابان ها آمدند و دانشگاه سوربن و چنددانشگاه دیگر اشغال شدند و مردم خواستار سرنگونی حکومت شدند.

24 اردیبهشت ماه، کارگران، کارخانه هوافضای شهر نانت را اشغال کردند. در عرض یک هفته، صدها مرکز کارگری دیگر نیز در فرانسه اشغال شد و حتی کارخانه ماشین سازی رنو، بزرگترین کارخانه وقت این کشور، نیز اشغال شد و مدیرانشان توسط مردم معترض بازداشت شدند.

روز 30 اردیبهشت، سراسر فرانسه فلج شده بود؛ 10 میلیون کارگر فرانسوی، یعنی دو سوم نیروی کار در فرانسه در اعتصابی خودجوش به سر می بردند. اوایل خرداد، دولت مارشال دوگل کنترل اوضاع را کاملا از دست داد. روز سوم خرداد 1347، شخص رییس جمهور دوگل، مانند بختیار معدوم خودمان در تلویزیون ظاهر شد و قول اصلاحات داد، اما کسی گوشش بدهکار نبود. برخی تاریخ دانان منصف فرانسوی معتقدند که اگر مردم به اعتصاب خود اندکی دیگر ادامه می دادند، حکومت کاپیتالیستی فرانسه ساقط می شد و انقلابی حقیقی رخ می داد. اما در همین زمان حزب کمونیست فرانسه، کنفدراسیون عمومی کارگران و گروه های وابسته به آن به داد نظام کاپیتالیستی حاکم بر فرانسه رسیدند و این به اصطلاح "جمهوری پنجم" را از خطر غلتیدن به دامان عدالت اجتماعی نجات دادند!

در حرکت اخیر فرانسه اما، نیروهای دولتی از ابتدا حرکت های دانشجویی را کنترل کردند و بخصوص با استقرار نیمه محسوس در دانشگاه ها مانع از تکرار رخدادهای سال 1347 (1968 میلادی) شدند. همچنین از همان ابتدا، دولت فرانسه ابتکار عمل اعتصابات را در دست گرفت و از طریق اتحادیه های کارگری دامنه اعتراضات را کنترل کرد. دولت فرانسه همچنین با وعده پاداش های چرب و نرم به سران اعتصاب، حرکت اجتماعی مردم را به سرقت برد و آنچه در به اصطلاح مذاکرات دولت فرانسه با گروه های کارگری رخ داد همین بده بستان های سیاسی بود.

دایانا جانستون نویسنده شهیر غربی در مقاله ای با عنوان "فروپاشی تامین اجتماعی: کارگران فرانسوی در برابر سیاستگذاران نئولیبرال" در نشریه گلوبال ریسرچ (Global Research) درباره تظاهرات اخیر فرانسه می نویسد: "(اعتراضات فرانسه) از یک نظر انعکاس خشم عمومی علیه حکومت (سارکوزی) است که وقیحانه منافع ثروتمندان را بر مردم کارگر و کارمند که اکثریت فرانسه را تشکیل می دهند ترجیح داده است." وی در ادامه می نویسد که شعار آغازین سارکوزی که می گفت "کار بیشتر، درآمد بیشتر" اکنون تبدیل شده است به "کار سخت تر، درآمد کمتر."

وی آنگاه با طعنه به نظام سرمایه داری می نویسد: در فرانسه مثل آمریکا صندوق بیت المال را برای تامین منافع طبقه ثروتمند خالی کرده اند و در مقابل، بنا دارند کل نظام فعلی تامین اجتماعی را به بهانه آنکه دولت نمی تواند از عهده اش برآید بر چینند. جانستون آنگاه متذکر می شود که ربط دادن اعتراضات اخیر به "افزایش سن بازنشستگی" دروغی است که بچه ها هم باور نمی کنند. وی خاطر نشان می شود که دعوا در فرانسه بر سر برنامه های جدید نظام کاپیتالیستی برای سوء استفاده بیشتر از طبقه کارگر و ریختن بیت المال به جیب ثروتمندان است.

به گفته وی، برنامه های جدید دولت فرانسه به نفع سرمایه داران تنظیم شده است. از جمله، حقوق و مزایای کارگران کاهش خواهد یافت. همچنین توجه دولت فقط به سرمایه گذاران معطوف خواهد بود و به محض اینکه آنها از عهده پروژه ای بر نیامدند دولت از کیسه بیت المال به آنان خواهد بخشید تا از پا نیفتند، مانند آنچه در آمریکا رخ داد.

جانستون آنگاه با طرح این پرسش که راه حل بحران اجتماعی فوق چیست؟ می نویسد: فقط با انقلابی مردمی که منجر به تحول سراسری در سیاست های اقتصادی بشود معضل فوق خاتمه خواهد یافت و البته متذکر می شود که چنین امری در فرانسه و آمریکا بعید است رخ بدهد، مگر آنکه آنقدر اوضاع خراب بشود که در اثر گرسنگی، آوارگی، و بیکاری مردم به خیابان بیایند و البته حرکت مردمی شان به سرنوشت ماجراهای 1968 دچار نشود.

تحولات 1968 و نیز تحولات اخیر فرانسه نشان داد که گره کار توده های کارگری و معضل بی عدالتی اجتماعی در ریسمانی است که مغز متفکر نظام کاپیتالیستی به گردن کارگران انداخته تا هرگز امکان رهایی از یوغ کاپیتالیسم را نیابند. دانیل سینگر نویسنده انگلیسی در کتابی با عنوان "مقدمه انقلاب: فرانسه در خرداد 1347" معتقد است که وضعیت کارگران در نظام سرمایه داری با وضعیت بورژواها در نظام فئودالی متفاوت است و لذا کارگران به سادگی قادر به فتح قدرت اقتصادی در نظام کاپیتالیستی نیستند. به اعتقاد سینگر، سرکردگان کاپیتالیسم با کمک رسانه ها در گوش مردم مغرب زمین خوانده اند که راهی جز سیستم کاپیتالیسم وجود ندارد و موفق هم شده اند چون مردم اروپا و آمریکا پذیرفته اند که راه نجاتی از الگوی سرمایه داری وجود ندارد.

تاریخ سرمایه داری تاریخ استعمار تدریجی کارگران است و عمله های سیستم کاپیتالیستی در کسوت رییس جمهور و نخست وزیر مجریان برنامه های استعماری فوق بوده اند؛ افرادی چون مارگارت تاچر در انگلیس، هلموت کهل در آلمان، رونالد ریگان و جانشینانش (بوش ها، کلینتون، و اوباما) در آمریکا، و بالاخره نیکولا سارکوزی در جمهوری پنجم، فرانسه. اما اگر حرکتی عدالت خواهانه در زمین فراگیر شود، توده های کارگری و کارمندی که اکثریت مردم را تشکیل می دهند جزو نخستین کسانی هستند که به آن پاسخ مثبت خواهند داد و تاریخ بشر چنین ماجرایی را در پیش دارد.

 

علی حاج محمدی


| شناسه مطلب: 157853







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.