خاورمیانه و فلسطین در سال 1390،عقبنشینی حاکمان مزبورازتعویض دولت وشروع به اصلاحات همانندشاه اردن...
مقدمه
سال 1390برای فلسطینیها یکی از مهمترین و حساسترین سالهای اخیر به شمار میرود. دلیل اهمیت سال 1390 برای آنان به تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا یعنی بیداری اسلامی برمیگردد. سال 1390 در حالی شروع شد که بن علی، رئیس جمهور تونس و حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، بعد از چندین دهه دیکتاتوری با قدرت خداحافظی و ملل عرب را برای اسقاط دیگر همقطاران خود تشویق نمودند. عقبنشینی حاکمان مزبور از تعویض دولت و شروع به اصلاحات (همانند شاه اردن) تا خروج و یا اخراج از قدرت (مصر، تونس، لیبی و یمن) همراه با پیشروی اسلامگرایان به ویژه جنبش اخوان المسلمین در این کشورها بود. به بیان دیگر طی یکی- دو سال اخیر، اخوانیها بعد از 8 دهه مدارا با حکومتها و همزیستی اجباری با آنان، در شرایطی جدید قرار گرفتند که فضای نو و متفاوتی را فراروی خود مشاهده میکنند. تحولات مذکور و فضای جدید بر فلسطینیها نیز اثرگذار بود.
هر چند که فلسطینیها با دشمنی متفاوت و از جنسی دیگر یعنی صهیونیستها مواجه بودند و انجام اقدامات مشابه در دیگر کشورهای عربی برای آنان میسر نبود اما آنان تلاش کردند تا در گفتار و رفتار نسبت به این تحولات عکسالعمل مناسبی داشته باشند. آنان از یکسو با مشاهده تقویت اسلامگرایان و پررنگ شدن شعار حمایت از فلسطینیها در این کشورها، مسرور و شادمان بودند اما از سوی دیگر برجسته شدن موضوع سوریه و دوگانگی در میان کشورهای منطقه در برابر این امر، سبب سرشکستگی و ابهام آنان شد. چرا که مشاهده میکردند به تدریج لبه تند و تیز انقلابهای مردمی از نشانه رفتن به سمت رژیم صهیونیستی منحرف شده و به سوی سوریه هدایت میشود. در نوشتار زیر با عنایت به سطور فوق، تلاش میشود به این دو سؤال پاسخ داده شود:
1- مهمترین وقایع و حوادث منطقهای و مرتبط با فلسطین در سال 1390 کدامند؟
2- تحولات مذکور چه آثار و پیامدهایی بر فلسطین داشته است؟
الف) مهمترین وقایع مؤثر بر فلسطین
در سال 1390 کنفرانسها، سفرها، اقدامات و وقایع متعددی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا اتفاق افتاد که بر قضیه فلسطین مؤثر بوده است. کوشش میشود تا به برخی از تحولات برجسته در قالب «کشور- واقعه» اشاره شود.
1- ایران و کنفرانس فلسطین: جمهوری اسلامی ایران در سال 1390 از طریق برگزاری چندین کنفرانس و تداوم فعالیتها و اقدامات خود در کمک به گروههای مبارز فلسطینی، یکی از مؤثرترین کشورهای منطقه به شمار میرود. یکی از این اقدامات، برگزاری پنجمین «کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین» در 9 و 10 مهرماه بود. این کنفرانس با میزبانی مجلس ایران و با حضور سران قوا و رهبر انقلاب و حدود 50 هیئت پارلمانی از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی برگزار شد. در این کنفرانس، رؤسا و نمایندگان جنبشهای فلسطینی و لبنانی و دیگر جنبشهای اسلامی منطقه حضوری فعال داشتند.
