جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

جایگاه دین یهود در رژیم اسراییل،درمجموع باتوجه به نقش احزاب وگروههای دینی درساختاراسراییل...

1- نقش دینداران در تأسیس و تقویت رژیم اسراییل
الف) گرایش صهیونیسم دینی
ب) گرایش دینی مخالف صهیونیسم

2- احزاب دینی در اسراییل
الف) حزب شاس
ب) جبهه متحد تورات
ب-1) آگودات اسراییل
ب-2) دیگل هتوراه
ج) خانه یهودی

3- نقاط اصطکاک دینداران و لائیکها
الف) توافق برای حفظ وضع موجود
ب) بیانیه تأسیس
ج) قانون اساسی یا قوانین پایه
د) خدمت نظامی
ه) آموزش و پرورش
و) دادگاه عالی

4- کارویژه های دین یهود در نظام سیاسی اسراییل
الف) هویت بخشی
ب) مشروعیت سازی

نتیجه گیری

مقدمه

دین و حکومت اموری هستند که انسان ها بنا به طبیعت درونی و احتیاج بیرونی به آنها وابسته هستند. دین امری است که به لحاظ تاریخی همزاد بشر است. از زمانی که اولین انسان خلق شده است خداوند از او انجام عبادت و اطاعت را خواسته است. اما حکومت از یکسو ریشه و سابقه ای قدیمی دارد که در تاریخ می توان آن را پیگیری کرد و از طرف دیگر در قالب دولتهای امروزین، امری تقریباً جدید است که منجر به تشکیل کشور - ملت به سبک نوین شده است.
در دنیای امروز بسیاری از حکومتها دین را کاملاًَ کنار گذاشته اند. بخشی از آنان، دین را به عنوان امری فردی پذیرفته ولی از دخالت دین در امور سیاسی- حکومتی ممانعت می کنند. اما تعدادی از حکومتها، دین و آموزه های دینی را در قالب دستورات، مصوبات و آئین نامه های حکومتی و قضایی مدون نموده و از آن بهره  می گیرند.
رژیم اسراییل در این میان چه وضعیتی دارد؟ آیا دین یهود در این حکومت جایگاه محکمی دارد؟ آیا حاکمین اسراییل، یهودیت را دین می دانستند یا اینکه از آن به عنوان یک آیین یاد نموده و درصدد استفاده ابزاری از آن برآمده اند؟ متدینین یهود چه نوع تعاملی با حکومت اسراییل دارند؟ (همکاری جویانه یا منازعه آمیز) احزاب و گروههای دینی در ساختار سیاسی کنونی اسراییل از چه جایگاه و منزلتی برخوردار هستند؟ کارویژه های دین یهود در نظام سیاسی اسراییل چه بوده است؟ و اختلافات اساسی دینداران و لائیکها در اسراییل در چه مواردی بوده است؟
پاسخ به سؤالات فوق هدف نوشتار حاضر می باشد و تلاش می شود تا با استناد به منابع مکتوب (کتابها و مقالات) و رسانه های خبری- تحلیلی به تحلیل شرایط کنونی از نقش دین در ساختار سیاسی و کنست (قوه مقننه) اسراییل بپردازیم.

1) نقش دینداران در تأسیس و تقویت رژیم اسراییل
احزاب و گروههای دینی در اسراییل، همگی خواهان احترام به احکام شریعت یهود (هالاخاه) در جامعه هستند. این احزاب و گروهها در واکنش به تشکیل اسراییل به دو دسته تقسیم شدند.
دستۀ نخست صهیونیسم را پذیرفته و از عقیدۀ تودۀ یهودیان که به انتظار «مسیح رهایی بخش» برای رهبری یهودیان به سوی فلسطین و برپایی «مملکت اسراییل» نشسته اند گسسته اند. این دسته نظر  صهیونیست ها را دایر بر آنکه یهودیان خود باید به فلسطین بازگردند و نباید در انتظار مسیح بمانند پذیرفته اند و عقاید و آراء این گروه از یهودیان همان است که به «صهیونیسم دینی» معروف است و نمایندگان برجستۀ آنها «حزب دینی قومی: مفدال» و دیگر احزاب و گروههای منشعب از آن هستند.
دستۀ دوم، به صهیونیسم گردن ننهاده اند و معتقدند که نجات قوم یهود به کوشش بشر حاصل نخواهد شد، بلکه به دست «مسیح رهایی بخش» که خداوند او را از برای این کار و برپایی «مملکت اسراییل» در «سرزمین اسراییل» (ارتز یسرائیل) خواهد فرستاد تحقق خواهد یافت. عقاید و آراء این دسته به «یهودیت ارتدوکسی افراطی یا تندرو» معروف است و نمایندگان آن «حزب رابطۀ اسراییل» (آگودات یسرائیل) و احزاب و گروههای منشعب از آن هستند.

الف) گرایش صهیونیسم دینی
مفاهیم اصلی صهیونیسم دینی برخاسته از نفی ایدۀ انتظار مسیح نجات بخش برای راهبری گروههای یهودی و بازگرداندن آنان به فلسطین، و جایگزین کردن آن با این باور است که یهودیان خود و به نیروی کار و کشش خود باید سرزمین هایی را که در آنها به سر می برند ترک گویند و در خاک فلسطین سکونت گیرند، زیرا که خاک فلسطین خاکی پاک است. و اورشلیم شهر خدا و اقامتگاه خداست و مرکز تمام زمین و جایگاه شایسته برای ادای تکالیف دینی و اجرای وصایای دیانت یهودی است و نجات یهودیان تنها با ایفای فرایض شرعی در سرزمینهای بیگانه میسر نخواهد شد بلکه با وطن گزینی در فلسطین و کار مقدس در ارض مقدس حاصل خواهد آمد. صهیونیسم دینی با عرضۀ این افکار و این مستندات، خواست های صهیونیسم دایر بر کوچ یهودیان به فلسطین و برپایی دولتی یهودی در آنجا را مشروعیت بخشیده و بدینگونه دین به صورت دستاویز و ابزار کارسازی در دست صهیونیست ها قرار گرفت و به کمک این برداشتهای دینی بود که یهودیان، و به ویژه یهودیان دین گرا و سنتی مقیم اروپای شرقی را به خود جلب کرد. متقابلاً برپایی دولت اسراییل نیروی جدیدی به اندیشه های صهیونیسم دینی افزود، بویژه آنکه برپایی این دولت اندکی پس از کشتار یهودیان به دست نازی ها روی داد و پیروزیهای نظامی آن بویژه در جنگ ژوئن 1967 به اوج رسید و همۀ اینها باعث شد که زعمای صهیونیسم دینی به حمایت از دولت غیر دینی برخاستند.(1)
اما در سالهای اخیر که صهیونیسم دینی احساس قدرت بیشتری می کند رهبران آن سخن از گسستن پیوندهای دیرینه با دولت لائیک به میان آورده اند، چنانکه در ماه اوت 1995 یکهزار و پانصد تن از حاخام ها تحت رهبری حاخام آبراهام شابیرا فتوایی صادر کردند و تخلیۀ پایگاههای نظامی اسراییل در کرانۀ غربی و غزه و تسلیم آنها به غیریهودیان را حرام شرعی شمردند و از سربازان خواستند که از فرمان عقب نشینی سرپیچی کنند و حتی برخی از حاخام ها دولت را فاقد مشروعیت اعلام کردند. از سوی دیگر روز به روز بر شمار حاخام‌هایی که خواهان جدایی از لائیک ها به سبب بی اعتنایی آنها به میراث و سنن دینی هستند افزوده می شود. این گروه به دولت اعتراض می کنند که خود را دولت همه شهروندان، و نه دولت خاص یهودیان، می شمارد. برخی از متعصبان سنت گرا خواستار تغییر سرود ملی و جایگزین کردن آن با مزمور شماره 26 از مزامیر تورات شده اند و بعضی از کنیسه ها دعایی را که از خداوند خواستار حفظ سران دولت می شود تغییر داده و دعایی را به جای آن می خوانند که از خداوند خواستار حفظ ملت یهود در برابر سران دولت می گردد و سرانجام آنکه در نوامبر سال 1995 یکی از جوانان متعصب وابسته به صهیونیسم دینی اقدام به ترور اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسراییل کرد.

