شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

نحوه تشخیص زمان حمله اسراییل و راههای مقابله با آن

دکتر مسعود اسدالهی (کارشناس ارشد امور استراتژیک):

 

 

ماهیت جنگ طلبی رژیم صهیونیستی بر هیچکس پوشیده نیست  این رژیم اصولا بر اساس اشغالگری تشکیل شده است.

در طول تاریخ بشری ما هیچ قدرت اشغالگری را ندیدیم که جنگ افروز نباشد . یعنی اشغالگری فقط از طریق جنگ افروزی امکان تحقق دارد. هر وقت اشغالگری اتفاق افتاد در پی آن جنگ بوده است و رابطه علت و معلولی بین آنها وجود دارد. بنابر این نیازی به دلیل اوردن نیست که اسرائیل رژیم جنگ طلب است. همین که اشغالگر است پس جنگ طلب هم هست .

اما در خصوص استراتژی نظامی اسرائیل برای جنگ طلبی ، و اصولی که اسرائیلی ها در استراتژی شان همیشه به صورت سنتی رعایت میکردند می توان به موارد زیر اشاره کرد:  

1- جنگ در سرزمین دشمن : اسرائیلی ها از ابتدای تشکیل این رژیم معتقد بودند بعلت اینکه عمق استراتژیک ندارند هر جنگی را باید بگونه ای آغاز کنند که معرکه (یعنی صحنه نبرد) در خاک دشمن اتفاق بیافتد و به هیچ عنوان اجازه ندهند که نیروهای دشمن از مرز آنان عبور کنند و جنگ در داخل سرزمینهای اشغالی اتفاق بیافتد .

 

2- سیطره کامل اطلاعاتی : اسرائیلی ها تا وقتی به این نتیجه نرسند که از نظر اطلاعاتی سیطره کامل بر دشمن پیدا نکردند تصمیم به جنگ نمی گیرند . و جنگهایی که ایجاد کرده اند به درست یا به غلط تصور بر سیطره کامل بر اطلاعات داشتند .

 

3- رعایت کامل اصل غافلگیری : اسرائیلی ها همواره جنگهای خود را بر اساس اصل غافلگیری انجام دادند و این نکته ای بسیار مهم در تشخیص رفتارهای بعدیشان در جنگهای بعدی است که ایا می توانند در جنگ بعدی غافلگیرانه شروع کنند و دشمن خود را غافلگیر کنند یا خیر؟ .

 

4- جنگ سریع و کوتاه مدت : اسرائیلی ها به علت اینکه قادر به جنگ فرسایشی نیستند چه از نظر نظامی و چه از نظر داخلی همواره جنگهای خود را به نحوی انجام داده اند که دشمن را غافلگیر کنند  و ضربه اساسی را ظرف یک هفته به طرف مقابل وارد کنند. بنابر در یک هفته اول جنگ عملیات نظامی از سوی اسرائیلی ها تمام شده تلقی می شود  و ممکن است دشمن جنگ را ادامه دهد که ممکن از 7 تا 10 هفته طول بکشد . اما عملیات نظامی اسرائیل در یک هفته باید به نتیجه برسد .

 

5- کمترین تلفات نیروی انسانی : اسرائیلی ها در طراحی جنگشان همواره بر این اصل تاکید می کنند که در جنگ کمترین تلفات را متحمل شوند .بنابراین اگر جنگی باشد که تلقی کنند در آن تلفاتشان زیاد است تصمیم به آغازآن جنگ نخواهند گرفت .

 

6- تکیه اساسی بر نیروهای زمینی : جنگهایی که اسرائیلی ها انجام داده اند تا قبل از جنگ 33 روزه تکیه اساسی اش بر روی نیروی زمینی بود و نیروی هوایی  نقش پشتیبانی کننده را داشت .