کنفرانس فلسطین در تهران که در حقیقت، نوعی اعلام مواضع رسمی جمهوری اسلامی ایران بود پیامهایی داشت. رهبر معظم انقلاب در این کنفرانس، طی سخنرانی خود به نکات متعددی اشاره کردند از جمله اینکه ایشان در واکنش به طرح دولت مستقل فلسطین که محمود عباس در شهریور ماه امسال در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح کرد اعلام کردند: «فلسطین، فلسطین از نهر است تا بحر، نه حتی یک وجب کمتر». این جمله در حقیقت، رد هر گونه طرحی است که به دنبال تشکیل و شناسایی فلسطین در اراضی اشغالی 1967 (کرانه باختری و نوار غزه) میباشد. ایشان همچنین نسبت به رژیم صهیونیستی اشاره داشتند: «آنچه رژیم صهیونیست را تهدید میکند، موشکهای ایرانی گروههای مقاومت نیست تا در برابر آن سپر موشکی در اینجا و آنجا به پا کنند، تهدید حقیقی و بدون علاج، عزم راسخ مردان و زنان و جوانانی در کشورهای اسلامی است که دیگر نمیخواهند آمریکا و اروپا و عوامل دست نشاندهشان بر آنان حکومت و تحکم و آنان را تحقیر کنند. البته آن موشکها هم هر گاه تهدیدی از سوی دشمن بروز کند، وظیفة خود را انجام خواند داد.»(1)
علاوه بر پنجمین کنفرانس بینالمللی فلسطین در تهران، چندین نشست بینالمللی در رابطه با بیداری اسلامی برگزار شد. نشست اول بینالمللی بیداری فلسطین در 26 و 27 شهریور ماه و با حضور سران سیاسی و رؤسای جنبشهای اسلامی در تهران برگزار شد. همچنین اجلاس بینالمللی جوانان و بیداری اسلامی در 9 و 10 بهمن ماه با حضور جوانانی از کشور اسلامی برگزار شد. در کنفرانسهای بیداری اسلامی سعی شد تا تأثیر لازم از جنبة تئوریک و استراتژیک بر تحولات منطقه و افکار عمومی خاورمیانه عملی شود، به ویژه با توجه به تلاش دولت ترکیه و پشتیبانان غربیاش که درصدد ترویج و تئوریزه کردن قرائت مبتنی بر جدایی دین از سیاست (لائیک) هستند.
2- مصر و توافق آشتی ملی فلسطین: مصر، یکی از مهمترین دولتهای منطقهای مؤثر بر قضیه فلسطین مصر است. مصر دورة مبارک همواره یکی از متحدان رژیم صهیونیستی و حامیان تشکیلات خودگردان به رهبری ابومازن بوده است. بعد از مبارک نیز قاهره همچنان محل اصلی گفتگوهای فتح و حماس است.
در سال 1390 و تنها حدود 3 ماه بعد از سقوط مبارک، در اردیبهشت ماه (می 2011) سران فتح و حماس (ابومازن و مشعل) طی توافقنامهای در قاهره بر اصولی چون فعالسازی ساف، انتخابات ریاستی، پارلمانی و شورای ملی، تشکیل دولت توافقی، بازسازی غزه و پایان محاصره و مسائل امنیتی به تفاهماتی رسیدند.(2) به دنبال توافق فوق الذکر، ابومازن به عنوان شخص مورد تأیید حماس، با خیالی بهتر، نقشههای خود را برای طرح دولت مستقل فلسطین در سازمان ملل (شهریور ماه) تنظیم نمود که البته با تأیید ضمنی حماس نیز همراه بود.
ناکامی ابومازن در مراجعه به سازمان ملل و بیتوجهی به مفاد مورد توافق در قاهره سبب شد تا آنان حدود 7 ماه بعد، بار دیگر (3 آذر 90) در قاهره بر روی مسائلی که قبلاً تفاهم کردند توافقنامهای امضاء کنند. آنان مجدداً بر آشتی ملی، بازسازی غزه، انتخابات و... تأکید نمودند. در پی این دیدار، مشعل گفت: «پرونده شکاف داخلی مختومه شده و من اطمینان میدهم که صفحه جدید و مهمی در عرصه مشارکت ملی فلسطین باز کنیم.» به زعم وی «اصولاً اختلافی بین ما نبود و توافق کردیم که با یک مسئولیت واحد و مشترک با هم فعالیت کنیم.»(3)
حدود 2 ماه بعد از این توافق، خبرگزاریها در 17 بهمن از توافقنامه دوحه میان ابومازن و مشعل خبر دادند که بر اساس آن، ابومازن به عنوان نخست وزیر موقت، دولت انتقالی را تشکیل میدهد و انتخابات را برگزار میکند. این توافق که بعضاً با اعتراضاتی در داخل حماس به ویژه از سوی محمود الزهار مواجه شد نیز نتوانست توافق نهایی باشد و چندی پس از آن، طرفین برای چندمین بار اوایل اسفند در قاهره با هم دیدار داشتند و بر اساس برخی اخبار، به توافق رسیدند تشکیل دولت را تا زمان مناسب به تعویق بیندازند.