ب) گرایش دینی مخالف صهیونیسم
برخلاف گرایش صهیونیسم دینی، که از ایجاد حکومت یهودی در فلسطین اشغالی حمایت کردند اما تعدادی از گرایشات دینی یهود با اساس تشکیل این حکومت مخالف بوده و هستند.
به زعم آنان، یهودیان که قوم برگزیده خداوند هستند باید جدا از دیگر ملتها زندگی کنند و «مسیح منتظر» که از سلالۀ داوود پیامبر است بازخواهد گشت تا «مملکت اسراییل را از نو برپا سازد. ویرانی «هیکل» (معبد حضرت سلیمان (ع کیفر گناهان یهود بود و تا هنگامی که خداوند گناه آنان را نبخشوده باشد بازسازی هیکل به دست مسیح میسر نخواهد شد.
مخالفت یهودیان ارتدوکسی (افراطی) یا «حریدیم» ها با دولتی که به دست صهیونیست ها (معتقدین به بازگشت به فلسطین) برپا شده، پدیده ای طبیعی است زیرا دولت اسراییل یک دولت لائیک است که هویت یهودی و ارزش ها و تعالیم دینی آنان را نادیده می انگارد. در میان گروه حریدیم دو نگرش نسبت به «دولت اسراییل» وجود دارد. نخست گروهی که برپایی چنین دولتی را عملی مغایر با ایدۀ «مسیح» می شمارند و بنابراین، آن را دولتی گناهکار می دانند و این مخالفت نه به خاطر لائیک بودن دولت و قوانین و نهادهای آن، بلکه به خاطر ماهیت پیدایش و تخطی آن از ارادۀ الهی و تعالیم توراتی است و هواداران این گروه همچنان خود را در تبعیدگاه می دانند و سبب آن را هم وجود این دولت می انگارند و کاری به کار دولت و نهادهای آموزشی آن ندارند. گروههای «ناتوری کارتا» و «ساطمر حسیدی» نمایندگان این نگرش اند. در برابر اینان، گروه دومی هستند که دولت را به عنوان یک واقعیت خارجی به رسمیت می شناسند اما آن را فاقد مشروعیت می دانند و اگرچه اینها هم خود را در حالت تبعید می پندارند اما با دولت و نهادهای آن همکاری می کنند و رابطۀ خود با دولت را براساس نزدیکی یا دوری آن از تعالیم تورات تعیین می کنند. جنبش «آگودات اسراییل» و احزابی که از این جنبش نشأت گرفته اند نمایندگان این نگرش به شمار می آیند.(2)
زعمای حریدیم پیش از برپایی دولت نگران آن بودند که برپایی یک دولت لائیک مانع از ایجاد تأسیسات آموزشی خاص آنان گردد و تعالیم «هالاخاه» جایی در زندگی یهودیان نخواهد داشت و از این جهت وضع به گونه ای خواهد شد که در عصر اتحاد شوروی بود. اما آنچه در عمل پیش آمد خلاف این بود و دولتی که بر مبانی دموکراسی و لیبرالی بنا گردیده بود زمینه های اجتماعی و اقتصادی مناسب برای ایجاد و توسعۀ نهادهای آموزشی حریدی را فراهم ساخت و حتی بخش عمده ای از هزینه های آنها را تأمین کرد و سطح زندگی طبقات متوسط جامعۀ حریدیم را بالا برد و بر اثر آن یک «گیتو»ی حریدیم نشین با همۀ نهادهای اجتماعی خاص آن پدید آمد. ویژگی های جامعۀ حریدیم در اسراییل به تلخیص عبارتند از :           
1- حریدی ها با آنکه در «ارض موعود» زندگی می کنند خود را همچنان در شرایط تبعید و پراکنده زیستی می دانند و خود را از جامعۀ لائیک و ارزشها و نهادهای آن دور نگاه می دارند. در این زمینه حاخام «مناحیم مندل شنیورسون» یکی از زعمای طایفۀ حریدیم می گوید: «گناهانی که ما مرتکب شدیم ما را به پراکندگی و جدایی از وطن کشانید»، همچنانکه حاخام حسیدی «بنحاس مناحیم آلتر» گفته است: «وضعی که ما در آن به سر می بریم سخت ترین تبعید است، تبعید در سایۀ حکومت یهودی»، و بالاخره حاخام «موشیه بلو» معتقد بود که یهودیان در سرزمین مقدس با تبعیدی سه گانه روبرو هستند: تبعید از سوی انگلیسیها، تبعید از سوی عربها و تبعید از سوی یهودیانی که به تورات اعتنایی نمی کنند.»
2- جامعۀ حریدیم ارزشهای لیبرالیسم غربی را نمی پذیرد، و جامعه ای سنت گراست که اعتقادی به بحث و ابرازنظر آزاد ندارد و برای نظرات و آراء دیگران ارزشی قائل نمی شود، جامعه ای که رهبران دینی بر آن حاکمیت مطلق دارند.
3- جامعۀ حریدیم یک گروه یکپارچه و همگون نیست و گروههای متعدد با آراء و افکار متنوع از آن برخاسته اند و تقابل و تناقض میان حاخام های آنها تا آن حد است که سخن از «جنگ حاخام ها» گفته ای گوش آشنا در میان آنان است.
4- طایفۀ حریدیم نوآوری مادی و تکنولوژیک را می پذیرند اما با هرگونه نوآوری ارزشی و فرهنگی مخالفت می ورزند و آن را خطری برای وحدت جامعۀ دینی حریدی می شمارند، اما از کاربرد دستاوردهای علم و فن آوری جدید همچون هواپیما، رایانه، اتومبیل و امثال آنها استقبال می کنند هر چند استفاده از تلویزیون را به بهانۀ آن که ابزاری برای ترویج فرهنگ و ارزشهای نامطلوب است تجویز نمی کنند. آنها با اشتغال زنان در خدمات آموزشی و بهداشتی نیز به این جهت موافقت دارند که کار زنان و کسب درآمد از سوی آنان به شوهرانشان امکان می دهد که تمام وقت خود را به مطالعۀ تورات بگذرانند.

2- احزاب دینی در اسراییل
در جامعه فعلی اسراییل و گروهها و اقوام متعددی زندگی می کنند. در میان یهودیان نیز، مرز مشخصی میان لائیکها و دینداران وجود ندارد. مشکل بتوان تعریفی از دین داری و لائیک بودن در جامعه صهیونیستی ارائه کرد، زیرا بیشتر دین داران در اسراییل متدین نیستند و بیشتر لائیک ها هم به مفهوم خاص آن لائیک به شمار نمی روند.(3)
با دقت در رفتارهای نظام سیاسی رژیم صهیونیستی درمی یابیم این نظام به رغم ادعای پذیرش اصول دولت مدرن غربی، اصل جدایی دین از دولت را رعایت نمی کند و در مقابل، پای بندی چندانی به رعایت اصول دینی یهود ندارد.
متدینین یهود اکثریت جامعه صهیونیستی را تشکیل نمی دهند بلکه تعدادشان به 18 تا 20درصد جامعه می رسد. با این حال، اغلب توانسته اند به عنوان مانع در برابر سایر احزاب و خط فکرهای سیاسی مخالف عمل کنند. آنان غالباً مخالف طرح های صلح، ترویج دهنده رفتارهای تروریستی، منبع صدور فتواهای تند مرتبط با تندروی، جنگ و کشتار، و پیگیر ساخت معبد سلیمان هستند و از منابع و مزایای قدرت سیاسی در ائتلاف با سایر احزاب بهره می برند.(4)
رژیم صهیونیستی نظامی پارلمانی است که دولت در آن براساس ترکیب حضور احزاب در کنیست تشکیل می شود. بنابراین، دولت مجری جهت گیری های سیاسی اکثریت کنیست خواهد بود. ترکیب کنیست نیز بیانگر جهت گیری اکثریت جامعه صهیونیستی است و هم چنین دولت قادر خواهد بود به جامعه جهت گیری خاصی را القا کند ناگفته نماند چارچوب کلی فکری جامعه صهیونیستی تقریباً ثابت است و اختلاف بین احزاب و     جریان های سیاسی در حدی نیست که اصول کلی این جامعه را تغییر دهد.
پارلمان (کنست) کنونی اسراییل که دارای 120 نماینده است که 12 حزب مجموع کرسی های آن را در اختیار دارند. از این تعداد 11 نماینده به نمایندگی از فلسطینی های اراضی 1948 (اسراییل) وارد کنست شده اند. در این میان سه حزب شاس (11 نماینده)، جبهه متحد تورات (5 نماینده) و مفدال (3 نماینده) که در مجموع 19 نماینده دارند این احزاب در حقیقت نمایندگان قشر مذهبی جامعه اسراییل هستند. در سطور زیر به این احزاب می پردازیم.