 

7- اشغال سرزمین و ورود به مذاکرات آتش بس : در هفته اول جنگ که رژیم صهیونیستی ضربه را وارد می کند ابتدا به اشغال سرزمین مبادرت می کند  تا در هفته دوم با وساطت امریکا و غرب و سازمان ملل طرف مقابل را وادار کنند که وارد مذاکرات اتش بس شود. ممکن است که عملیات نظامی از سوی طرف مقابل ادامه پیدا کند که در این صورت اسرائیلی ها هم پاسخ می دهند، اما آنان بلافاصله در پی آتش بس هستند. آتش بس از دید اسرائیل به معنای صلح نیست  ، به این معناست که به اهداف نظامی خود رسیده اند ، اشغال سرزمینی را انجا م داده اند بنابر این نباید تلفات بیشتری را متحمل شوند و بلکه باید با طرح آتش بس خود را در مواضع جدید تثبیت کنند .

 

نکته دیگر اینکه در رژیم صهیونیستی تصمیم گیری برای جنگ بر عهده سیاستمداران است نه فرماندهان ارتش . بدین معنا که نظامی ها نظرات کارشناسی خود را به هیئت دولت ارائه می دهند . تصمیم برای شروع جنگ بر عهده نخست وزیر و وزراست اما نه همه وزرا . در این رژیم اصطلاحی وجود دارد به نام کابینه کوچک امنیتی  ، شامل نخست وزیر ، وزیر دفاع ، وزیر کشور و دیگر وزاری خاص حضور دارند که مسئله را برررسی می کنند . 7 وزیر را در آن شرکت می دهند  . برخلاف نظر برخی که شورای عالی امنیت در اسرائیل برای جنگ تصمیم گیری می کند اما این شورا به صورت کاملا غیر فعال در این گونه زمینه ها عمل می کند.

 

در اینجا  خیلی مهم است که در این رژیم چه کسی نخست وزیر باشد. بنابر این آن نخست وزیر که تجربه نظامی داشته باشد ممکن است به یک شیوه تصمیم گیری کند و نخست وزیر دیگری گونه ای دیگر .

با این وصف،  این اصول هفت گانه سنتی بود که بر استراتژی نظامی اسرائیلی ها تا زمان سقوط صدام حاکم بود . اما سقوط سریع صدام در سال 2003 یک تغییر تحولی در استراتژی نظامی اسرائیل ایجاد کرد . اسرائیلی ها به شدت شیفته پیروزی سریع امریکائی ها شدند  . به همین خاطر عوامل پیروزی امریکا ئی ها را بررسی کردند . اولین عامل را تکیه بر تکنولوژی نام گذاشتند به این ترتیب که امریکا ئی ها با استفاده از تکنولوژی بسیار پیشرفته توانسته اند ضربات کاری را به هدف وارد کنند . بنابراین اسرائیل هم باید برود به سمت کاربرد تکنولوژی بسیار پیشرفته در جنگ . دوم نقش اساسی نیروی هوایی امریکا : اسرائیل به این نتیجه رسید که عاملی که در جنگ عراق جنگ را یکسره کرد نیروی هوایی امریکا بود ، نیروی زمینی بعدا مواضع را فتح کرد و عملا جنگی انجام نداد. نیروی زمینی امریکا چون در مقابلش عملا نیرویی باقی نمانده بود توانست سریعا عراق را به اشغال در آورد.  بنابر این در اسراییل بر روی این مسئله بسیار متمرکز شدند.

 

نکته بعدی موضوع نابودی سیستم ارتباطی ارتش عراق بود که امریکائی ها با تکنولوژی پیشرفته با نیروی هوایی سیستم مواصلاتی و ارتباطی ارتش عراق را نابود کردند و ارتباط بین  صف و ستاد را از بین بردند و به راحتی ارتش عراق را شکست دادند به طوری که لشکر بصره به خاطر نبود ارتباط با بغداد نمی دانستند چگونه تصمیم بگیرند و یا فرماندهان لشکر عراق از طریق شبکه الجزیره اخبار جنگ را دریافت می کردند چون ارتباط با بغداد قطع شده بود .