علاوه بر این، موضوع نقش مصر در تأمین موفقیت نیروگاهها و انرژی مورد نیاز نوار غزه با هدف کاهش وابستگی ساکنین این منطقه به رژیم اسراییل و تونلهای رفح که در حقیقت، نقش گلوگاه اقتصادی برای حماس در مدیریت اقتصادی نوار غزه را ایفا میکند قابل توجه است.
دقت در سطور فوق این نتیجه را به دست میدهد که مصر همچنان به عنوان تکیه گاه مهم طرفین در توافقات به شمار میرود و همچنین از نقش مهم مصر در روند امور فلسطینیها حکایت دارد.
3- قطر و توافق دوحه: دولت قطر در سالهای اخیر و به ویژه در سال 90 و به پشتوانة درآمدهای نفت و گاز خود، تلاش گستردهای را در عرصه دیپلماسی منطقهای آغاز کرده است. کما اینکه در حال حاضر، قطر به عنوان رهبر جریان مخالف دولت بشار اسد شناخته شده و تلاش میکند تا به هر شکل ممکن، سقوط اسد را مشاهده کند. در عرصه فلسطین نیز قطر در سال 90 اقدامات متعددی را انجام داده است. یکی از اقدامات قطر، تحرکات مشکوک این کشور در موضوع طرح دولت مستقل فلسطین در سازمان ملل بوده است. چرا که بعضی از رسانه ها اعلام کرده بودند قطر شدیداً ابومازن را برای عدم مراجعه به سازمان ملل تحت فشار گذاشته بود. علاوه بر این، قطر تلاش گستردهای را برای انتقال دفتر حماس از دمشق به عمل آورده است و در این راستا از یکسو مشعل را در دوحه پذیرا شده و از سوی دیگر ولیعهد قطر، خالد مشعل را در ملاقات با پادشاه اردن همراهی نموده است. پس از آن، قطر با دعوت از ابومازن و مشعل به دوحه و امضاء توافقنامه دوحه در 17 بهمن (6/2/2012)، تلاش کرد تا با حل موضوع نخست وزیری دولت توافقی فلسطینیها از طریق توافق بر ابومازن، نقشی در این زمینه نیز ایفا کرده باشد. به نظر میرسد قطریها در تغییر مواضع سران حماس نسبت به دولت سوریه (ادعاهای ضد سوری هنیه و تعدادی دیگر سران حماس) مؤثر بودهاند.
4- اتحادیه عرب و کنفرانس قدس: محور اقدامات و فعالیتهای اتحادیه عرب در سال 90 را باید اقدامات ضد سوری بدانیم. این اتحادیه در سال 90 در حمایت از مردم لیبی، اقدام به اخراج نماینده قذافی از این اتحادیه نمود و در راستای شبیه سازی این امر در قبال سوریه برآمد. اقدامات و تحرکات ضد سوری اتحادیه عرب که به رهبری عربستان و قطر و همراهی اردن، مصر، تونس، لیبی و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس صورت گرفت سبب شد تا این اتحادیه از سوی افکار عمومی عربی در برابر این سؤال قرار گیرد که اتحادیه عرب چه اقداماتی علیه رژیم اسراییل انجام داده است؟ به نظر میرسد پاسخ به این سؤال سبب شد تا کنفرانس بینالمللی حمایت از قدس در 7 اسفند در دوحه قطر برگزار شود که طی آن امیر قطر خواستار ارسال پرونده قدس به شورای امنیت شد. در این نشست علاوه بر سران عرب، نمایندگانی از آمریکا و کشورهای اروپایی حضور داشتند. قابل ذکر است که صهیونیستها بدون هیچ پرده پوشی و به صورت آشکار در این کنفرانس حضور و مشارکت داشتند.