الف) حزب شاس
شاس (نگهبانان سفارادی تورات) یکی از احزاب مذهبی است که اندکی پیش از انتخابات سال 1984 توسط اعضای سفاردی حزب آگودات اسراییل و به تشویق حاخام الیعیرز شاخ و حاخام عوفادیا یوسف (حاخام بزرگ سابق یهودیان شرقی) تأسیس شد. دو حاخام مذکور در اعتراض به تسلط اشکنازی ها (یهودیان غربی) بر حزب آگودات اسراییل و عدم پرداخت سهم مناسبی در نهادها و فهرست انتخاباتی حزب به سفاردی ها، تشویق به تشکیل حزب شاس کردند. در انتخابات سال 1984، شاس توانست 4 کرسی را از آن خود کند، در حالی که در آن انتخابات تنها 2 کرسی کنیست به آگودات اسراییل تعلق گرفت. در انتخابات دوره های بعد نیز شاس توانست با افزایش کرسی های خود نقش مؤثری در صحنه سیاسی اسراییل ایفا کند. در انتخابات دوره هیجدهم کنیست (2009) این حزب 11 کرسی را به خود اختصاص داد.
موفقیت پی در پی شاس در انتخابات بیانگر حضور فعال یهودیان سفاردی در صحنه سیاست و آگاهی بیشتر آنان از موقعیت انتخاباتی قوی خود و تمایل شدید بسیاری از آنها برای داشتن حزبی سیاسی است که نماینده مستقیم سفاردی ها باشد.
حزب شاس در تلاش است دولت و جامعه براساس تورات و تعالیم دین یهود (موسوم به هالاخاه) حرکت کنند. این حزب بر مسائل مذهبی، تأمین منافع مادی اتباع خود و خدمت به نهادها و تشکیلات وابسته تأکید دارد. شاس در سال های اولیه تأسیس به موضوعات سیاست خارجی و امنیت شامل مسائل سرزمین های اشغالی، و موضع در برابر ملت فلسطین و حل مسالمت آمیز بحران خاورمیانه اهمیت زیادی نمی داد. اما در سال های اخیر در قبال این گونه موضوعات نیز موضع می گیرد. حزب شاس به طور کلی آمادگی بیشتری برای همکاری با احزاب لائیک و غیرمذهبی دارد و مواضع سیاسی آن معتدل است. شاس دارای پایگاه انتخاباتی وسیعی شامل بسیاری از یهودیان اعم از مذهب گرا و غیرمذهبی است، زیرا از دیدگاه یهودیان شرقی، شاس چیزی فراتر از حزبی صرفاً مذهبی است.
مناحم فریدمن، یکی از محققان سرشناس در زمینه احزاب مذهبی اسراییل، دلایل موفقیت شاس و انگیزه های رأی دهندگان به نفع این حزب را این گونه بیان می کند: شاس کاری کرده است که سایر احزاب هرگز نتوانسته اند چنین کنند. این حزب، هم بنیادگرایی و هم فرقه گرایی را ابراز جلب هواداران قرار داده است. شاس بنیادگرایان شرقی را رهبری می کند، با این حال، از سود جستن از حربه فرقه گرایی غافل نیست. فرقه گرایی که شاس داعیه آن را دارد، به آداب و عادات ارتباط دارد و برخلاف آنچه در دنیای بنیادگرایی مرسوم است، پیروان را به ادای فرایض مذهبی ملزوم نمی کند. رأی دهندگان به نفع شاس نه تنها بنیادگرا نیستند بلکه حتی ممکن است از معتقدان به مقدس بودن روز شنبه نیز نباشند چیزی که آنان را مجذوب این حزب کرده، همان تبلیغ و ترویج عادات و تقالید است. شاس با تحریک احساسات، موفق شده است بنیادگرایی و فرقه گرایی را در یکدیگر ادغام کند و هر دو را وسیله موفقیت خویش قرار دهد. شورای علمای تورات، عالی ترین ارگان دینی و سیاسی حزب شاس، تصمیم های مهم را اتخاذ می کند. رسیدگی به امور حزب و نهادهایش و اخذ تصمیم های روزمره توسط گروه نمایندگان حزب در کنیست و ارگان های مشخص و منتخب انجام می گیرد.(5)

ب) جبهه متحد تورات
جبهه متحد تورات که «یهدوت هتوراه» هم نامیده می شود، متشکل از دو حزب آگودات اسراییل و دیگل هتوراه است. این دو جبهه در دوره هیجدهم کنیست به 5 کرسی دست یافتند.

ب-1) آگودات اسراییل
آگودات اسراییل (مجمع اسراییل) به عنوان حزبی سیاسی- مذهبی و مخالف صهیونیسم در سال 1912 در لهستان توسط عده ای از رهبران دینی سنتی وابسته به جناح ارتدوکسی یهودیت از کشورهای آلمان، لیتوانی، مجارستان و لهستان تشکیل شد. این رهبران در بسیاری موارد اختلاف های اساسی و غیراساسی با یکدیگر داشتند، اما آنچه بر سر آن اتفاق نظر داشتند دشمنی با صهیونیسم به عنوان ایده جنبش و یک برنامه سیاسی و اجتماعی بود ایده صهیونیسم بر پایه عقاید ناسیونالیستی و لائیک (و مخلوطی از اندیشه های لیبرالی- سوسیالیستی) و دعوت از یهود برای پایان دادن به زیستن در به اصطلاح تبعید و مهاجرت به فلسطین و بنا نهادن دولت و جامعه ای امروزی مبتنی بر اصولی تازه شکل گرفته است. اما حزب آگودات اسراییل این ایده را کفر و خروج از دین و تخریب مبانی روحی و مادی زندگی فرقه های گوناگون یهودی در سراسر دنیا و نافرمانی در برابر مشیت الهی تلقی می کند و در مقابل، تمسک جستن به تورات و احکام دین یهود را یگانه تنظیم کننده زندگی و رفتار فردی و گروهی یهودیان می داند. همچنین برای ارزش ها و شیوه های مرسوم زندگی و رفتاری یهودیان در جوامعی که در آن به سر می برند، احترام قائل است و آن را ارزشمند و معتبر می شمارد. آگودات اسراییل به منجی آخرالزمان معتقد است. طبق این عقیده، نجات به اصطلاح ملت یهود (و بلکه سراسر عالم) و بازگشت آنها از تبعیدگاه به سرزمین مقدس و استقرار پادشاهی پروردگار روی زمین جز با ظهور منجی آخرالزمان (هر گاه خدا اراده کند) امکان پذیر نیست و از دست جنبش صهیونیستی یا هیچ کس دیگر کاری بر نمی آید.
حزب آگودات اسراییل از بدو تأسیس با جنبش صهیونیستی خصومت داشت و به شدت با آن مقابله می کرد اما با گذشت زمان این دشمنی کمتر شد و از نیمه دهه سوم نوعی تفاهم و همکاری بین احزاب آگودات اسراییل (به ویژه جناح کارگری آن موسوم به بوعالی آگودات اسراییل) و نهادها سیاسی و مهاجرپذیر صهیونیستی پدید آمد؛ چنان که در آستانه اعلام تأسیس دولت اسراییل در سال 1948، حزب آگودات اسراییل از مخالفت با تشکیل دولتی یهودی صرف نظر کرد و در شورای موقت دولتی و نخستین کابینه ائتلافی و متعاقباً در انتخابات کنیست و بازی حکومت و مخالفان شرکت جست.
در سال 1984 نمایندگان یهودیان شرقی از آگودات اسراییل جدا شدند و حزبی جدید به نام شاس تشکیل دادند. سرانجام اندکی پیش از انتخابات سال 1988، پیروان و مریدان حاخام الیعازر مناحم شاخ، رهبر عالی روحی یهودیان لیتوانی الاصل، به دستور او، از حزب آگودات اسراییل منشعب شدند و حزب دیغل هتوراه را تشکیل دادند.
در زمینه فعالیت های سیاسی، آگودات اسراییل روی مسائل دینی و اجتماعی که بر ماهیت کلی دولت و شیوه زندگانی و منافع اتباعش تأثیر دارد، متمرکز است و به مسائل خارجی و امنیت از جمله مسأله مناطق اشغالی و موضوعات مترتب بر آن چندان اهمیت نمی دهد. در خصوص مناطق اشغالی، این حزب در موضع‌گیری های خود اغلب بسته به اینکه چه قدر می تواند از این طریق اهداف دینی خود را در کنیست پیش ببرد و برای پیروان و نهادهای آموزشی و اجتماعی خود منافع مادی به دست آورد، عمل می کند.
در حزب آگودات اسراییل تصمیم های مهم توسط شورایی به نام «شورای عالی علمای تورات» اتخاذ می شود. این شورا مرکب از رؤسای مدارس مهم دینی (یشیف ها) که بیشترشان لیتوانی الاصل اند و رؤسای دربارهای حسیدیه است و در صورت لزوم، تشکیل جلسه می دهد. رسیدگی به امور روزمره حزب و نهادهای وابسته به واسطه گروه نمایندگان حزب در کنیست و ارگان های به خصوصی انجام می گیرد که با شیوه هایی پیچیده انتخاب می شوند.