و عامل آخر هم تلفات بسیار کم امریکا در عملیات جنگی بود که اسرائیلیها را به شدت شیفته خود کرده بود . اسرائیلی ها با الگو گیری از جنگ امریکا با عراق استراتژی نظامی سنتی خود را تغییر دادند . اول تکیه را بر روی نیروی هوایی قرار دادند. براین اساس برای اولین بار در تاریخ اسرائیل یک افسر خلبان به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل انتخاب شد. آقای دان حالوتس . این انتخاب به این معنی بود که اسراییلی ها تمرکز در جنگ را از نیروی زمینی بر نیروی هوایی تغییر دادند و حتی مبانی مربوط به نیروی احتیاط را هم تغییر دادند . چون در اسرائیل همیشه یک بحثی است که بودجه نظامی در اسرائیل بودجه بسیار سنگینی است و بسیاری از بودجه های عمرانی را به خود اختصاص می دهد.  بنابراین بودجه نیروی احتیاط را کاهش دادند و مبنا را بر روی نیروی زمینی کوچک اما کار امد گذاشتند  تا نقش اساسی را نیروی هوایی ایفا کند. با انجام این تغییرات، جنگ 33 روزه صحنه اجرای این استراتژی نظامی جدید رژیم صهیونیستی بود  .اسراییلی ها براساس این تحلیل اعتقاد داشتند که با نیروی هوایی ، تکنولوژی پیشرفته نه در یک هفته که در 2 روز کار حزب الله را تمام خواهند کرد و تمام مراکز حزب الله را ابتدا با توان نیروی هوایی نابود خواهند کرد و پس از نابودی در یک عملیات محدود زمینی سرزمین را اشغال می کنند. آنان معتقد بودند که در پی این بمباران هوایی نظیر آنچه آمریکا در عراق انجام داد رهبران حزب الله را از بین خواهند برد و جنگ تمام خواهد شد. بر این اساس جنگ تموز اغاز شد ، 2 روز شد یک هفته ، یک هفته به 2 هفته تبدیل شد و جنگ ادامه پیدا کرد و متوجه شدند که چنین امکانی وجود ندارد . در کل جنگ 33 روزه از رهبران درجه یک و دو حزب الله در اثر بمباران هوایی اسراییل حتی یک نفرهم کشته نشد ، از رهبران درجه 3 حزب الله 2 نفر شهید شدند و بقیه شهدای حزب الله از رزمندگان عادی بودند که در جبهه شهید شدند و نه دربمبارانهای پشت جبهه. این نشان داد که نیروی هوایی قادر نیست جنگ را تمام کند و از میانه جنگ و هفته دوم به این نتیجه رسیدند که استراتژی اشتباهی را در پیش گرفته اند و قادر نیستند با نیروی هوایی جنگ را یکسره کنند . بانک اهدافی را هم که ایجاد کرده بودند در هفته اول تمام شد چون هر آنچه را که از حزب الله می شناختند بمباران کردند. عدم سیطره اطلاعاتی آنان بر بانک اهداف حزب الله تا جایی بود که با مراجعه به آرشیوهای خود مکانهایی را که می دانستند برای حزب الله بوده است بدون بررسی مجدد بمباران می کردند و بسیاری از این اماکن که سالها پیش متعلق به حزب الله بود و واگذار شده بود ، به عنوان مثال خانه یکی از رهبران حزب الله در نبطیه که در سالها پیش شناسائی کرده بودند و به کسی دیگری واگذار شده بود را بمباران کردند و در انجا فردی با 8 فرزند خود به شهادت رسیده بود .اسراییل  با افلاس و شکست در کار اطلاعاتی نشان دادند که سیطره اطلاعاتی هم ندارند . از نظر تسلیحاتی نمی دانستند که حزب الله به چه سلاحهایی مجهز است  . وقتی که حزب الله سلاحه های جدید را به کار گرفت بخصوص موشک زمین به دریا ، اسرائیلیها به قدری غافل گیر شدند که مدعی شدند این موشک را افسران سپاه پاسداران ایران شلیک کرده اند. چون براساس اطلاعات دریافتی شان معتقد بودند که حزب الله نه این موشک را داشته و نه قادر به استفده از آن است. پس از این ناکامی ها آنان به حیله جنگ روانی متوسل شدند تا شکست اطلاعاتی خود را بپوشانند .