5- اردن و روند سازش: دولت اردن طی سالهای اخیر همواره به همراهی حسنی مبارک و پادشاه عربستان، یکی از حلقههای محور محافظهکار و حامی سازش در منطقه بوده است. بیداری اسلامی سبب شد تا دولت اردن ضمن درس گرفتن از سقوط چندین دیکتاتور عرب، درصدد باز تعریف سیاستهای منطقهای خود برآید. از یک طرف در عرصه داخلی با اجرای برخی اصلاحات نمایشی و تمکین به درخواستهای مخالفین، راه معامله را در پیش گرفت و از سوی دیگر در قبال قضیه فلسطین دست به تحرکاتی جدید زد. در این راستا برگزاری نشستهای اسراییلی- فلسطینی و سفر مشعل به اردن را شاهد هستیم.
ملک عبدا...، پادشاه اردن با مشاهده سقوط نظام حسنی مبارک که در حقیقت دلال اصلی در مذاکرات سازش بود، سعی نمود تا این نقش را بر عهده بگیرد. در این راستا وی از نمایندگان اسراییلی- فلسطینی برای برگزاری گفتگوهای سازش در امان، دعوت نمود. مذاکرات اردن از 13 دی ماه (3/1/2012) بین نمایندگان ابومازن و نتانیاهو به میزبانی پادشاه اردن در امان برگزار شد. این مذاکرات سرانجام پس از 5 دور گفتگو، در 5 بهمن (25/1/2012) بدون آنکه به نتیجهای بینجامد به کار خود پایان داد. دو طرف که نتوانستند به نقطه مشترکی دست یابند رسماً به شکست مذاکرات اعتراف کردند. حتی ابومازن یک روز پیش از موعد نهایی مذاکرات از نماینده خود خواسته بود تا به مذاکرات پایان دهد. اختلافات دو طرف در موارد متعددی به حدی بود که دولت اردن نیز توفیقی در نزدیکی آنها نیافت.
به دنبال ناکامی ملک عبدا... پادشاه اردن در به نتیجه رساندن روند سازش، این بار وی در 9 بهمن پذیرای خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس به همراه شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، ولیعهد قطر شد. مشعل که در این سفر تعدادی از اعضای دفتر سیاسی وی را همراهی میکردند پس از 13 سال برای اولین بار به صورت رسمی به این کشور سفر کرد. اردن که از سال 1999 مشعل و 4 تن دیگر از رهبران حماس را از این کشور اخراج کرده بود با آنان هیچ گاه رابطه خوبی نداشت.
شاه اردن در قبال تحولات منطقهای و به ویژه فلسطین از محافظهکاری شدیدی پیروی میکند. وی از یکسو به دلیل قرارداد صلح با رژیم اسراییل و همسویی با آمریکا، عربستان و قطر در قضیه فلسطین عمدتاً از جناح سازش و در عرصه منطقهای از مخالفین دولت سوریه حمایت میکند. از سوی دیگر، قدرتیابی اسلامگرایان در منطقه سبب شد تا از سیاستهای خصمانه گذشته در قبال حماس کاسته و تا حدی سیاستهای درهای باز را در قبال آنان اجرا کند. علاوه بر این در قضیه سوریه نیز احتمال توفیق بشار اسد در سرکوب شورشها و در مرحله بعد تحت تأثیر قرار گرفتن اردن از مسئله سوریه (به ویژه به خاطر مرزهای طولانی) و همچنین ضعف اقتصادی این کشور و عدم برخورداری از منابع زیرزمینی نفت و گاز سبب شده است تا نظام اردن در سیاستگذاریهای خود جوانب احتیاط بیشتری را رعایت کند. از همین رو در مسئله فلسطین نیز تلاش میکند تا در روابط خود با دو گروه فتح و حماس، به سمت توازن و تعادل حرکت کند.