ب-2) دیگل هتوراه
دیگل هتوراه (بیرق تورات) یک حزب مذهبی افراطی است و بیشتر اعضایش را بنیادگرایان لیتوانی الاصل تشکیل می دهند. این حزب اندکی پیش از انتخابات سال 1988 توسط سران یهودیان لیتوانی عضو حزب آگودات اسراییل و بنا به توصیه خاخام الیعیزر شاخ، رهبر عالی روحی طوایف لیتوانی و رئیس مدارس دینی بونییاج در منطقه بنی براک، تأسیس شد. حاخام مذکور به سران طوایف یهودیان لیتوانی توصیه کرده بود از حزب آگودات اسراییل جدا شوند و حزبی جدید تشکیل دهند. این خاخام از اینکه سران حزب آگودات اسراییل (که اغلب از فرق حسیدیه اند) در عوض محکومیت و تکفیر رهبران فرقه حسیدیه حباد، با آنان روابط مستحکمی برقرار کردند، به خشم آمده بود. پیروان فرقه حباد مدعی بودند خاخام «من لوبافیچ مناحم مندل شنیئوسون»، رهبر روحی این فرقه که در نیویورک اقامت داشت، همان منجی موعود است.
در انتخابات پارلمانی سال 1988، حزب دیغل هتوراه توانست 2 کرسی کنیست را از آن خود کند. با این حال، اندکی پیش از انتخابات سال 1992، با حزب آگودات اسراییل ائتلاف کرد و این دو حزب، گروه انتخاباتی پارلمانی یهدوت هتوراه را به وجود آوردند. آنها توافق کردند پس از برگزاری انتخابات یاد شده به طور کامل در یکدیگر ادغام شوند که این کار به پر کردن شکاف بین دو حزب کمک زیادی کرد. اتفاق نظر دو حزب بر لزوم اتحاد بنیادگرایان اشکنازی (با توجه به وجود رقیب قدرتمندی مانند حزب شاس به عنوان نماینده بنیادگرایان شرقی) و رساندن میزان آرای به دست آمده به حد نصاب لازم برای ورود به کنیست بود. هم چنین با تشدید بیماری حاخام من وبافیچ (رهبر روحی فرقه حباد) افکار پیروان این فرقه متوجه بیماری این حاخام شد و حزب آگودات اسراییل و به طور کلی سیاست را به فراموشی سپردند. همین امر موجب شد موضوع منجی موعود که علت اصلی اختلاف دو حزب آگودات اسراییل و دیگل هتوراه بود، به فراموشی سپرده شود.
در خصوص مناطق اشغالی و حل مشکل فلسطین، دیگل هتوراه در مقایسه با آگودات اسراییل دیدگاه کلی معتدلانه تری دارد. آبراهام رافیتس، رهبر دیگل هتوراه، در مقاله ای که اندکی پس از انتخابات سال 1988 در جروزالیم پست منتشر ساخت، نه تنها با عقب نشینی از بخشی از سرزمین های اشغالی، بلکه با استقرار یک کشور خلع سلاح شده فلسطین در آن سرزمین ها موافقت کرد و اظهار داشت آماده احترام گذاشتن به پرچم چنین کشوری است.

ج) خانه یهودی
این حزب همان حزب مفدال است که با تغییر نام در انتخابات دوره هیجدهم کنیست شرکت کرد و به 3 کرسی دست یافت. مفدال (مفلغا دائیت لئومیت یا حزب دینی- ملی) یکی از احزاب مذهبی صهیونیستی است که در سال 1956 با اتحاد دو حزب مذهبی صهیونیستی با سابقۀ همزراحی و هبوعیل همزراحی تشکیل شد. این دو حزب مشترکاً جناح مذهبی جنبش صهیونیستی را تشکیل می دادند.
حزب مفدال از بدو تأسیس تا سال 1977، هم پیمانی دیرینه احزاب همزراحی و هبوعیل همزراحی از یک سو و حزب مبای از سوی دیگر را تا نیمه دهه سوم، حفظ و در تمام کابینه های ائتلافی به رهبری حزب ماپای یا حزب کارگر تا سال 1977، شرکت کرد. در این مدت مفدال به طور سنتی دو وزارت خانه مذهب و کشور را عهده دار می شد و بیشترین همتش متوجه امور داخلی بود که مستقیماً به ماهیت مذهبی دولت و منافع دینداران ارتباط دارد. این حزب چندان خود را درگیر سیاست های خارجی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی نمی کرد، به همین علت، شریکی بی دردسر برای احزاب ماپای و کارگر در بیشتر کابینه هایی بود که این دو حزب تشکیل می دادند.
مفدال در طول مدت حضور در کابینه طی سه دهه نخست تأسیس دولت اسراییل، تمام تلاش خود را صرف ایجاد و ساماندهی نهادهای مذهبی و اجتماعی با هدف پاسخگویی به نیازهای پیروانش، توسعه شبکه آموزش مذهبی و مؤسسات تحصیلات دینی وابسته به حزب و بهبود کیفیت خدمات درمانی و اجتماعی به مذهب گرایان کرده بود.
مفدال در حال حاضر حزبی به شدت ناسیونالیستی - دینی است که موضوع سرزمین اسراییل بزرگ را سرلوحه برنامه هایش قرار داده است. حزب مفدال تحت تأثیر اندیشه های خاخام تسفی یهودا هکوهین کوک، رهبر روحی جنبش غوش ایمونیم و رئیس یشیفات مژکاز هراف، قرار دارد.
این حاخام به اصطلاح سرزمین اسراییل را از لحاظ قداست همسنگ تورات اسراییل و ملت اسراییل    می داند و سکونت در این سرزمین و باقی ماندن آن تحت حاکمیت اسراییل را دو فریضه مذهبی همانند سایر فرایض اعلام کرده است.
مهم ترین برنامه های این حزب عبارت است از:
- عدم واگذاری هیچ بخشی از به اصطلاح سرزمین اسراییل به بیگانگان؛
- عدم تخریب هیچ شهرک یهودی نشین؛
- بیت المقدس یکپارچه پایتخت دولت و ملت اسراییل بوده و خواهد بود؛
- مقابله با تروریسم و قیام مردم فلسطین (انتفاضه)؛
- دولت اسراییل به تنهایی مسئول برقراری امنیت و آرامش و حفظ نظم عمومی است و برای این کار باید از ارتش، دستگاه های امنیتی و تمام وسایل لازم استفاده کند.
- بلندی های جولان بخش تفکیک ناپذیر دولت اسراییل است و در هیچ مذاکرات صلحی نباید موضوع استرداد آن به سوریه مطرح شود.
شورای عالی حاخام های اسراییل و مؤسسات آموزش دینی دولتی در اختیار مفدال است و این حزب تعدادی یشیف، آموزشگاه حرفه ای و مدرسه عالی تلمود را اداره می کند. در دانشگاه علوم دینی بارایلان نیز که در دهه 1950 احداث شده است، نفوذ زیادی دارد.(6)