نکته دیگر اینکه آنها در حالی که نتوانسته بودند اشغال سرزمینی را محقق کنند وارد جنگ زمینی شدند. در بنت جبیل که در 4 کیلومتری مرز لبنان با فلسطین اشغالی است  33 روز جنگیدند و نتوانستند این منطقه را اشغال کنند تا به مرحله بعدی تثبت مناطق اشغالی و مذاکرات آتش بس برسند .این هم یک شکست بزرگ بود اما از همه اینها مهمتر این بود که برای اولین بار در تاریخ اسرائیل جبهه داخلی اسرائیل مورد هدف قرار گرفت . این اصطلاح خود اسرائیلیها ایجاد شده است . به شکلی که کل منطقه شمال فلسطین  اشغالی به جبهه جنگ  تبدیل شده بود .

 

نکته دیگر اینکه سیستم ارتباطی حزب الله در تمام جنگ 33 روزه برای آنها به یک معما بزرگ تبدیل شد که در طول جنگ هر انچه که از سیستم ارتباطی حزب الله می شناختند اعم از آنتن ها و دکل ها و ساختمانهایی که تصور می کردند مراکز تلفنی در انجا است بمباران کردند اما با کمال تعجب دیدند که تا اخرین لحظه جنگ ارتباط  سید حسن نصر الله با سرباز خط مقدم جبهه هم بر قرار است  . هر زمان که وی دستور می داد موشک شلیک می شد و این به معمایی تبدیل شد که این چه سیستمی است که ارتش عراق هم از ان بهرمند نبود. برای همین یک هیئتی بعد از جنگ از امریکا به صورت تخصصی به اسرائیل امد که کار کند بر روی این سیستم که حزب الله موفق شد در طول 33 روز در زیر بد ترین بمبارانها آن را حفظ کند وهمین هم باعث استمرار مقاومتش شود . این شکستهایی که اسرائیل در این جنگ متحمل شد باعث شد که دوباره این رژیم استراتژی خود را تغییر دهد و به استراتژی قبلی بازگشت. آقای دان حالوتس برکنار شد و گابی اشکنازی از نیروی زمینی به عنوان فرمانده ستاد مشترک ارتش اسرائیل انتخاب گردید. به این ترتیب ارتش اسراییل دوباره بر روی توان نیروی زمینی متمرکز شد . آنان دریافتند که هیچ جنگی را بدون تمرکز بر توان نیروی زمینی نمی توانند به نتیجه برسانند و نیروی هوایی فقط می تواند نقش پشتیبانی کننده را ایفا کند .

 

طرح بعدی که در اسرائیل مطرح شد موضوع مصون سازی جبهه داخلی بود . اگر ما بخواهیم بدانیم که اسرائیلی ها چه زمانی می خواهند حمله کنند باید بینیم چه زمانی موفق می شوند جبهه داخلی شان را مصون سازی کنند . تا الان و بعد از جنگ 33 روزه هر سال مانور نظامی برگزار می کنند و هر سال متوجه می شوند که چقدر مشکلات عمیقی در بحث جبهه داخلی دارند . و مانورهایی که اینها برگزار می کردند بقدری  مفتضحانه بود که باور کردنی نبود . اسرائیل همیشه خود را یک کشور غربی معرفی می کند ولی مشخص شد که در این زمینه یکی از کشورهای جهان سومی است . عدم هماهنگی بین دفاع شهری ، بین اورژانسها و بیمارستانها  ، بین پناهگاهها از جمله مصداقهایی بود که در این مانورها بروز کرد و انها را در ردیف جهان سومی ها از این حیث قرار داد. بعد از انجام یکی از مانورهای اخیر در جبهه داخلی،  فرمانده مانور در مصاحبه با تلویزیون اسرائیل گفت که این مانور نشان داد اسرائیل تا 5 سال دیگر نمی تواند وارد یک جنگ دیگری شود .