6- دیگر کشورها: علاوه بر کشورهای فوقالذکر، میتوان از ترکیه، عربستان، تونس، عراق و... نام برد که هر کدام به شکلی در قضیه فلسطین مؤثر بودهاند. نظام عربستان به صورت انفرادی یا در قالب اتحادیه عرب تلاش کرد تا با پیشنهادهای مالی و حمایت از تحرکات برخی کشورها همچون قطر، بر قضیه فلسطین اثرگذار باشد. دولت ترکیه نیز از طریق سیاستهای اعلانیِ ضد اسراییلی، نقش خود را در راستای جلب نظر افکار عمومی منطقه ایفا میکند. تونس به دلیل کنار گذاشته شدن بن علی و روی کار آمدن اسلامگرایان در حال تجربه متفاوتی در قضیه فلسطین است. عراق نیز در اواخر مارس (اوایل فروردین 91) شاهد برگزاری نشست سران اتحادیه عرب و سپس به دست گرفتن ریاست این اتحادیه است. عراق هر چند که در واقع آن را باید عضوی از جریان مقاومت دانست ولی به دلیل مشکلاتی چون عدم تأمین امنیت کافی و مشکلات سیاسی- اقتصادی، از اتخاذ سیاستهای مستقل بیبهره است.
7- سفرهای منطقهای هنیه: اسماعیل هنیه، نخست وزیر دولت فلسطین طی دو مرحله در دی و بهمن 90 به تعدادی از کشورهای منطقه سفر کرد. وی در مرحله اول از مصر، سودان، ترکیه و تونس و در مرحله دوم از قطر، بحرین، کویت، ایران و امارات دیدن نمود. سفر هنیه به این کشورها در شرایطی صورت گرفته که بیداری اسلامی دارای پیامدهای متفاوتی برای حماس در منطقه بوده و هر یک از این کشورها درصدد جلب و جذب حماس میباشند. این در حالی است که هنیه در این سفرها به دنبال شکستن محاصره نوار غزه و جلب کمکهای مالی با هدف بازسازی این منطقه، بهرهبرداری از حمایتهای مردمی و رسمی حاصل از بیداری اسلامی و استفاده از این تریبونها بوده است. به نظر میرسد هنیه در این دور از سفرها با دو دیدگاه متفاوت روبرو بوده است. وی از یکسو در ایران با دیدگاه متفاوتی مواجه شد که از وی میخواست تا همانند گذشته، حماس را در خط مقاومت و مبارزه مسلحانه نگه دارد و از سوی دیگر، دیدگاه کشورهای عربی محافظه کار (همانند عربستان، قطر و...) بود که به دنبال تبدیل حماس به یک حزب سیاسی و تغییر آن از مقاومت مسلحانه به مقاومت مدنی و مسالمتآمیز هستند. در هر صورت یکی از نقاط تأثیرگذاری نظام منطقهای بر قضیه فلسطین سفر هنیه به 9 کشور اسلامی منطقه و دیدار با سران و شخصیتهای سیاسی این کشورها بوده است.
ب- آثار بیداری اسلامی بر فلسطین در سال 1390
در سال 1390 تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که تداوم تحولات زمستان 89 بوده است آثار و پیامدهای متفاوتی بر قضیه فلسطین داشته است. تفاوت در پیامدها بدین شکل بوده است که در نیمه اول سال 1390 (با تسامح زمانی) بیداری اسلامی عمدتاً جهت و حرکتی ضد اسراییلی داشت. طی این ماهها تحولات منطقه تحت تأثیر سقوط بن علی و حسنی مبارک، عملیات ایلات و کشته شدن 8 اسراییلی (27 مرداد)، حرکت مردم مصر در تسخیر سفارت رژیم اسراییل در قاهره (شهریور 90)، باز شدن گذرگاه رفح، اعتراضات داخلی و اعتصابات در رژیم اسراییل، حرکت مردم به سمت مرزهای فلسطینی در سالروز یوم النکبة (اواخر اردیبهشت) و یوم النکسة (خرداد) بوده است.