3- نقاط اصطکاک دینداران و لائیکها
دینداران و لائیکها هر کدام از زاویه ای متفاوت به مسائل و حوادث پیش روی خود می نگرند. این تفاوت دیدگاهها سبب شده است تا طی دوره حیات رژیم اسراییل همواره اختلافات و درگیریهایی (حتی فیزیکی) میان آنان رخ دهد که معمولاً با تعامل و بده و بستان تاکنون پشت سر گذاشته شده است. هر چند که تعداد دینداران در ساختار حکومتی و کنست اسراییل به مراتب کمتر از لائیکها بوده است اما برخورداری اندیشه ها و اعتقادات آنان از بنیانهای مذهبی سبب شده است تا همواره بیش از تعداد و اندازه خود اثرگذار و مؤثر باشند. موضوعاتی چون خدمت نظام وظیفه، آموزش و پرورش، دادگاه عالی، روند مذاکرات و سازش و تدوین قانون اساسی از مواردی بوده است که اختلافات را هویدا و آشکار ساخته است. این موضوعات به اختصار بررسی می-شود:

الف) توافق برای حفظ وضع موجود:
در ژوئن 1947 دیوید بن گوریون رهبر حزب ماپای، نامه ای به کمیتۀ اجرایی آگودات اسراییل ارسال کرد و از آنان خواست در مبارزه برای تأسیس دولت اسراییل که به زودی فرا می رسید سهیم شوند. بن گوریون خواسته بود که آگودات ضمن مشارکت در این مبارزه، در تأسیس نخستین دولت اسراییل حضور داشته باشد و در ازای این مشارکت دربارۀ جایگاه یهودیت در جامعه جدید ضمانت هایی داده می شود. این موضوع عمدتاً به نقش حاخام ها در امور احوال شخصیۀ یهودیان بازمی گشت.
به هر حال ترتیباتی که بن گوریون به آگودات اسراییل پیشنهاد کرده بود، به عنوان« توافق برایحفظ وضع موجود» شهرت پیدا کرد. طبق این توافق در دولت جدید اسراییل روز شنبه (سبت) به عنوان روز رسمی و تعطیل همۀ یهودیان شناخته می شد و حمل و نقل در این روز و همچنین در روزهای دیگر مذهبی در سطح ملی ممنوع می گشت، گو اینکه در سطح محلی آزاد اعلام می شد. مصرف گوشت غیرشرعی به ویژه گوشت خوک در همۀ نهادهای عمومی از جمله در ارتش ممنوع می شد. سیستم مدارس علوم دینی از مدارس عرفی جدا نگاه داشته می شد و کمک هایی از جانب دولت به آن تعلق می گرفت و در عین حال طلاب علوم دینی از انجام خدمت سربازی معاف می شدند. مهمتر از همۀ این نکات، دادگاه های حاخامی بر مبنای هالاخا، دربارۀ موضوعات مربوط به وضعیت شخصی افراد از جمله اینکه چه کسی یهودی است، تصمیم می گرفتند.
اما پیش از اینکه این توافق به مرحلۀ عمل درآید، لازم بود که دولت یهود تأسیس شود، از همین رو نمایندگان جوامع یهودی در فلسطین و جنبش صهیونیست در 14 ماه مه 1948 در نشست شورای خلق در     تل آویو بیانیۀ تأسیس دولت اسراییل را امضاء کردند.(7)

ب) بیانیه تأسیس:
یکی دیگر از اختلافات اولیه مذهبی ها و لائیکها، موضوع بیانیۀ تأسیس اسراییل در می 1948 بود. با خروج انگلیسی ها در 14 می 1948 از فلسطین، یهودیان اعلام موجودیت کردند. اعلامیه موجودیت یا بیانیه تأسیس شامل نکاتی بود که بر حق تاریخی و طبیعی یهودیان، بر سرزمین فلسطین تأکید می ورزید. هنگام تهیه بیانیه تأسیس که به سند «اعلام استقلال اسراییل» موسوم شد. بین صهیونیست های مذهبی و سکولار بر سر استفاده از عبارت «با اتکاء به خداوند متعال» اختلاف بروز کرد. مذهبی ها بر گنجاندن عبارت در مقدمه بیانیه اصرار می ورزیدند، اما سکولارها مخالف به کارگیری آن بودند. در نهایت دو طرف با استفاده از عبارت «سنگ-بنای اسراییل» که معنایی گنگ و مبهم داشت و هر یک از دو طرف می توانست آن را بر مبنای علایق خود تفسیر و تعبیر کند، به توافق رسیدند. مذهبی ها همچنین تلاش کردند تا در بیانیۀ استقلال اشاره ای به «وعدۀ خدا به ملت اسراییل» شود، ولی تلاش آنها راه به جایی نبرد و در بیانیه فقط تأکید شد که «ارتص اسراییل زادگاه ملت یهود است که هویت معنوی، دینی و سیاسی آنها در آن شکل گرفت. آنان در همین مکان، نخستین دولت یهود را بر پا ساختند. ارزش های فرهنگی دارای پیام های قومی و جهانی آفریدند و شاهکار کتاب های جاودان جهان را به جهانیان بخشیدند.»

ج) قانون اساسی یا قوانین پایه
مجلس مؤسسان در نخستین انتخابات عمومی در 25 ژانویۀ 1949 تشکیل شد و خود را به عنوان کنست نخست نیز تعریف کرد. اولین اقدام کنست نخست، تصویب قانون موسوم به قانون انتقالی بود، اما دربارۀ تدوین قانون اساسی بحث و جدل درگرفت. عده ای از نمایندگان خواستار تدوین فوری قانون اساسی بودند، اما عده ای دیگر زمان را برای نوشتن و تصویب قانون اساسی مناسب نمی دانستند. دربارۀ محتوای قانون اساسی نیز اختلاف بین مذهبی ها و سکولارها بسیار جدی و بنیادی بود. در حالی که مذهبی ها خواستار دولتی با ماهیت دینی بودند، سکولارها بر ماهیت غیردینی دولت اسراییل تأکید داشتند.
از آنجا که اکثریت اعضای کنست متعلق به احزاب سکولار بود، بنابراین آنها می توانستند قانون اساسی را طبق دیدگاه های غیردینی خود تدوین کنند، اما آنچه مانع از این اقدام شد، نیاز حزب ماپای به ائتلاف با احزاب مذهبی برای تشکیل نخستین دولت اسراییل بود. حزب ماپای در کنست اول 46 کرسی را به خود اختصاص داد، بنابراین برای تشکیل دولت نیازمند ائتلاف با سایر احزاب بود، اما ائتلاف با احزاب سکولار به دلیل تفاوت عمیق دیدگاه های آنان دربارۀ مسائل سیاسی و اجتماعی ممکن نبود. ماپای نه می توانست با دیدگاه های راست افراطی حزب هروت که 14 کرسی پارلمان را در اختیار داشت، سازگار شود و نه قادر بود نظریات به شدت چپگرایانۀ حزب ماپام را که 19 کرسی در اختیار داشت، بپذیرد. از این رو بن گوریون رهبر حزب ماپای ترجیح داد تا با احزاب میزراهی و آگودات اسراییل که تحت عنوان «جبهۀ مذهبی های متحد» ائتلاف کرده و 16 کرسی پارلمان را در اختیار داشتند، دولت ائتلافی خود را تشکیل دهد. ائتلاف ماپای با احزاب مذهبی تدوین قانون اساسی را در آن شرایط ناممکن کرد و باعث شد که دو طرف بر سر ترتیبات حفظ وضع موجود توافق کنند. البته علاقۀ بن گوریون برای ائتلاف با نیروهای مذهبی ناشی از نگرانی وی از بروز اختلاف شدید بین مذهبی ها و سکولارهای جامعۀ اسراییل در صورت خارج نگه داشتن احزاب مذهبی از ساختار دولت بود. در عین حال      بن گوریون می خواست از طریق ترتیبات حفظ وضع موجود، از نگرانی یهودیان مذهبی نسبت به ماهیت دولت اسراییل بکاهد و از قدرت آنان چه در داخل و چه در خارج اسراییل برای پیشبرد اهداف صهیونیسم بهره ببرد. به هر حال، در مورد تدوین قانون اساسی پس از کشمکش های طولانی، اعضای کنست بر سر مصوبه ای به نام مصوبه هراری- که به نام پیشنهادکنندۀ آن هراری شهرت یافت- به مصالحه دست یافتند. طبق مصوبه  هراری: «کنست یک کمیتۀ قانونگذاری را برای آماده ساختن پیش نویس قانون اساسی تعیین کرد تا قانون اساسی را به صورت فصل به فصل تهیه کند به طوری که هر فصل یک قانون پایه را شامل شود. هنگامی که کار کمیته پایان یافت، فصول تهیه شده باید به کنست تقدیم و تمام فصول با هم ترکیب شده و به صورت قانون اساسی کشور درآید.». از هنگام تصویب قطعنامه هراری تاکنون کنست 13قانون پایه را تصویب کرده، اما هنوز چیزی به نام قانون اساسی تهیه و تدوین نشده است. با این حال، قوانین پایه به میزان قانون اساسی از اعتبار برخوردارند، اما در این قوانین پایه هنوز تکلیف ماهیت دینی یا سکولار دولت اسراییل تعیین نشده است، گو اینکه قوانین پایه نه فقط اختلاف بین سکولارها و مذهبی ها را حل نکرده، بلکه آن را تشدید نیز کرده است.(8)