 نکته بعدی اینکه اسرائیلی ها در شکست شان در جنگ 33 روزه یکی از عواملی را که بر روی آن دست گذاشتند گفتند تاثیر انتفاضه دوم بر ارتش اسرائیل است. به این معنا که انتفاضه دوم  در کرانه باختری اتفاق افتاد و در غزه وجود نداشت . جغرافیای کرانه باختری با جغرافیای غزه متفاوت است . غزه یک منطقه بسیار متراکم و پر جمعیت و نفوذ در ان بسیار برای اسرائیلی ها  مشکل و پر هزینه است . اما کرانه باختری منطقه وسیع با تراکم جمعیتی پراکنده و براحتی ارتش اسرائیل می تواند در هر شهر و روستایی برود و هر کسی را بازداشت کند. بنابراین درگیرشدن ارتش اسرائیل از سال 2000 تا 2006 در انتفضه دوم باعث شد که ارتش اسرائیل درگیری با فلسطینیها را مانند یک پیکنیک و تفریح تلقی کند. آنان در سرزمین های فلسطینی به این درک رسیده بودند که هرکسی را که بخواهند به راحتی می توانند بازداشت کنند و همین طور هم بود . به علت نفوذ جاسوسان اسرائیل در این مناطق به راحتی افراد را دستگیر می کردند . و تلقی شان هنگام ورود به جنگ 33 روزه نیز همین بود .

 

در خاطرات یکی از افسران اسرائیلی آمده بود: " ما زمانی که از مرز رد شدیم برداشتمان این بود که وقتی از مرز رد شدیم  با یک فرد عربی مواجه خواهیم شد که با کلاشینکف در زیر خیمه نشسته است بنابراین خیلی راحت سلاحش را از دستش می گیریم و با یک پس گردنی به اسرائیل می بریمش ...اما وقتی که وارد خاک لبنان شدیم دیدیم که با یک ارتش کار آمد، آموزش دیده، با سلاح پیشرفته و با روحیه ای بسیار بالا پیچیده ترین جنگها را انجام می دهد . و این موضوع را به تاثیر منفی که از انتفاضه گرفته بودند، گذاشتند .

 

بعد از آن جنگ غزه پیش آمد که جنگی یک طرفه بود و فقط اسرائیلیها بودند که مرتب این منطقه را بمباران می کردند و جنگ به معنای درگیری دو طرفه انجام نشد . اما تاثیری که این جنگ داشت این بود که بعد از 22 روز درگیری دولت حماس سقوط نکرد . این یک شکست بزرگ برای اسرائیل بود. این جنگ باعث شد که در قالب گزارش گلدستون برای اولین بار محکومیت اسرائیل در محافل بین المللی اتفاق بیفتد. اسرائیل در افکار عمومی محکوم شد و علیه این رژیم در دادگاههای مختلف در غرب طرح دعوا شود. افسران و مقامات اسرائیلی تحت پیگرد قرار گرفتند. الان به اینجا رسیدیم که تمام تصیم گیرندگان اسرائیلی وقتی می خواهند برای جنگ تصمیم بگیرند دستشان می لرزد و  می دانند که در صورت بروز جنگ دیگری و جنایت دیگری این بار انها هستند که در محافل بین المللی تحت تعقیب قرار میگیرند .