تحولات و وقایع فوق سبب گردید تا اسراییلیها خود را قربانی اصلی بیداری اسلامی فرض نموده و از همین رو به دنبال راههایی برای برون رفت از این معضل باشند. افزایش بودجه نظامی، عدم اظهارنظر جدی در قبال تحولات منطقه، تلاش در راستای برجسته کردن مسئله ایران، استمداد از آمریکا و اروپا برای کنترل این تحولات و تلاش در جهت ایجاد رضایت میان معترضین و اعتصاب کنندگان داخلی از طریق تشکیل کمیته تراختنبرگ و تصویب درخواستهای این کمیته از جمله راهکارها و اقداماتی بوده است که این رژیم به آن دست زده است.
به موازات این وقایع، عربستان، اعتراضات داخلی خود (شرق عربستان) را شدیداً سرکوب نمود و به بحرین نیز با ارسال نیرو کمک نمود تا نظام پادشاهیاش حفظ شود. اردن با تسلیم در برابر خواستههای اصلاحی معترضان داخلی از گسترش آن جلوگیری کرد. کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه کویت و عمان نیز توانستند بر اعتراضات داخلی فائق آیند. عربستان در قالب شورای همکاری خلیج فارس از سقوط رئیس جمهور یمن به دست مردم این کشور ممانعت نموده و سرانجام با انتخاباتی تک کاندیدایی، ریاست جمهوری از علی عبدا... صالح به معاونش رسید.
توفیق حاکمان عرب در سرکوب خواستههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی سبب شد تا از سقوط بیشتر این حاکمان جلوگیری شده و محور محافظهکار به رهبری عربستان همچنان به حیات خود ادامه دهد. هر چند که این محور، زخمهای عمیقی برداشته است. اما، آنان در پی راههایی برای خروج از این وضعیت بودند که مرحله اول را با اجرای برخی اصلاحات فرمایشی و یا سرکوب این اعتراضات پشت سر گذاشتند. پس از تثبیت اولیه، آنان در مرحلهای تهاجمی گام گذاردند.
در نیمه دوم سال 90 (با تسامح زمانی)، دول محافظه کار عربی با ایجاد یک استراتژی جدید، تمام تلاش خود را برای سرنگونی نظام بشار اسد در سوریه به کار گرفتند. این کشورها به رهبری عربستان و قطر در اتحادیه عرب به علاوه ترکیه، اقداماتی علیه سوریه به انجام رساندند. فراخوانی سفرای کشورهای اتحادیه عرب از دمشق، قطع برخی از ارتباطات هوایی، ایجاد یکسری تحریمها، همدستی با آمریکا و اروپا برای اتخاذ سیاستهایی خصمانه علیه سوریه و سرانجام مراجعه به سازمان ملل و تلاش در جهت محکوم نمودن سوریه در شورای امنیت از جمله این اقدامات بوده است. وتوی قطعنامه ضد سوری توسط روسیه و چین در بهمن 90 موجب شد تا عربستان و قطر این رویه را در مجمع عمومی (اواخر بهمن) دنبال نموده و با اکثریت قابل ملاحظهای، سوریه را محکوم نمایند. علاوه بر این در 11 اسفند نیز شورای حقوق بشر سازمان ملل، سوریه را به بهانه نقض حقوق بشر محکوم نموده است.