د) خدمت نظامی
اعضای احزاب دینی صهیونیستی که در ارتش خدمت می کنند، مدارس دینی- نظامی بزرگی دارند و خاخام های نظامی نقش مهمی در ارتش ایفا می کنند. تنها دینداران مسیحایی و حریدی در ارتش خدمت       نمی کنند. پس از تشکیل رژیم اسراییل و وضع قانون خدمت اجباری- در سال 1950- برای هر یهودی که به سن هجده سالگی برسد، برخی از سران جبهۀ دینی آگودات اسرائیل از بن گوریون خواستند که طلبه های یشفوت (مدارس تلمودی) از خدمت نظامی معاف شوند؛ چون می خواهند نسل حاخام هایی را جبران کنند که در اروپا کشته شدند و وقت کافی برای خدمت ندارند. بن گوریون نیز با توجه به ملاحظات سیاسی و حزبی با این درخواست موافقت کرد؛ به ویژه اینکه وی در آن زمان تلاش می کرد تا یهودیان بیشتری را بدون توجه به وابستگی آنان جذب کند. تعداد این طلبه ها در آن زمان چهارصدنفر بود.(9)
بن گوریون که از بیم پیامدهای ناگوار با معافیت موافقت کرده بود، در مخالفت با معافیت طلبه ها       می گوید: «ما ملتی مبارز می خواهیم، نه کاهن». دکتر رشاد شامی می گوید: «گرایش به دروس دینی تنها دلیل فرار از خدمت نیست، بلکه عوامل دیگری نیز وجود دارد:
1- عدم آمادگی متدینان برای تحمل خطرات جنگ و اعتقاد به اینکه ادامۀ حیات بالاترین مسئله است. به همین ترتیب، تعداد طلاب دینی در اسراییل با توجه به تعداد جمعیت بالاترین نسبت را در جهان دارد.
2- عدم همراهی دینداران ارتدوکس (حریدیم) با اندیشۀ صهیونیسم و رژیم اسراییل مبتنی بر لائیسم.
3- ادعای دینداران مبنی بر اینکه آنان با حفظ نماز، عبادات و تورات به وظیفۀ ملی خود می پردازند و از این طریق باعث نزول رحمت الهی برای ملت یهود می شوند و به حمایت روحی و اخلاقی از حکومت می-پردازند. آنان می گویند که اگر سربازان با سلاح می جنگند، متدینان نیز با نیروی دین می جنگند.
4- عدم وجود محیطی سالم در ارتش و هراس دینداران از اینکه با پیوستن به ارتش از تعالیم دینی دور شوند و نیز با توجه به حضور دختران غیرملتزم به اصول اخلاقی دچار انحراف شوند.
دینداران معمولاًً به دو طریق از خدمت فرار می کنند: معافیت پزشکی یا تمارض و تأخیر در انجام دادن خدمت به دلیل تحصیل در یشفوت که با طولانی شدن دورۀ درسی معمولاًَ به معافیت دائم می انجامد.(10)

ه) آموزش و پرورش
نیروهای دینی در اسراییل شبکۀ تعلیم و تربیت بزرگی دارند که معمولاً لائیک های ایدئولوژیک را بر  می انگیزاند که معتقدند مدرسۀ دینی «بنی عکیفا» طرح پایه ای و زیربنایی صهیونیسم دینی است. انتقاد لائیسم از آموزش دینی شامل مؤسسه های آموزشی صهیونیسم دینی و حزب مفدال نیز می شود. این حزب فارغ التحصیلان دبیرستان ها را به ادامۀ تحصیل دروس دینی در مدارس عالی حریدی در حین دورۀ خدمت در ارتش فرا می خواند.
موضوع آموزش نوعی امتیاز در درگیری ها محسوب می شود؛ چون از طریق تعلیم می توان افکار مورد نظر را در ذهن متعلمان رسوخ داد و دینداران در این زمینه پیشتاز هستند. بر طبق آمارهای اسراییل در سال 1994 بیش از پنجاه درصد از 140 هزار دانش آموز شهر قدس در چارچوب آموزش دینی تعلیم می دیدند.
براساس آماری که وزارت اقتصاد و دارایی در سال 1995 منتشر کرد، در سال تحصیلی 80-1979 تعلیم رسمی 2/74%، آموزش رسمی دینی 1/20% و آموزش دینی مستقل 7/5% بود؛ یعنی 8/25% دانش آموزان از دینداران بودند؛ اما پس از گذشت پانزده سال در سال تحصیلی 95-1994 نسبت آموزش رسمی به 4/68% کاهش یافت و در مقابل آموزش دینی رسمی به 4/21% و آموزش دینی مستقل به 2/10% افزایش یافت.
مردخای بیلد معتقد است که آموزش حریدی قادر به پرورش دانش آموزان در جامعۀ اقتصادی پیشرفته نیست؛ زیرا علوم و ریاضیات و زبان انگلیسی در برنامۀ آموزشی آن وجود ندارد و تنها زبان عبری تدریس      می شود. وی می گوید که فارغ التحصیل این مدارس از لحاظ علوم روز بی سواد محسوب می شود و تنها می تواند در کنیسه یا مدرسۀ دینی و یا در محضر حاخام ها فعالیت کند.(11)

و) دادگاه عالی
دادگاه عالی عدالت مظهر قداست دموکراسی اسراییل و پایگاه لائیسم است. بنابراین دینداران که دارای دادگاه های عالی دینی هستند، آن را علیه خود می دانند و همواره به آن حمله می کنند. خاخام شاینبرگر این دادگاه ها را بیگانه و حکم قضاوت آن را غیرقابل تبعیت می شمرد.
انتقاد دینداران و به ویژه حریدی ها به این دادگاه از آنجاست که این دادگاه مظهر لائیسم و دموکرات بودن رژیم اسراییل است و احکام آن به ویژه در بحث خیابان «بارایلان» در قدس غیردینی است. صرفنظر از انتقادهای آتشین برخی دینداران، در کل دو گرایش نسبت به این دادگاه وجود دارد:
1- بر طبق بررسی دانشگاه تل آویو، عنصر برتر در تصمیم گیری دادگاه وابستگی به قشر متدین است و از مسائل سیاسی و اقتصادی اهمیت بیشتری دارد. 60% از نظردهندگان، دادگاه را حامی آزادی دین دانسته اند و 17% نیز مخالف اند. در سال 1987 نایب رئیس دادگاه عالی عدل - قاضی مناخیم آلون- حکمی دربارۀ حق زنان در احراز کرسی های شوراهای دینی صادر کرد که با موضع خاخام های بزرگ و شورای عالی دینی متناقض بود. با این حال، بیشتر دینداران آن را پذیرفتند و احزاب دینی اعضای زن را برای شورای دینی پذیرفتند و آنچه به عنوان حرام شرعی مطرح شده بود، به عرفی مقبول در جامعۀ اسراییل تبدیل شد.
2- گرایش دیگر، دخالت این دادگاه را در نزاع میان دینداران و لائیک ها نمی پذیرد؛ چون معتقد است که این جدال قضایی نیست و در امور کلی رأی قضات این دادگاه برتر از رأی سیاستمداران و مردم عادی و حتی کفاشان نیست! قضات قوانینی ندارند، مگر آنچه خود وضع کرده اند. دادگاه عالی ابزاری برای صاحبان آن شده است و به همین سبب بسیاری از مردم اعتماد خود را به این دادگاه از دست داده اند. طرفداران این گرایش معتقدند که بهترین مکان برای تصمیم گیری کنست است و دادگاه عالی باید در امور خاصی قضاوت کند و رابطۀ میان دینداران و لائیک ها یا رابطۀ اسراییل با فلسطینیان خارج از حوزۀ مسئولیت آن است.(12)
مهمترین اختلاف لائیک ها و دینداران در بحث دادگاه عالی مربوط به قدس است. در بیت المقدس اختلاف تحت عنوان خیابان بارایلان مطرح است و هدف اصلی دو طرف سیطره بر شهر است.

4- کارویژه های دین یهود در نظام سیاسی اسراییل
با مطالعه و بررسی نقش یهودیت در تأسیس و استمرار حکومت های اسراییل این نتیجه به دست می آید که تلاش شده است تا از یهودیت در راستای ایجاد هویت برای ساکنین وارداتی این سرزمین و ایجاد مشروعیت برای حکومت نامشروع آن استفاده شود. هویت بخشی و مشروعیت سازی 2 کارکرد اساسی یهودیت در اسراییل بوده است که هم چنان ادامه دارد.

الف) هویت بخشی:
 بافت جمعیتی اسراییل، غیر از اشتراک در پیوندهای دینی، در سایر اشکال هویتی نظیر هویت های نژادی، قومی، تمدنی، فرهنگی و اجتماعی بسیار متنوع است.
چنان که سه نوع هویت فرهنگی و نژادی عمده در بین یهودیان اسراییل همراه با خرده فرهنگ های متعدد وجود دارد: هویت اروپای شرقی یا اشکنازی، هویت خاورمیانه ای یا سفاردی و هویت اروپای غربی و آمریکای شمالی. هویت «صابرایی» (متولدین اسراییل) نیز می تواند زیرمجموعه ای از هویت خاورمیانه ای باشد.(13)
بافت جمعیتی متنوع به همراه تناقضات موجود در عناصر تشکیل دهنده آن، مشکلاتی درباره مسئله هویت یهودیان اسراییل بوجود آورده است. جنبش صهیونیسم در راه ملت سازی و وطن سازی، این مشکل را حاشیه ای می دید. جنبشی که بر ماهیت سکولار خویش تکیه داشت، با اعلام موجودیت سیاسی خود به عنوان کشور اسراییل، صفت یهودی را برای کشور برگزید تا وطن بالقوه همه امت یهود در سراسر جهان باشد. رهبران صهیونیسم بر این تصور بودند که زندگی مشترک در زیر سایه یک کشور، جریان ادغام گروه های گوناگون یهودی را آسان خواهد کرد، اما تلاش آنان برای اسراییلی کردن این گروه های متنوع آن، هم بر پایه معیارهای گروه مسلط (اشکنازی های سکولار غربی)، موجب تضاد بیشتر و کشمکش های فرهنگی، اجتماعی، طائفه ای، دینی، سیاسی و حتی نژادی و قومی شدید شد. (نظیر فرهنگ اجتماعی، سیاسی و سکولار مهاجرین غربی (اشکنازی) در برابر فرهنگ اجتماعی، سیاسی و متدین یهودیان شرقی (سفاردی).(14)
جنبش صهیونیسم از آغاز حرکت خویش برای پر کردن شکاف های ناشی از تنوع نژادی، فرهنگی، اجتماعی و ... در بین یهودیان، تلاشی مستمر را آغاز کرد که تاکنون نیز ادامه دارد. هر چند این تلاش ها اکنون در برابر فعالیت احزاب و نهادهای دینی در جهت هویت بخشی نوین به جامعه اسراییل کم رنگ شده است.
از جمله تلاش های صهیونیسم، استفاده از ابزارهای تاریخ، مذهب، فرهنگ و ... برای همگون کردن هویت یهودیان است. مثلاً این جنبش بدون توجه به خصلت عربی فلسطین در طول قرن ها و حتی حضور اسلاف سامی فلسطینی ها یعنی کنعانی ها قبل از ورود «یوشع بن نون» به آنجا، معتقد است که یهودیان در این سرزمین حق تاریخی دارند که این حق ناشی از ارتباط قوم یهود با حکومت باستانی موجود در فلسطین است. آنان به تداوم و استمرار ملیت یهودی از آغاز تاکنون اشاره کرده و از دولت فعلی اسراییل به عنوان احیای مجدد دولت یهودی و تلاش ملتی که خود را طی 4000 سال در سینه تاریخ حک نموده، یاد می کنند و «اسراییل» را هویتی تاریخی می بخشند.(15)
تلاشی دیگر برای ایجاد هویت واحد، القای هویت نژادی واحد برای کل یهودیان است. آنان بدون در نظر گرفتن ناهمگونی های فیزیکی و مردم شناختی یهودیان مثلاً در اتیوپی، هند، ایران، اروپا و ...، مدعی یک نژاد و گوهر عالی و واحد برای یهودیان همه کشورها هستند.
یکی از مهم ترین تلاش ها برای هویت سازی، ایجاد هویت مذهبی واحد در بین یهودیان با تکیه بر برخی آیات کتاب مقدس به شیوه گزینشی است. جنبش صهیونیسم از زمینه عقیدتی گرایش یهودیان به ارض مقدس (که ارض موعود یهود به فرزندان بنی اسراییل محسوب می شود)، برای ملت سازی یهود در فلسطین بهره گرفت تا ایده های ذهنی خود را جامه عمل بپوشاند. هم اکنون نیز صهیونیسم با آگاهی از نقش دین، در پی هدایت مذهبی جامعه است، چنان که کودکان اسراییلی در طی هشت سال آموزش، باید 1500 ساعت از اوقات خود را به تحصیل میشنا، تنخ و تلمود بگذرانند تا هویت سازی دینی صهیونیسم با آیات متون مقدس توجیه شود. استفاده سیاسی از مذهب، مخالفت های بسیاری چه در بین گروه های دینی و چه سکولار ایجاد کرده بود، چنان که خاخام های غیرصهیونیست با توجه به تمایز بین «ملیت سیاسی» و «هویت دینی» یهودیان قبل از تشکیل اسراییل، تلاش صهیونیسم برای آمیختن این دو را انحراف از دین تلقی می کردند.(16)

ب) مشروعیت سازی:
هر نظام سیاسی دارای سه چهره و پایه است: «چهره اجبار آمیز، چهرۀ ایدئولوژیک (مشروعیت بخش) و چهره کارکردی»، که با غلبه هر یک از این سه چهره، نوع کلی رژیم های سیاسی «اقتدارطلب، ایدئولوژیک و رفاهی» به دست می آید.(17) نظام سیاسی اسراییل چهره ای ایدئولوژیک دارد، یعنی دارای اصول فکری اولیه ای است که با تبلیغات ویژه تلاش دارد تا این اصول را به عنوان حقایق مطلق به پیروان بقبولاند. این نظام با مذهب قرابت بیشتری دارد و خود را واجد رسالتی خاص برای بشریت یا برای ملت خود می داند و از این رو، رابطه دولت با دین از مباحث همیشگی جامعه اسراییل است. در مورد منبع مشروعیت دولت اسراییل، دو دیدگاه عمده وجود دارد: ارتدکس های دینی معتقدند که دولت اسراییل باید بر آموزه های شریعت و قانون عبری بنا شود، چون این دو عامل به تنهایی حلال مشکلات جهان است. در برابر آنان، سکولارها معتقدند که دولت نمی تواند بر پایه های شریعت یهودی و عبری بنا شود، چون کارآمدی این نظام به گذشته های دور بازمی گردد و امروزه قابل اتکا نیست و نمی تواند چالش های امروزی جامعه بشری را حل و فصل کند.
کشمکش بین این دو گروه بر سر مبانی مشروعیت دولت، به دلیل ناتوانی سیاست های التقاطی صهیونیسم در پاسخ گویی به ابهامات مربوط به «هویت دولت» و رابطه دین و دولت، بازتاب وسیعی پیدا کرده است، زیرا بهره گیری ابزاری از دین و ارائه آینده ای از گفتمان دینی متکی بر تورات و سپس نفی آن در عمل، موجب شد که دین داران واقعی خواهان پایان دادن به سیاست استفاده ابزاری از دین و حفظ قداست حوزه دین شوند. این اختلافات، به ناتوانی صهیونیسم برای حل و فصل بحران مشروعیت خود در طی نیم قرن پس از تشکیل دولت اسراییل بازمی گردد.(18)
به طور کلی، سه نگرش در مورد مشروعیت دولت در بین اتباع دیندار اسراییل وجود دارد:
1- نگرش گروه های «حریدیم»، یعنی گروه های دیندار ضدصهیونیست که دولت اسراییل را فاقد مشروعیت می دانند و معتقدند که تشکیل حکومت یهودیان، فقط به دست «مسیح منجی» انجام خواهد گرفت و صهیونیسم با دنیوی کردن این مقوله الهی و آسمانی، از مسیر یهودیان منحرف شده است.
2- نگرش گروه های دینی غیرصهیونیست که حزب آگودات اسراییل نماینده آن محسوب می شود و هم چنین جنبش «گوش آمونیم» به عنوان جنبش ملی گرای مسیحا باور که دولت اسراییل را دارای مشروعیت مشروط می دانند. البته «گوش امونیم» بیشتر از حزب «آگودات» این مشروعیت را قبول دارد و وابستگی به سازمان ها و نهادهای دولت را با برنامه «رستگاری» و «نجات» مطابق می داند. اما به نظر آنان، دولت به برنامه رستگاری توجه کافی نکرده که نمونه آن توافق نامه های «زمین در برابر صلح» است که می خواهد بخشی از سرزمین موعود الهی را به غیریهودیان و دشمنان اسراییل ببخشد و علت مشروط بودن مشروعیت دولت نیز همین است.
بنا به ادعاهای گوش امونیم، اگر دولت در اجرای تعهداتش دچار شبهه و تزلزل شود، شهروندان حتی در صورت مخالفت دولت، باید از موافقت با تعهدات دولت امتناع کنند. این نوع مشروعیت با وجود دلالت بر ماهیت دولت، بر تعهد گسترده در مورد ویژگی دموکراتیک آن دلالت ندارد.
در واقع، «آگودات اسراییل» استفاده از دولت را به منظور حفظ یهودیت و عملکرد آن مدنظر دارد، اما گوش امونیم به طور افراطی به دنبال استفاده از یهودیت در تغییر و دگرگونی دولت است، زیرا به نظر آنان روند رستگاری و نجات عبارت است از روندی منطقی برای استفاده از دولت تحول یافته در راه شکل گیری نهایی یهودیت.(19) در واقع دین سیاسی گوش امونیم و سیاست دینی آگودات اسراییل، هر دو نتیجه ای مثبت برای دولت داشته است؛ دولتی که بخش مهمی از مشروعیت خود را مدیون این گروه های دینی است.
3- نگرش دینداران صهیونیست که حزب ملی- مذهبی مفدال نماینده آنهاست و نه تنها به مشروعیت دینی، بلکه به مشروعیت قانونی دولت اعتقاد داشته و براساس این اعتقاد در همه کابینه ها و نهادهای دولتی حضوری فعال داشته است.


نتیجه گیری
در مجموع با توجه به نقش احزاب و گروههای دینی در ساختار حکومتی اسراییل می توان گفت که دینداران یهودی نقشی مؤثر در این حکومت دارند. آنان در کنست حدود 20 نماینده دارند و در حال حاضر یکی از احزاب مؤتلف در کابینه نتانیاهو می باشند. علاوه بر این آنان در ارتش دارای حاخامی گری هستند. در نظام قضایی نیز آنان دادگاههای دینی را که بررسی احوال شخصیۀ یهودیان را در دست دارد در کنترل خود دارند.
در امور سیاسی نیز هرگاه موضوعاتی چون توقف شهرک سازی و یا امتیازدهی به فلسطینی ها در روند مذاکرات سازش بوجود آید آنان حضوری مؤثرتر خواهند داشت. ترور اسحاق رابین نخست وزیر اسراییل در سال 1994 که به فتوای حاخام ها توسط ایگال امیر یک دانشجوی اسراییلی به خاطر امضای توافقات صلح با عرفات صورت گرفت نشان از نفوذ مذهبی ها در فضای سیاسی دارد.

پی نوشت ها:
1- عبدالفتاح محمدماضی، سیاست و دیانت در اسراییل، ترجمه: سیدغلامرضا تهامی، تهران: انتشارات سنا، 1381، ص 146.
2- همان
3- نافذ ابوحسنه، کالبدشکافی جامعه صهیونیستی، ترجمه محمدرضا حاجیان، تهران: مؤسسه اندیشه سازان نور، 1381، ص 28.
4- عبدالله بن عبدالعزیز الیحیی، المتدنیون الیهود فی فلسطین، الریاض السعودیه، 2005.
5- محمدرضا حاجیان، «گرایش های دینی و نژادپرستی در جامعه صهیونیستی»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، سال یازدهم، شماره 44، زمستان 1389.
6- همان
7- احمد زیدآبادی، دین و دولت در اسراییل، تهران: نشر روزنگار، 1381، ص ص 139 و 138.
8- همان .
9- نافذ ابوحسنه، همان، ص ص 84 و 83 .
10- همان، ص 85
11- مردخای بیلید، اقطاع حریدی، السفیر (بیروت) 21/10/96.
12- یدیعوت آحرونوت، (14/5/1997) .
13- Nissim Rejwan, "Israel in search of identity", university press of florida, 1999, p.80.
14- پروین شیردل، جایگاه دین یهود در نظام سیاسی اسراییل، تهران: مؤسسه اندیشه سازان نور، 1387، ص ص 203 و 202
15- اصغر افتخاری، جامعه شناسی سیاسی اسراییل، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه 1380، ص ص 123-121 .
16- پروین شیردل، همان، ص ص 206 و 205 .
17- حسین بشیریه، عقل در سیاست، تهران: نشر نگاه معاصر، 1382، ص ص 731، و 730 .
18- نافذ ابوحسنه، دینداران و سکولارها در جامعه اسراییل، ترجمه سید حسین موسوی، تهران: مرکز پژوهش های علمی و استراتژیک و مطالعات خاورمیانه، 1381، ص 43.
19- کوین آوروخ، «یهودیت سیاسی و دوران پساصهیونیسم»، ترجمۀ بیژن اسدی، فصلنامه مطالعات منطقه ای، شماره 13، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1381، ص ص 98 و 97.

نویسنده: سلمان رضوی

منبع:موسسه تحقیقات وپژوهش های سیاسی علمی ندا

تمام:حُر14


| شناسه مطلب: 153646







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.