 

اما نکته اصلی در مورد تصمیم گیری برای جنگ در اسرائیل است. طی ماههای اخیر آنها مرتب اعلام می کنند که به غزه ، لبنان و در بعضی مواقع به سوریه حمله خواهند کرد. در حال حاضر هم که حمله به ایران را مطرح می کنند . پرسش اینجاست این گونه تهدیدات تا چه حد جدی است؟

 

در پاسخ به این گونه تهدیدات باید گفت که  اول اینکه بر خلاف اصل غافلگیری که جزو اصول سنتی ارتش اسرائیل است ، اگر اسرائیلی ها می خواهند غافلگیر کنند نباید هرروز تهدید به جنگ  کنند . اقای سید حسن نصر الله در یکی از سخنرانی های زیبای خود اسرائیل را به مار تشبیه کردند و گفتند که مار زمانی که آرام است بسیار خطرناک محسوب می شود ، چون خود را برای حمله آماده می کند ، اما وقتی که سر و صدا می کند نباید خیلی از او ترسید. اسرائیلی ها هم همین گونه اند. ایشان نتیجه گرفت که اسرائیل هم همین گونه است وقتی که تهدید به حمله می کند یعنی نمی خواهد حمله کند ان موقع که اسرائیل برای مدتی تهدید به حمله نمی کرد ان زمان باید ترسید و یا نگران این باشیم که اسرائیل به سمت جنگ پیش می رود و می خواهد طرف مقابل را غافلگیر کند. بنابراین خود این تهدیدها در تناقض با اصل غافلگیری است. اخیرا هم آقای اشکنازی افسران ارتش اسرائیل را جمع کرده و برایشان در رابطه با جنگ آینده گفته است که در جنگ آینده علاوه بر اصول هفت گانه چند اصل دیگر را باید رعایت کنیم. وی گفته است: " جنگ بعدی باید نتیجه اش قطعی و روشن باشد بگونه ای که طرف برنده مشخص باشد. در جنگ 22 روزه غزه اسراییل پیروز شد اما طرف برنده معلوم نشده است . بنابر این باید در جنگ بعدی از کلیه امکانات خود استفاده کنیم". کلیه امکانات از دید اشکنازی قطعا به معنای استفاده از سلاح اتمی نیست ، او می خواهد بگوید که ما سلاحهای غیر اتمی داریم که تا به حال استفاده نکردیم ولی در جنگ بعدی استفاده می کنیم. اسرائلیها مدعی اند که اخلاقی ترین ارتش دنیا را دارند که از شوخی های عجیب اسرائیلی ها با دنیاست . در یک همایشی که سازمان ملل در سوییس برگزار کرده بود ، هیئت اسرائیلی ادعا می کرد که در جنگ غزه ارتش اسرائیل بیش از صد هزار تماس تلفنی با مردم غزه بر قرار کرده قبل از بمباران شدن منازلشان که انجا را ترک کنید و ما می خواهیم منازل شما رابمباران کنیم و کدام ارتش در دنیا این کار را انجام می دهد که یک خانم فلسطینی مقیم سوئیس در واکنش به این ادعا گفت که شما صد هزار تماس گرفتید که خانه هایشان را ترک کنند ولی نگفتید که کجا بروند چون شما همه جای غزه را بمباران کردید و اگر در خانه خود کشته نمی شد قطعا در جای دیگری کشته می شد .

با این تفاسیر اگر ما بخواهیم مانع از تصمیم گیری اسرائیل برای جنگی جدید شویم چه باید بکنیم ؟ بر اساس اصول اسرائیلیها توصیه می شود که :

 

1- ما باید تهدید کنیم که اگر جنگی از جانب اسرائیل آغاز شود ما درست بر خلاف اصل اول استراتژی نظامی اسرائیل جنگ را به داخل خاک فلسطین اشغالی منتقل خواهیم کرد . این انتقال فقط به معنی موشک باران نیست موشک باران قسمت عظیم آن است که ما بگویم که همه جای اسرائیل برای ما هدف است و ما موشکهایی داریم که به همه جا دسترسی پیدا می کند. این یک بخش آن است وبخش دیگری آن این است که به اعتراف خود اسرائیلی ها در جنگ بعدی حزب الله نمی ایستد که ما داخل خاک لبنان شویم تا در آنجا با ما بجنگد بلکه بخشی از نیروهای خود را از مرز رد می کند و وارد جنگ در خاک ما می شود . بنابراین ما باید این موضوع را تقویت کنیم که علاوه بر اینکه تمام مناطق اسرائیل زیر موشک باران خواهد بود بلکه رزمندگان از همه خطوط مرزی مناطق اشغالی وارد خواهند شد و جنگ به طور کامل وارد خاک سرزمینهای اشغال خواهد شد .

2 ابهام اطلاعاتی : ما باید این ابهام اطلاعاتی را کاملا رعایت کنیم و نباید اطلاعات خود را به راحتی در اختیار اسرائیلی ها قرار دهیم که بدانند ما چه دستاوردهایی داریم. در همین رابطه یکی از انتقادهایی که برادران حزب الله از ما می کنند این است که چرا ایران تمام دستاوردها نظامی خود را در مناسبتهای مختلف به نمایش می گذارد ؟ممکن است این در روحیه مردمتان اثر گذار باشد ، اما این به مثابه رو کردن دست خودی برای دشمن است. چون امریکا و اسرائیل تکنولوژی پیشرفته دارند می توانند برای این سلاح جدید  فکری کنند بنابراین لازم نیست هر انچه را که تولید کردید اعلام کنید و بگذارید این ابهام باقی بماند. چرا که این ابهام باعث می شود اسرائیل در تصمیم گیری برای جنگ دچار تردید شود .

 

3- ایجاد وحشت در دشمن : اسرائیل باید احساس کند که هزینه جنگ بسیار برای انها بالا خواهد بود به شکلی که نمی توانند هزینه آن را تحمل کنند از همه جهات .

 

4- موضوع تلفات انسانی : اگر اشکنازی می گوید که ما تمام ملاحظات را کنار می گذاریم ، ما نمی خواهیم بگوییم که اینکار را می کنیم ولی باید به آنها تفهیم شود که در جنگ بعدی تلفات بسیار بیش از انچیزی است که شما تصور خواهید کرد .

 

5- پیگیری روند اقامه دعوا علیه سران رژیم صهیویستی:  این موضوع را نه فقط ایران و لبنان بلکه تمام مسلمانها چه عرب و چه غیر عرب در هر جا که می توانند باید این موضوع  را دنبال کنند ، تاثیرات بسیار ویرانگری را در روحیه تصمیم گیرندگان اسرائیلی دارد و آنها را بسیار متزلزل می کند برای تصمیمی گیری در رابطه با هر تجاوز .

 

6- ایجاد ابهام در مورد نتیجه جنگ : آقای نصر الله در یکی از صحبت هایشان گفتند که اسرائیلیها در اینده در هیچ جنگی وارد نخواهند شد مگر اینکه از نتیجه آن صدرصد مطمئن باشند .باید بر روی این موضوع کار شود و بر طرف اسرائیلی تلقین شود که جنگی وجود ندارد که اسرائیلیها مطمئن از نتیجه آن باشند .

 

7- مقابله با جنگ روانی اسرائیل : زمانی که این رژیم تهدید به جنگ می کند در واقع جنگ روانی برای تاثیرگذاری بر داخل جبهه مقاومت انجام می دهد و ایجاد رعب و وحشت می خواهد بکند. باید با این جنگ روانی اصولی مقابله کرد. نباید کمک مجانی به جنگ روانی اسرائیل کرد.

 

 

 

*این مطالب در قالب مقاله یی در دومین همایش بین المللی چشم انداز تحولات فلسطین و رژیم صهیونیستی ؛ فرصت ها و چالشها" که در 24 و 25 مهرماه 89 در تهران برگزار شد ارائه گردیده است

 

 


| شناسه مطلب: 157833







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.