مجموع تحولات فوق الذکر در ارتباط با سوریه موجب شده است تا نگاه افکار عمومی منطقه و توان این کشورها از اقدامات ضد اسراییلی به اعمالی ضد سوری تبدیل شود. تمرکز اخبار بر سوریه با کاهش شدید تولیدات خبری در قبال رژیم صهیونیستی همراه بود. پیامد این تغییر بر قضیه فلسیطن بدین شکل بود که از یکسو رژیم صهیونیستی موفق شد خود را از شوک اولیه بیداری اسلامیِ ضد اسراییلی خارج سازد و سپس با ورود به عرصههایی چون آزادی گیلاد شالیت با 1027 اسیر فلسطینی، روند سازش در اردن و طرح مسئله ایران در مجامع بینالمللی، جهت ضد اسراییلی تحولات منطقهای را کند نماید. از سوی دیگر، فلسطینیها و به ویژه جنبش حماس بر سر دوراهی چگونگی اتخاذ مواضع در قبال سوریه قرار گرفتند. حماسیها از یک طرف با سیاستها و مواضع جانبدارانه ایران از سوریه و همچنین حمایت سوریه از این گروهها طی سالهای گذشته (و حتی دهههای گذشته) مواجه بودند و از سوی دیگر با درخواست کشورهای عربی به ویژه قطر برای خروج از دمشق و اتخاذ مواضع ضد سوری روبرو شدند. سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان و سکوت مشکوک، اسماعیل هنیه در قاهره طی اظهارنظری غیرمنصفانه از معترضین و شورشیان سوری با عنوان «ملت قهرمان سوریه که برای آزادی و دموکراسی تلاش میکنند»(14) قدردانی کرد. پس از وی، صلاح بردویل، سخنگوی جنبش حماس نیز اعلام کرد: «قلب مردم فلسطین با هر قطره خونی که در سوریه ریخته میشود به تپش درمیآید. هیچ ملاحظه سیاسی نمیتواند ما را وادار کند چشم خود را به آنچه در خاک سوریه رخ میدهد، ببندیم.»(5)
با اعلام مواضع فوق، حماس، پشتوانهای به نام سوریه را از دست داد و به بهای خروج از این محور، همراهی با کشورهای عربی محافظهکاری چون قطر و عربستان را به جان خرید. اعلام مواضع این چنینی سران حماس در حقیقت به توطئه انتقال بحران خاورمیانه از «رژیم اسراییل» به «سوریه» سرعت بیشتری بخشید.
نتیجهگیری
تحولات منطقه خاورمیانه در سال 1390 برای فلسطین، سالی ویژه و متفاوت بوده است. فلسطینیها که شدیداً از تحولات منطقه خاورمیانه تأثیرپذیر هستند این سال را با تحولاتی پشت سر گذاشتند که اتخاذ تصمیم و اعلام نظر برای آنان تا حدی سخت و مشکل بود. آنان در برابر مطالباتی گوناگون قرار داشتند که هر کدام پیامدهایی متفاوت داشت.
فلسطینیها تا پیش از بیداری اسلامی، فلسطین و بیت المقدس را محور اتحاد جهان اسلام میپنداشتند و از این اقبال، بهرههایی نصیب آنان میشد. اما بیداری اسلامی، موجب اختلافات و تعارضاتی میان کشورهای منطقه شد که هر کدام در پی به کرسی نشاندن روایت خود از اسلام سیاسی میباشند. این اختلاف نظرها، لاجرم فلسطینیها را نیز درگیر کرد و سرانجام آنان در قضیه سوریه، مواضعی ضد سوری اتخاذ کردند.
به نظر میرسد توفیق رژیم صهیونیستی و آمریکا در تغییر ثقل نگاههای منطقهای از جهت ضد اسراییلی به سمت ضد سوری، یکی از انحرافات اساسی است که در مسیر بیداری اسلامی و خواستههای ضد اسراییلی ملل منطقه ایجاد شده است. امیدواریم که با تسلط کامل دولت سوریه بر اوضاع داخلی خویش (پس از کنترل حمص) جهت و مسیر انقلابهای منطقه و بیداری اسلامی به مسیر اصلی خویش بازگشته و بار دیگر، کابوس اسراییلیها در بسیج جهان اسلام علیه این رژیم زنده شود.
پینوشتها
1- http://spahashura.ir/?q=node/16882
2- www.alzaytouna.net/Arabic/?c=129&a=37886
3- www.paltoday.ps.(2011/11/25)
4- الوفد، (5/12/1390- 24/2/2012)
5- همان
نویسنده:سلمان رضوی
منبع:موسسه تحقیقات سیاسی وعلمی ندا
تمام:حُر14
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس