جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

احزاب و ائتلاف های ناپایدار در اسراییل؛ زمینه ها و پیامدها

مهدی شکیبایی

 

...از " بهشتی در جهنم خاورمیانه" که سران جریان صهیونیسم در دهه اول قرن20 میلادی وعده آن را داده بودند، در دهه اول قرن 21 میلادی دیگر خبری نیست و به گفته یک یهودی تبعه آلمان ساکن در تل‌آویو به شبکه خبری 24 ساعته فرانسه، در اسراییل ممکن است رفاه و کار باشد، اما همواره یک چیزی آزاردهنده است و آن نبود امنیت است. روان و ذهن یهودی مهاجر در سرزمین های اشغالی فلسطین به واسطه چالش‌های مختلف داخلی و خارجی از نوعی ناامنی هستی‌ شناختی رنج می‌برد. امروزه دیگر تنها فلسطینی‌ها نیستند که هویت اسراییلی را زیر سوال برده‌اند.... امروزه گروه‌های افراطی باصطلاح مذهبی در داخل، اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی و یهودیان جوان آمریکایی تبار و یا به تعبیری غرب زده نیز هویت با معماری صهیونیستی یهودیت را تضعیف می‌کنند (1) حکومت اسراییل امروزه در همه حوزه ها از امنیت و اقتصاد گرفته تا حوزه فرهنگ و سیاست و حزب گرایی از نوعی شکنندگی مفرط رنج می برد. به گونه یی که هیچ یک از شیوه های حکومت داری اسراییل در سرزمین های اشغالی فلسطین به رغم گذشت 61 سال از زمان تاسیسش به دست حکومت قیم انگلیس کارساز نبوده و همچنان چشم به ماشین جنگی ارتش آمریکایی اسراییل دوخته است. در این بین اما تغییر و تحولات در حوزه سیاسی و حزب گرایی به نظر می رسد رنگ و بوی بیشتری به نسبت سایر حوزه ها دارد. امروزه در اسراییل دیگر از روزهای اوج " حکومت های بدون ائتلاف " خبری نیست(2). معمولا رقابت بین دو حزب عمده این رژیم همانند سایر حکومت های غربی در جریان بود اما این روزها نه از احزاب قدرتمند قدیمی این رژیم چون کار و لیکود خبری هست و نه از حکومت های بدون ائتلاف.

بویژه از اوایل هزاره سوم میلاد به دلیل وجود چالشهای گوناگون امنیتی پیرامون و درون اسراییل شاهد ظهور احزاب جدیدی از درون احزاب بزرگی چون لیکود و کار هستیم. که تنها دلیل و محوری ترین دلیل این انشعاب بی شک یافتن راهکارهای جدیدی برای پاسخگویی به نیازهای جدید جامعه صهیونیستی مبنی بر تهدیدات جدید است. تاسیس حزب کادیما در اواخر سال 2005 (قادما= روبه جلو) که خاستگاه ان در احزابی چون لیکود و کار ریشه دارد از جمله این تغییر و تحولات در حوزه سیاست داخلی اسراییل محسوب می شود. این پایان بروز تحولات سیاسی داخلی اسراییل نیست. پس از دو شکست پیاپی نظامی اسراییل در جنگ 33 روزه برابر مقاومت اسلامی لبنان و جنگ 22 روزه برابر مقاومت اسلامی فلسطین آرام آرام حزب جدیدالتاسیس کادیما نیز به حاشیه رفت و در یک حرکت غیر ارادی احزاب خرده پا و باجگیری چون "شاس" و "اسراییل خانه ما" که در ادبیات سیاسی اسراییل جزو احزاب کوچک افراطی محسوب می شوند از لایه های زیرین ایفای نقش به سطح انتقال داده شده اند. حرکتی که به باور ناظران سیاسی  در تاریخ این رژیم نه تنها بی نظیر بلکه بسیار خطرناک توصیف شده است. مقاله حاضر پس از مروری گذرا به روند حزب گرایی در اسراییل و تشریح پیشینه سیاسی آنان همراه با سابقه انشعابات به دلایل بروز و ظهور احزاب جدید و خرده پای اسراییلی در سطح اول سیاست این رژیم می پردازد.            

 

* پیشینه احزاب کنونی در اسراییل

 

در اینکه تمامی احزاب در اسراییل در خصوص اشغال فلسطین از دیدگاه کلی صهیونیسم پیروی می کنند شکی وجود ندارد . اما در تحلیل همین چارچوب نیز صهیونیستها در درون با دو دستگی آشکاری دست و پنجه نرم می کنند که در مقاطعی یکی از این دو گروه حاکمیت مطلق در جامعه صهیونیستی را برعهده دارند اما نه با ثبات و استحکام بلکه همواره با شکننده گی قابل توجهی. گروهی از صهیونیستها قایل به استقرار در محدوده یی مشخص از آنچه که سرزمین های باستانی یهودیان نامیده اند  برای رهایی از تکرار احتمالی هولوکاست هستند و گروهی دیگر نیز قایل به اشغال سرزمین های بیشتری برای توسعه قلمرو یهودیان در جهان هستند. وجود سرسختانه هریک از دو گروه یاد شده پس از اشغال سرزمین فلسطین و ایجاد رژیم صهیونیستی اسراییل نیز  زمینه ساز دو جریان باصطلاح لیبرال و چپگرا و جریان افراطی راستگرا در اسراییل شده است. دلایل عطش صهیونیستها در توسعه قلمرو خود پرسش‌های جدی بود که مخصوصا در میان روشنفکران، چپ‌ها و حتی لیبرال‌ها در اسراییل مطرح شد و زمینه‌ساز جنبش "اکنون صلح" گردید که هم‌اینک نیز فعال است. در دیگرسو جنبش افراطی "گوش امونیوم" Gush Emunium (به معنای هسته پایداری و ایمان) شکل گرفت و جالب آنکه بخش عمده این افراطیون جزو یهودیان خاورمیانه [یا میزراحیم] بودند. این جنبش و حامیان آن برخلاف گروه اول معتقد بودند فتح سرزمین‌های اعراب و دشمنان ملت یهود، با تورات همخوانی دارد و نشانه‌ای از توجه دین یهود به امت برگزیده یهود است. به باور آنها حفظ آئین یهود بدون داشتن سرزمین ممکن نیست و لذا گسترش سرزمین‌های یهودی و مخصوصا به دست آوردن سرزمین‌هایی چون یهودا و سامرا که برای یهودیان معنایی نمادین دارد از اهمیت بسیار حیاتی برخوردار است. تقدس این سرزمین را تورات تعیین کرده و لذا سیاستمداران حق ندارند به نام مصالحه و منافع ملی آنها را به دیگران و دشمنان یهودیان بدهند.

 

* انشعاب در احزاب اسراییلی ؛ ائتلاف های ناپایدار

 

بروز تحولات سیاسی ، اجتماعی و امنیتی متنوع در سرزمین های اشغالی فلسطین به ظهور جریان های جدیدی در اسراییل دامن زده است تا جاییکه صحنه سیاسی این رژیم دستخوش تحولاتی بنیادین بسیاری در سطح احزاب است. برای تحلیل بیشتر ریشه های انشعابات (2) و جدایی ها عمدتا ناخواسته در احزاب و جریان های صهیونیستی مروری بر نحوه این انشعابات در قبل و پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سرزمین های فلسطینی ضروری است.

 

الف ـ قبل از تأسیس رژیم صهیونیستی

 

از همان آغاز تبدیل جنبش صهیونیستی به یک جنبش سیاسی و رسمی، در داخل سازمان صهیونیستی، سه جریان به وجود آمد: صهیونیستم عمومی، صهیونیسم مذهبی، صهیونیسم کارگری. اگر در این بحث به مان اندازه‌ای که به بررسی پدیدة انشعبات در داخل احزاب پرداخته می‌شود به بررسی احزاب اسراییل پرداخته نشود در این صورت، تشخیص فرع از اصل، ممکن نخواهد بود، زیرا فرع نیز به طور غیر طبیعی از اصل ناشی می‌شود. همچنین، نمی‌توان آن را در چارچوب ساختار سیاسی؛ انشقاقی، انشعابی، شورشی، نهاد. سرانجام کار به جایی می‌رسد که باید چارچوب تنظیمی ـ ساختاری دیگری تشکیل گردد. به همین دلیل، چاره‌ای نیست جز اینکه قبل از تشکیل دولت اسراییل در 15 مه 1947، تاریخ پدیدة انشعابات در داخل احزاب اسراییل روشن گردد.

 

جریان اول: صهیونیسم عمومی

همان زمان آغاز فعالیت جنبش صهیونیستی، دو گرایش مختلف به وجود آمد که واژة صهیونیسم سیاسی و صهیونیسم عملی به آنها اطلاق می‌شود، اما در مورد صهیونیسم سیاسی، تئودور هرتزل، پایه‌گذار صهیونیسم تا زمان مرگش، رهبری آن را عهده‌دار بود. بعد از فوت او حیم وایزمن به جای وی نشست. طرفداران این گرایش معتقد بودند که قبل از شروع فعالیت عملی گسترده باید ضمانتهای قانونی و سیاسی برای وطن ملی یهود، تأمین گردد. در حالی که زئیف جابوتنسکی به عنوان نمایندة جریان دوم ظاهر شد و به ضرورت ایجاد یک فعالیت ملموس در زمینة مهاجرت و اسکان مهاجران در فلسطین دعوت کرد که این موضوع اساس دستیابی به حمایت کشورهای بزرگ و کسب حمایت آنها از طرح صهیونیستی به شمار می‌آید. هنگامی که اختلافات میان این دو جریان، شدت یافت، جابوتنسکی در جولای 1923 به عنوان اعتراض بر سیاست کتاب سفید سال 1922، استعفای خود را اعلام کرد و علی‌رغم اینکه او بعد از استعفایش این کتاب را تأیید کرد، ولی تلاش کرد که برنامه‌ای صهیونیستی طراحی کند که براساس خواستهای هرتزل استوار باشد، که این کار را با تمام سرعت از طریق ایجاد اکثریت یهودی نشین در فلسطین انجام داد و اتحادیة صهیونیستهای اصلاحگرا را تأسیس کرد که این اتحادیه در نزد دشمنان آن با عنوان «جنبش انحرافی صهیونیسم» معروف است.

بدین ترتیب، سنگینی حضور آنان در پانزدهمین کنگرة صهیونیستی افزایش یافت، به طوری که تعداد اعضای آنها به ده نفر رسید، در حالی که در کنگرة چهاردهم، تعداد اعضای آنها چهار نفر بود. سپس به ترتیب در کنگرة شانزدهم و هفدهم تعداد اعضایشان به 21 و 52 عضو رسید و سرانجام، همزمان با پایان یافتن کنگرة هفدهم، به ناچار به کار کنگره خاتمه دادند و در سال 1935، موجودیت «سازمان جدید صهیونیستی» را اعلام کردند تا جانشین سازمان جهانی صهیونیستی گردد. گفتنی است که وایزمن ریاست آن را برعهده داشت، ولی زمانی که «اتحادیة صهیونیستهای اصلاحگرا» از سازمان جهانی صهیونیسم کنار کشیدند، یکی از احزاب این اتحادیه این اقدام را محکوم کرد و دو سال قبل از خروج اصلاحگرایان از سازمان جهانی صهیونیسم به شکل رسمی از این اتحادیه جدا شد. این انشقاق بدین معناست که بر اثر اختلافات به بن بست رسیده، انشعاب به صورت تنها راه ممکن درآمد که گریزی از آن نبود و این جناح حزب مستقلی تأسیس کرد که در چارچوب سازمان جهانی صهیونیسم فعالیت می‌کرد که بدان واژة «حزب دولت یهود» اطلاق شده است و کسانی چون مئیر گروسمان و روبرت شرایکر و باروخ ونشون ریاست آن را عهده‌دار شدند. اینان خطوط کلی را که اصلاحگرایان در آن مسیر حرکت کردند مورد تأیید قرار دادند، ولی اقدام به خروج از چارچوی جنبش رسمی صهیونیسم را نپذیرفتند و با اتحادیة صهیونیست‌های اصلاحگرا ادغام شدند. در حالی که رهبران این حزب، یعنی گروسمان و ونشون به حزب صهیونیستهای عمومی پیوستند. این انشعاب به اتحادیة صهیونیستهای اصلاحگرا و خروج آنان از سازمان صهیونیستی محدود نشد، بلکه گروه اصلاحگرایان در هاگانا نیز از این سازمان جدا شدند، زیرا این گروه نیز تابع دستورات حیم وایزمن بودند. در این هنگام، ایرگون درطی جنگ جهانی دوم از ترس اینکه مبادا اقداماتش به نفع نازی‌ها تمام شود تصمیم گرفت که عملیات نظامی علیه نیروهای انگلیسی در فلسطین را متوقف سازد که این امر بار دیگر به اختلافات دامن زد و در ژوئن 1940 منجر به جدایی شد، زیرا عده‌ای از فرماندهان ایرگون این تصمیم را نپذیرفتند و از ایرگون جدا شدند و سازمان «مبارزان به منظور آزادی اسراییل» را تأسیس کردند. این سازمان به اسم اشترن ـ منصوب به رهبر آن ابراهام شتیرن ـ شناخته شده است. بعد از اعلام برپایی دولت اسراییل سازمان «ایرگون تشفائی لیئوسی» در ژوئن 1948 و به رهبری مناخیم بگین، تبدیل به یک حزب ساسی شد.

 

جریان دوم: صهیونیسم کارگری

احزاب آن دور از درگیری و کشمکش نبودند، بلکه این جریان نیز در معرض انشعابات و جناح بندیهای سیاسی قرار گرفت.درسال1920، حزب «بوعالی تسیون» که حاصل ادغام حزب بوعالی تسیون با سوسیالیستهای صهیونیستی 1901، در سال 1905 است شاهد یک جدایی بود که در اثر آن، حزب «بوعالی تسیون سمول» شکل گرفت. این حزب، تلاش کرد که سوسیالیست و صهیونیست را با هم جمع کند، در حالی که رویای این حزب در پیوستن به کمینترن (4)به واقعیت بدل نشد و همچنان به عنوان یک حزب صهیونیستی باقی ماند تا اینکه سرانجام بعد از گذراندن مراحل مختلف اتحاد و انشعاب و پراکندگی داخلی بار دیگر در سال 1939 به سازمان صهیونیستی پیوست. اساس این اختلافات، حول محور موضعگیری پیرامون صهیونیسم و سرزمین و زبان و فرهنگ عبری می‌چرخید. این وضعیت نگران‌کننده همچنان ادامه یافت تا اینکه موضع این حزب بر این اساس قرار گرفت که به سوی سازمان صهیونیستی باز گردد. سپس در سال 1941، شعبه‌های آن با هم متحد شدند و در سال 1944 در لیست جبهة چپ همراه با «هشیومر هتسعیر» و به همراهی حزب رابطه در سال 1946 با «هتنوغا احدودت هعفورا» (جنبش وحدت کار) ظاهر شد و در سال 1948 این جنبش با «هشومیر هتسعیر» برای تشکیل حزب «المبام» متحد شدند و در سال 1954 در پی تقسیم‌بندیها در حزب المبام عده‌ای از اعضا در المبام باقی ماندند و عده‌ای نیز همراه با أحدودت هعفورا ـ بوعالی تسیون بار دیگر از این حزب خارج شدند، اما شاخة حزب «بوعالی تسیون» در ایالات متحده که در سال 1953 تشکیل شده بود در سال 1905 به دو گروه «اقلیمی‌ها» و گروه «فلسطینیها» تقسیم شد و در سال 1909 گروه «اقلیمیها» بعد از اصلاح برنامة اسکان یهودیان دست به متحد کردن مجدد این حزب زدند و ماده‌ای نیز در آن درج کردند که می‌گوید: «در سرزمینهای مجاور فلسطین» «یعنی با فراهم کردن زمنیة اسکان یهودیان به گونه‌ای که فقط به اراضی فلسطین محدود نمی‌باشد، بلکه به سرزمینهای مجاور آن نیز تجاوز می‌کند.» اما در فلسطین در سال 1919 یک انشعاب از حزب «بوعلی تسیون» توانست حزبی را با عنوان «احدودت هعفودا» (اتحادیة‌ کارگران) تشکیل دهد و با سازمان «هبوعیل هتسعیر» ادغام گردد که نتیجة این ادغام، شکل‌گیری حزب «المبای» به لایحة احزاب صهیونیسم و از طریق روند یکسان‌سازی، به تدریج اختلافات عمیق، در خفا گسترده شد تا تا اینکه در سال 1944 به جدایی انجامید. پیگیری درگیریهای داخلی در «المبای» از همان زمان آغاز این درگیریها حاکی از این است که این حزب از همان زمان پیدایش، گرایشهای مارکسیستی «احدودت هعفودا» و گرایشهای مخالف شعارهای سوسیالیستی و مقوله‌های درگیری طبقاتی حزب «هبوعیل هستعیر» را با هم جمع کرد و در این میان، فرماندهی کل تلاش می‌کرد که میان این گرایشهای مختلف، همسویی ایجاد کند، ولی این اختلافات در بیشتر زمینه‌ها به ریشه‌های آن ضربه وارد می‌کرد.

جریان سوم: صهیونیسم مذهبی

جنبش صهیونیستی تلاش کرده که یهود و صهیونیسم را با هم در آمیزد. بنابراین، برای اولین بار در سال 1898، مسئلة ارتباط میان صهیونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی و دین یهود، در دومین کنگرة صهیونیستی در بال مطرح شد و این اعتقاد به وجود آمد که دین، مسئلة شخصی است در صورتی که عقیده‌ای که پذیرفته شد بر این مسئله تأکید می‌کند که وجود یک موضع مشخص در این زمینه، ضروری است و بر این مسئله اصرار می‌کند که نباید برنامه‌های صهیونیستی فقط به جنبه‌های سیاسی و اقتصادی محدود شود، در صورتی که شدت یافتن درگیری بین جناح مذهبی به رهبری خاخام اسحاق راتیس و جناح رادیکالی و کارگری در سازمان منجر به انشعاب «راتیس» طی پنجمین کنگره در سال 1901 گردید که نوعی اعتراض به افزایش گرایشهای بی‌دینی (لائیک) و کارگری و نیز به دلیل تأسیس جنبش «المزراحی» به سال 1902 توسط این حزب بود. در سال 1922، جنبش «حبوعیل همزراحی» ـ که یک حزب مذهبی است ـ در فلسطین شکل گرفت و اعلام کرد که هدفش ساماندهی کشور است، به طوری که از طریق کار و گسترش عاطفة دینی نزد یهود با تعالیم تورات و سنتهای دینی هماهگ باشد و آنها نیز بتوانند همچون عمال متدین یهود زندگی کنند. گفتنی است که احزاب جریان سوم، یعنی صهیونیسم دینی از قدیمیترین نیروهای حزبی اسراییل به شمار می‌روند و تشکیل آنها براساس ایجاد انگیزة دینی و روحی صورت گرفته تا در تحریک جنبش مهاجرت یهودی به سوی فلسطین سهیم باشد. علاوه بر این، بتواند به نفوذ احزاب یهودی غیر صهیونیست و نیز مخالفان فعالیت صهیونیستی خاتمه دهد. این احزاب، (یهودی غیرصهیونیسم) بیشتر در میان محافل دینی یهودی ـ ارتدوکس و در کشورهای آلمان، هندوستان و اتریش حضور داشتند و جنبش «آگودات اسراییل»، نمایندة این احزاب به شمار می‌رفت که معتقد بود که بازگشت به سوی صهیونیسم، در واقع، همان بازگشت روحیه‌ای است که به ارادة الهی، همراه با بازگشت «مسیح منتظر» خاتمه می‌دهد و هرگونه اقدام و حرکت بشری و سیاسی برای تحقق این بازگشت به منزلة ضربه‌ای از جانب کفر و بی‌دینی به شمار می‌رود، ولی «آگودات اسراییل» در سال 1937، مواضع خود را در نشست ماردینیاد، وابسته به انجمن بزرگ آگودات اسراییل تغییر داد که از یک جنبش مخالف صهیونیسم به یک حرکت توراتی طرفدار صهیونیسم و منسجم با اهداف و آرمانهای صهیونیسم تبدیل شد که در سال 1935، به جدایی یک گروه مذهبی یهودی از حزب «آگودات اسراییل» منجر گردید که تاکنون نیز همچنان مخالف صهیونیسم است. گفتنی است که پنج گروه در اسراییل با عنوان «ناتوری کارتا» (نگهبانان شهر) وجود دارد که این پنج گروه، تفاوت چندانی با هم ندارند. «ناتوری کارتا» همچنان معتقد است که وظیفه‌اش مبارزه علیه جنبش صهیونیستی است و جنبش صهیونیستی را یک حرکت کافر و ملحد می‌داند به دلیل اینکه آنها (صهیونیستها) عهدهای سه‌گانه‌ای را که یهود قبل از خروج به تبعیدگاه آنها را طی کرده بود، زیرپا گذاشتند. «آگودات اسراییل» در اواسط دهة چهل برای بار دوم دچار انشعاب شد. زمانی که جنبش بوعالی یسراییل (عمال انجام اسراییل) از سازمان جهانی ویژه‌ای تشکیل داد و همزمان با برپایی اسراییل به صورت حزب تقریباً مستقلی درآمد، ولی طولی نکشید که اواخر دهة هشتاد باز به دامان حزب مادر بازگشت.

 

ب ـ بعد از تأسیس رژیم اسراییل

 

 

یکم، انشعاب در احزاب راستگرا:

 

1 ـ لیکود

همزمان با اعلام تشکیل دولت اسراییل در پانزدهم مه سال 1948، سازمان «ایتسل ایرگون تسفائی لئوسی» سازمان ملی نظامی را منحل کرد و حزبی را با عنوان «حیروت» (آزادی) به رهبری مناخیم بگین تأسیس کرد و همزمان با تأسیس سازمانها و گروههای تندرو راستگرا که قبل از تشکیل این دولت فعالیت می‌کردند به «حیروت» پیوست و در سال 1965، «حیروت»، جناح «جاحل» را به رهبری بگین تشکیل داد که این جناح از گوش حیروت ـ لیبرالیسم / جناح حیرت ـ الاحدار تشکیل یافته است و در سال 1966، «حیروت» دچار انشعاب شد و آن زمانی بود که تعدادی از اعضای این حزب به رهبری شموئیل تمیز نسبت به شیوة استبدادی بگین در ادارة امور حزب اعتراض کردند و در سال 1967، حزبی را با عنوان «مرکز حز» (همرکار هحوفشی) تأسیس کردند و در سال 1975 «مرکز حر» در معرض انشعاب قرار گرفت که به تقسیم آن دو جناح انجامید. اولین گروه، اسم «مرکز حر» را حفظ کرد و رهبری آن را شموئیل تمیر، عهده‌دار شد و از لیکود کنار کشید تا در برقراری دموکراسی به منظور ایجاد تغییر و تحول، مشارکت داشته باشد. در حالی که جناح دیگر به رهبری العازر شوستاک، همچنان در لیکود باقی ماند و عنوان «مرکز مستقل» را برای خود برگزید و در سال 1976، با لیست رسمی و مجموعة «سرزمین کامل اسرییل» در تأسیس حزب «لعام» در چارچوب لیکود مشارکت کرد. در سال 1973، جناح، «جاحل»، حزب را متشکل از جناح «جاحل» و جنبش «سرزمین کامل اسراییل» (که از گروههای منفصل از حزب کار در سال 1967 تشکیل شده) و مرکز حزب و لیست رسمی (که آن از بقایای حزب رافی است که بن گوریون در سال 1965 آن را تشکیل داده، ولی در سال 1968 بار دیگر به حزب کار پیوست) را تشکیل داد. در سال 1985، احزاب تشکیل دهندة این ائتلاف، چارچوب ساختاری خود را منحل کرده، در حزب مرکزی جناح (لیکود) یعنی حیروت ادغام گردید.

سرانجام، جناح لیکود ـ که حاصل روند همبستگی میان احزاب راستگرا می‌باشد ـ در معرض یک سلسله انشعابات و پراکندگیهای شدید واقع شد و شاید لرزش شدید جناح لیکود، بیان واقعی بحرانی باشد که از آن رنج می‌برد، بویژه بعد از اینکه بگین در سال 1983 از سیاست کنار کشید و اقدامات حزبی خود را کنار گذاشت، زیرا حضور او در طراحی سیاست حزب و عدم تشکیل اردوگاهها و فراکسیونهای سیاسی، اساسی بود، ولی بعد از اینکه اسحاق شامیر، رهبری حزب را عهده‌دار شد این حزب به سه اردوگاه تقسیم شد: اردوگاه شامیر ـ آرنز، اردوگاه آریل شارون و اردوگاه دیویدلوی. اوضاع به همان حالت باقی ماند تا  اینکه لیکود در سیزدهمین انتخابات کنیست در سال 1992 شکست خورد که موجب شد آرنز در پی شکست در این انتخابات از حزب کار کنار بکشد در حالی که بنیامین نتانیاهو، یکی از رهبران «نسل جوان» لیکود توانست رهبران اردوگاههای دیگر، یعنی آریل شارون و دیوید لوی را کنار بزند و خودش در انتخابات مقدماتی که در سال 1993 برگزار گردید و تمام اعضای این حزب نیز در آن شرکت داشتند، ریاست حزب را عهده‌دار شود، ولی شارون و لوی، رهبری او را نپذیرفتند و چندین بار تلاش کردند قبل از چهاردهمین انتخابات کنیست (1996) او را بر کنار کنند، ولی موفق نشدند. در مقابل، در آستانة انتخابات سال 1996، اختلافات عمیقی به وجود آمد که منجر به جدایی لوی و پیدایش رهبران جوان رقیب نتانیاهو گردید. دیوید لوی در اوایل ژوییة 1995 از لیکود جدا شد و در اوایل فوریة همان سال، حزب «گیتز» (پل) را تشکیل داد. خروج دیوید لوی از لیکود، بیان صریحی بود علیه تبعیضی که یهود مزراحیم با آن مواجه شده بود و این تبعیض در لیکود آشکارتر بود.

 

2 ـ هتحیا (نهضت)

جنبش هتحیا، پس از آنکه احزاب اسراییلی، از آن جمله، احزاب راستگرا و لائیک و احزاب مخالف قرارداد کمپ دیوید به طور یکسان در معرض لرزشهای افراطی قرار گرفتند، پدید آمد. بنابراین، جنبش «هتحیا» که یکی از افراطی‌ترین جنبشهای تندرو صهیونیستی به شمار می‌آید، شکل گرفت. به دلیل اینکه نخستین حزب راستگرایی است که تندروهای مذهبی گروه گوش آمونیم را با تندروهای لائیک حزب حیروت و تسومت جمع کرد. این اقدام به دنبال جدایی گروههایی از حزب حیروت صورت گرفت. حرکت تندرو دیگری به نام جنبش «ارض اسراییل» در لیکود به رهبری موشیه شمیر همراه با یک گروه انشعابی از جنبش تندرو شهرک‌نشین صهیونیسم، یعنی «گوش آمونیم» به رهبری حنان بورات (این حزب در واقع یک جنبش انشعاب یافته از حزب مفدال در سال 1974 می‌باشد) تشکیل شد. در سال 1983، هتحیا، در معرض بحران و آشفتگی اوضاع داخلی قرار گرفت و آن، زمانی بود که حنان بورات، عضو کنیست و یکی از احزاب گوش آمونیم از عضویتش در کنیست و حزب استعفا کرد و در سال 1984 با یک گروه از گوش آمونیم در تأسیس حزب «متساد» که یک حزب تندرو دینی است مشارکت کرد.

3 ـ تسومت

تأسیس «تسومت» در سال 1983 به دست ژنرال رافائیل ایتان به منظور حفظ «سرزمین کامل اسراییل» و عدم عقب‌نشینی از یک وجب از اراضی اشغالی عربی صورت گرفت. «تسومت» قبل از شروع یازدهمین انتخابات کنیست در سال 1984 به هتحیا پیوست، سپس دیری نپایید که به دلایلی که قبلاً ذکر شد از آن جدا شد. در سال 1994، «تسومت» در معرض دودستگی قرار گرفت و آن، زمانی بود که سه نماینده از میان هشت نماینده‌ای که در کنیست وجود داشت پیرامون ادارة این حزب از نظر مالی با رهبرشان، رافائیل ایتان اختلاف پیدا کردند و حزب جدید و مستقلی به اسم «یعود» تشکیل دادند که دیری نپایید که این حزب نیز دچار پراکندگی و اختلاف شد و به حکومت رابین / پرز پیوست. این امر، به دنبال مذاکراتی که در این خصوص صورت گرفت، محقق شد.

 

4 ـ مولیدت (وطن)

حزب مولیدت که دشمن سرسخت فلسطینیها بود و شعار اخراج و بیرون راندن فلسطینیها را سر می‌داد، در سال 1988، یعنی کمی پیش از دوازدهمین انتخابات سال 1988، تأسیس شد و سرلشکر رحبعام زئیفی ملقب به گاندی، ریاست آن را عهده‌دار شد. بعد از دوازدهمین انتخابات کنیست در سال 1992، «مولیدت» دچار اختلافات داخلی شد که این اختلاف، میان رهبر این حزب و شاؤون گوتمان دومین نفر در لیست انتخاباتی کنیست به وجود آمد که نتیجة این اختلافات اخراج شاؤون گوتاناز این حزب بود.

 

5 ـ کاخ

جنبش «کاخ» ـ‌ که یک حزب تندرو دینی و ملی بود ـ از پراکندگی‌ها و درگیریهای حزبی داخلی به دور نماند، بلکه بعد از‌ آنکه رهبر این حزب خاخام مئیر کهانا در سال 1994 در نیویورک کشته شد، این حزب به دو سازمان تقسیم شد. اولین سازمان، اسم اصلی حزب را حفظ کرد و دومین سازمان، اسم «کهاناحی» را برای خود برگزید، ولی بعد از کشتاری که یکی از افراد جنبش «کاخ» در روز 25/2/1994 در حرم ابراهیمی واقع در الخلیل مرتکب شد ـ که منجر به کشته و زخمی شدن دهها نفر از فلسطینیها گردید ـ دولت اسراییل این دو جنبش، یعنی «کاخ» و «کهاناحی» را تحریم کرده، مانع فعالیت آنها شد و این دو سازمان را تروریست معرفی کرد.

 

دوم ـ انشعابات در چارچوب کارگری

1 ـ حزب کار

بحران لافون که در اوایل دهة شصت بروز کرد، خطرناکترین بحرانی است که «جنبش المبای» بعد از تشکیل دولت اسراییل با آن مواجه شد. معروف است که لافون در سدة دهم، رهبر یک جنبش نوپا به نام «جوردومینا» بود که به مدت چند ماه عهده‌دار وزارت دفاع در وزارتخانة موشه شاریت بود. این وزارتخانه در سال 1953 تشکیل شد، ولی طولی نکشید که به دنبال شکست عملیات محرمانة جاسوسی در مصر، تحت تأثیر فشارهایی که بن گوریون و طرفدارانش در این حزب اعمال می‌کردند از این حزب استعفا کرد. زیرا آنها مسئولیت شکست آن عملیات را به لافون نسبت دادند. در سال 1960، کمیتة حکومتی متشکل از هفت وزیر برای رسیدگی به این مسئله تشکیل شد وتلاش کرد که مسئولیت این عملیات را از لافون سلب کند. این مصوبه، اعتراضی در خصوص بی‌طرفی بن‌گوریون و عدم اطمینان به رهبری او در این حزب به وجود آورد که او را مجبور به رد این مصوبه و اعمال فشار علیه لافون کرد که در پی آن طی مصوبه‌ای از طرف مرکز این حزب به کناره‌گیری او از رهبری هستدروت منجر شد. این تحولات، عکس‌العمل شدیدی در داخل حزب در پی‌داشت، زیرا برخی از اعضای این حزب، معتقد بودند که کناره‌گیری لافن از حزب، یک تصمیم غیراخلاقی است. بنابراین، یک گروه مخالف، تحت عنوان «مین‌ هایسود» تشکیل شد که خواستار اعمال دموکراسی در حزب و بالطبع، تشکیل گروههای دارای ایدئولوژی سیاسی در چارچوب این حزب و بازگشت به ارزشهای اساسی جنبش «کار» بود، ولی بعد از اینکه درخواستش مبنی بر منصرف شدن از اخراج لافون پذیرفته نشد در اواخر سال 1964 از این حزب کنار کشید. در فوریة 1965 و درگیریهایی که در پی مسئله لافون و مسئلة همپیمانی با «احدوت هعغودا» (نام جناحی در مبای) دامنگیر «المبای» شد، این حزب، کنگره‌اش را برای رسیدگی به این مسئله تشکیل داد. بنابراین بن‌گوریون و به همراه او نسل دوم، یعنی دایان ـ پرز با طرح همپیمانی مخالفت کردند. در حالی که لوی اشکول و موی شاریت و گلدامایر در مقابل و علیه آنها ایستادند. این درگیری به نفع گروه اخیر فیصله یافت، زیرا این کنگره، طرح همپیمانی را تصویب کرد و دیوید بن گوریون، رهبر تاریخی حزب را وادار به جدایی از این حزب و تشکیل حزب «رافی»کرد. این، اولین انشعابی بود که از زمان برپایی دولت اسراییل در حزب «المبای» صورت گرفت. هر دو حزب به طور جداگانه‌ در انتخابات کنیست و هستدروت شرکت کردند.

در سال 1969، حزب کار زیر پوشش تشکل «همراخ» با حزب «المبای» همپیمان شد که در پی چشم پوشی «المبام» از طرحهای مارکسیستی خود بود که به ساختارهای فکری و ایدئولوژیک حزب کار نیز نزدیکتر شد، ولی در سال 1984 به دنبال برپایی پیمان حزب کار با لیکود به منظور تشکیل حکومت ائتلافی از تشکل همراخ کناره‌گیری کرد. حزب کار، شاهد دودستگیها و پراکندگیهای دیگری نیز بود. در سال 1973، موشه دایان به دنبال مقصد شناخته‌شدن در جنگ اکتبر 1973 از این حزب کنار کشید و وارد دولت لیکود شد و به عنوان وزیر خارجه در دولت بگین مشغول به کار شد و در سال 1981، لیست خاصی تشکیل داد که «تیلم» (جنبش تجدید ملی) نامیده شد و در همین انتخابات نیز صاحب دو کرسی شد. طولی نکشید که بعد از وفات دایان، تیلم، تقسیم شد و جناحی از آن به رهبری ایگال هورفیتش، از این حزب خارج و با لیکود همپیمان شد و در سال 1984 در فهرستی با عنوان «أومتش» (تغییر اقتصادی) وارد یازدهمین انتخابات کنیست شد که در این انتخابات، تنها به یک کرسی دست یافت.

در حالی که جناح راست در حزب کار خواستار اجرای حاکمیت کامل اسراییل بر کلیة مناطقی که طرح آلون بر آن تأکید کرده و خواهان پیوستن این مناطق به اسراییل بودند؛ عده‌ای نیز خواستار اجرای حاکمیت کامل اسراییل بر کرانه باختری همراه با عقب‌نشینی کامل از نوار غزه شدند. گروهی نیز معتقد بودند که اندیشة راه فلسطینی باید جایگزین طریق اردنی گردد. البته بین این دو موضعگیری، موضع میانه‌ای وجود دارد که شبیه موضع‌گیریهای تاریخی حزب «کار» است و شاید ترور اسحاق رابین در پایان سال 1995، اساسیترین دلیل در شروع صف‌بندی جدید ائتلافات داخل حزب کار به رهبری شیمون پرز باشد و تغییراتی که در روش انتخاب مستقیم نخست وزیر صورت گرفت به این دلیل بود که برای اولین بار در مزایده علنی برای رقابت بر سر رهبری «حزب کار» گشوده شد و نسل رهبران جوان نیز بعد از برچیده شدن نسل قدیم (رابین ـ پرز) تمایل خود را در اتخاذ موضعگیریهای جدید و رهبریت پنهان نکردند. در این بخش، مهمترین جریانی که علیه حزب کار و رهبران آن شوریدند و دودستگیهایی در این حزب به وجود آوردند، ارایه خواهد شد.

 

اول ـ شورش حاحیم رامون: در پی پیروزی او در انتخابات هستدروت در سال 1994 و در طول عهده‌داری ریاست «رام» از حزب کار اخراج شد. در حالی که رهبر یک ائتلاف متشکل از هشت نمایندة جوان از حزب کار در کنیست بود، ولی او بعد از ترور رابین، طی تلاشی که از طرف وی برای ایجاد همبستگی در صفوف حزب صورت گرفت، بدون هیچ‌گونه شرطی به حزب بازگشت و از رهبری پرز در حزب و دولت حمایت کرد.

 

دوم ـ گروه هشت و محفل مشوف: این گروه از طریق ایجاد هماهنگی بین حییم و رامون و طرفدارانش در حزب کار و بین گروه دیگری از رهبران جوان در حزب و به رهبری یوسی بیلین تشکیل شد. این گروه همچنین اشخاصی چون أبراهام بورگ و یا عیل دیان و حجام میروم و نیز افراد دیگری از خارج کنیست را در برداشت، ولی بعداً در صفوف گروه هشت، پیرامون مسئله تغییر رهبری، اختلافات شدت گرفت. منشاء این اختلافات، خشم پرز از اعلام رویکردهای گروه هشت جهت تغییر رهبری بود؛ به گونه‌ای که بیلین (یکی از نزدیکان پرز) موضع عده‌ای از دوستانش و از جمله ابراهام بورگ شریک او در محفل «مشوف» را ـ به دلیل دعوت آنان برای تغییر رهبری حزب کار ـ حفظ کرد. همچنانکه در میان این گروه در خصوص پیشنهاد بیلین مبنی بر به تأخیر انداختن قانون انتخاب مستقیم نخست وزیر تا سال 2000 اختلافاتی به وجود آمد که افرادی چون بورگ از این پیشنهاد حمایت کردند و برخی نیز چون رامون و میروم به مخالفت با آن برخاستند.

 

2 ـ جنبش راه سوم

این حزب در ژوییة 1994 به دنبال انشعاب گروهی از اعضای کنیست از حزب کار تأسیس شد که این انشعاب به عنوان اعتراضی بود بر اقدام حزب کار که تپة جولان را به عنوان مبدأ عقب نشینی ـ‌طی مذاکراتی که در وای بلانتیش بین دو طرف سوری و اسراییلی صورت گرفت ت پذیرفت. اعضای مؤسس حزب راه سوم توانستند تعدادی از اعضای حزب کار از جمله مردخای غور، معاون وزیر دفاع در حکومت رابین و اروی أور، رییس کمیتة خارجی و امنیت در کنیست و وزیرانی چون یعقوب نور و شیمون شطریت را به این حزب ملحق کنند. تشکیل حزب راه سوم، اولین انشعابی است که از زمان روی کار آمدن حزب کار یعنی بعد از سیزدهمین انتخابات کنیست در سال 1992 به وجود آمد.

 

سوم ـ  انشعابات در چارچوب احزاب دینی

 

1 ـ مفدال (حزب ملی مذهبی)

نامگذاری مفدال به حزب ملی مذهبی، بیانگر توافقی بود که هر دو جناح تشکیل دهندة این حزب در انتخاب این نام اصرار ورزیدند. بنابراین، عنصر ملی نشانگر اهتمام مزراحی به ایدئولوژی ملی است، در حالی که عنصر دینی، حاکی از اهتمام مزراحی به بعد دینی است و علی رغم اینکه در داخل مفدال، ائتلافات زیادی شکل گرفت با این همه، مفدال در حکومتهای ائتلافی با حزب کار همپیمان بود تا این که  «حزب کار» در نهمین انتخابات کنیست در سال 1977 سقوط کرد. در نتیجة سلسله تغییرات در داخل مفدال و در پی اشغال سرزمینهای جدید فلسطین توسط اسراییل که به دنبال جنگ ژوئن 1967 صورت گرفت، تغییراتی بر سیاست مفدال و ساختار تشکیلاتی آن عارض شد و در معرض انشعاب قرار گرفت. در این حزب، فراکسیونهایی تشکیل شد که بعضی از آنها در این انشعاب، نقش اساسی داشتند. این فراکسیونها عبارتند از: فراکسیون مرکزی و فراکسیون جوانان، فراکسیون متحد کردن این جنبش، فراکسیون لمفنیه (به منظور تغییر) فراکسیون یاتسمورا، فراکسیون موشایف (ائتلاف شهرکهای تعاونی)، فراکسیون کیبوتص دینی و فراکسیون سفاردیم و بعد از انتخابات سال 1977، فراکسیون «زن متدین» تشکیل شد. فراکسیون جوانان متدین توانست بعد از جنگ ژوئن، جنبش شهرک‌نشینی با عنوان «گوش آمونیم» (ائتلاف ایمان) به رهبری خاخام حیم درو کمان تشکیل دهد. اشغال سرزمینهای فلسطین (کرانة باختری، قدس شرقی، نوار غزه) توسط اسراییل یک جنجال شدید سیاسی ایجاد کرد. حتی مفدال نیز این کشمکش سیاسی دور نبود. این کشمکش سیاسی به شکل یک درگیری شدید داخلی انعکاس یافت که در حلول دهة 70 و اوایل دهة هشتاد بین هر یک از این جریانها یا برای انتقال به ردة رهبران قدیمی این حزب ادامه یافت و موضعگیری‌های سیاسی آن در میان ائتلاف جوانان به رهبری زفولون هامر به موضعگیریهای «حزب کار» نزدیکتر بود. در مقابل، حزب «مفدال» در معرض دو انشعاب قرار گرفت که موجب تضعیف این حزب ـ‌ از نظر پارلمانی ـ شد. اولین انشعاب در سال 1981 در آستانة دهمین انتخابات کنیست روی داد، زمانی که گروهی از افراد فرقة شرقی به رهبری أهارون أبوجتیرا، یکی از رهبران جوان به عنوان اعتراض بر سیطرة اشکنازیها بر رهبری حزب و مؤسسات آن از آن حزب جدا شدند و حزب جدیدی به اسم «تاسی» (جنبش میراث اسراییل) تشکیل داد. أبوجتیرا تلاش کرد یهودی‌های متدین شرق را جذب کند و در انتخابات پارلمانی کنیست در سال 1981 به سه کرسی دست یافت. در سال 1983، مفدال در معرض دومین انتشعاب واقع شد. زمانی که یک گروه تندرو سیاسی و دینی به رهبری دو خاخام به نامهای شبیرا و حیم دروکمان در اعتراض به موضعگیری‌های رهبری در تعدادی از امور سیاسی و شهرک‌نشینی از این حزب خارج شدند و حزبی تأسیس کردند که «متساد» (حزب صهیونیستی دینی) نامیده شد، اما طولی نکشید که این حزب در آستانة یازدهمین انتخابات کنیست در سال 1984 با احزابی چون حزب بوعلی یسراییل و گروه گوش آمونیم (جنبش أوروت) ـ که رهبری حنان بورات از «هتحیا» جدا گشت ـ و نیز با بعضی از یهودیان متدین شرقی به رهبری خاخام اسحاق لوی متحد شد و حزب جدیدی به نام «مورشاه» (میراث) را تشکیل داد.

 

2 ـ آگودات یسراییل (مجمع اسراییل)

«آگودات یسراییل» دوبار در معرض انشعاب قرار گرفت. اولین انشعاب در آستانة یازدهمین انتخابات کنیست در سال 1984 و دومی در آستانة دوازدهمین انتخابات کنیست در سال 1988 روی داد. در اولین انشعاب، یک حزب دینی به نام «شاس» تشکیل شد و نسبت به سیطرة یهودیان اشکناز بر حزب اعتراض کرد و به تشویق خاخامانی چون ألیعیزر شاخ، رهبر معنوی طایفه‌های لیتوانی و عرفادیا یوسف، خاخام سابق یهود پرداخت، اما در انشعاب دوم، یک حزب متعصب دینی به نام «دیغال هتوراه» تشکیل شد که بر اساس رهنمودهای خاخام ألیعزر شاخ در واکنش به روابط محکمی که «آگودات یسراییل» با طایفة «حبد» برقرار کرده بود قیام کرد، زیرا طرفداران آن (حبد) معتقدند که رهبر دینی آنها، خاخام لوبافیتش مناخم مندل شنییورسیون که در نیویورک اقامت دارد همان «مسیح منتظر» است. این اعتقاد موجب خشم شاخ شده و آنان را به کفر و زندقه متهم کرد. گفتنی است که «دیغل هتوراه» به همراه «آگودات یسراییل» یک ائتلاف انتخاباتی پارلمانی در آستانة سیزدهمین انتخابات 1992 تشکیل داد تا در مرحلة بعدی اتحاد این دو حزب صورت گیرد.

 

3 ـ شاس (محافظان تورات سفاریدها)

بعد از اینکه شاس از طریق یک روند انشعابی درون حزب «آگودات یسراییل» شکل گرفت در سال 1990 در معرض دسته‌بندیهای داخلی قرار گرفت. این امر به دلیل اختلاف ناشی از دو موضوع مخالف این دو حزب در داخل شاس در خصوص همپیمان شدن با لیکود یا «حزب کار» پدید آمد و دنبالة محرانی است که در مارس 1990 موجب سرنگونی حکومت شد. بنابراین، خاخام شاخ ـ نقش مرشد معنوی حزب را ایفا می‌کند ـ و رییس حزب، خاخام اسحاق پرز، همپیمانی با لیکود را تأیید کردند، در حالی که خاخام عوفادیا یوسف. رییس شورای حکمای تورات (سلطة معنوی و سیاسی حزب) و سایر رهبران حزب سیاسی همپیمانی با حزب کار را پذیرفتند. در پی صدور توصیه‌ای از طرف خاخام شاخ مبنی بر همپیمان شدن با لیکود، شکاف عمیقی در داخل این حزب به وجود آمد.

 

صعود افراطیون و احزاب "باجگیر" در اسراییل؛ دلایل و زمینه ها

 

دهه اول هزاره سوم میلادی در عرصه تحولات و گرایشات حزبی در اسراییل را می توان به سه بخش تقسیم کرد. بخشی که راستگرایان افراطی با گسیل ژنرال آریل شارون  معروف به بولدوزر به صحنه تحولات سعی در یکسره سازی قضیه فلسطین با سیاست "مشت آهنین" داشتند و با طرح 100 روزه شارون به دنبال تثبیت نهایی اسراییل در منطقه بودند. بخش دوم ؛ درک این موضوع از سوی جامعه صهیونیستی بود مبنی براینکه یکسره سازی قضیه فلسطین با توجه به بیداری منطقه یی و جهانی ممکن نیست بنابراین باید به دنبال راه میانه (گردهمایی رهبران چپ و راست) بود که در اواخر دوران شارون با طرح خروج از غزه و تشکیل حزب جدید کادیما اجرایی شد و بعدها ایهود اولمرت سعی در ادامه آن داشت اما با ورود ناخواسته به دو جنگ 33 روزه و 22روزه دوران این گرایش نیز به سر رسید و بخش سوم که گرایش مجدد افکار عمومی اسراییل به راستگرایان افراطی با شعارهایی چون اسراییل بزرگ  بود. به نظر می رسد انتخاب مجدد افراطیون در اسراییل حاصل سرگردانی جامعه صهیونیستی نسبت به آینده خود در نتیجه شکست های نظامی و تکرار مسلسل وار ناامنی های پایدار در این رژیم بوده باشد. در هر سه بخش بالا دیگر اثری از یکه تازی سران چپ صهیونیستی چون شیمون پرز، ایهود باراک و عامیر پرتز نیست. تحلیلگران اسراییلی انزوای رهبران چپگرا را نشانی از دور تازه تحولات سیاسی و اجتماعی در اسراییل می دانند. مهمترین مشخصه این تحولات، گرایش عمومی جامعه صهیونیستی به سوی راستگرایی افراطی و نوعی فاشیسم به رهبری حزب لیکود و اسراییل خانه ما است که تئوری بازگشت به دوران صهیونیسم کهن را تداعی می کند.  برگزاری  انتخابات زودهنگام در رژیم صهیونیستی در اوایل سال 2009 میلادی بطور آشکاری ، رقابت های حزبی در این رژیم را وارد دور تازه ای از آرایش سیاسی جدید در این رژیم کرد. حزب جدیدالتاسیس کادیما که پرونده ای آکنده از ناکامی های سیاسی و نظامی را طی سه سال از تاسیسش داشت، امید به صعود مجدد به اریکه قدرت را از دست داد و میراث آریل شارون که با هدف انتقال اسراییل از یک شرایط بحرانی ناشی از افراطی گری راستگراها طی سالها گذشته به یک دوران سرشار از امنیت در کنار فلسطینی ها ایجاد شد، توسط بازماندگان او همچون ایهود اولمرت و زیپی لیونی برباد رفت.

 اکنون به کادیما با آن که اکثر اعضای آن از لیکود برخاسته اند، به عنوان یک حزب چپگرا نگریسته می شود که تحت نفوذ هم ائتلاف خود یعنی حزب کار قرار گرفته است.

اما در مقابل حزب راستیگرای  لیکود که در واقع خاستگاه کادیما محسوب می شود، باردیگر به یمن همین تمایل ناشی از سرگردانی جامعه صهیونیستی به قدرت بازگشت.در این بازگشت غیر ارادی حتی یوفال رابین فرزند اسحاق رابین ـ که قربانی اردوگاه چپ محسوب می شود ـ به طرفداری از نتانیاهو برخاسته و برخی دیگر از چپگرایان قصد پیوستن به لیکود را دارند. این بدان معناست که برخی از رهبران سیاسی احزاب اسراییل، بیش از آن که پای بند به اصول حزبی باشند، با نوعی فرصت طلبی، به احزاب قدرتمند و پیروز تمایل نشان می دهند. (5)

سایر احزاب دست راستی و باصطلاح مذهبی همچون مفدال و اسراییل بیتنا(اسراییل خانه ما) و شاس هم با لیکود ائتلاف کرده اند. نکته بسیار ظریف و بی سابقه در تاریخ احزاب اسراییل که تقریبا در یک دهه گذشته بیشتر خود را بر روند سیاست داخلی این رژیم تحمیل کرده جابجایی جایگاه احزاب بزرگ و کوچک با یکدیگر است . در این جابجایی  نقش پررنگ احزاب کوچک در تعیین مسیر ائتلاف های حکومتی غیر قابل انکار بود . احزابی چون شاس و اسراییل خانه ما – به عنوان دو حزب کوچک و باجگیر-  که پیشتر صرفا دارای جایگاهی تزیینی و تشریفاتی در تشکیل کابینه ها محسوب می شدند طی سال های اخیر به احزاب سرنوشت ساز در تشکیل ائتلافها تبدیل شده اند. تا جایی که به عنوان مثال حزب اسراییل خانه ما با حضور احزابی چون کار و کادیما دومین قدرت سیاسی امروز اسراییل محسوب می شود.

اما در اردوگاه چپگرایان وضعیت امیدبخشی به چشم نمی خورد. حزب کار به عنوان قدیمی ترین و بزرگترین حزب چپ که از دهه بیست قرن گذشته بر جنبش صهیونیسم سیطره داشته است، دچار آشفتگی و تزلزل شده و ایهود باراک رهبر این حزب قدرت مانور سیاسی خود را از دست داده است. باراک که زمانی به عنوان آقای امنیت اسراییل معروف بود،‌ پایگاه اجتماعی خود را تا حد زیادی از دست داده و جای خود را به قهرمانان راستگرا داده است. از طرفی بسیاری از رهبران کهنه کار این حزب صحنه سیاسی را ترک کرده و اختلافات داخلی به طور گسترده ای دامان این حزب را فراگرفته است.

حزب چپگرای میرتس هم که طی دهه های گذشته نمادی از میانه روی و عقلانیت صهیونیسم محسوب می شد، در حال حاضر دچار بحران رهبری شده و زعمای بزرگی چون شولامیت الونی و یوسی سارید و ران کوهین را از دست داده است.

تحلیلگران اسراییلی انزوای رهبران چپگرا را نشانی از دور تازه تحولات سیاسی و اجتماعی در اسراییل می دانند. مهمترین مشخصه این تحولات، گرایش عمومی اسراییلی ها به سوی راستگرایی افراطی و نوعی فاشیسم است که تئوری بازگشت به دوران صهیونیسم کهن را تداعی می کند.

این گرایش فراتر از شخصیت ها و احزاب است و می رود تا تبدیل به یک فرهنگ عمومی در داخل اسراییل شود. اگر زمانی جامعه اسراییل و نخبگان این رژیم گزینه سازش و تنازل را برای خروج از بحران امنیتی و هویتی خود برگزیدند و حتی آریل شارون به عنوان نماد قدرت و نظامیگری رژیم صهیونیستی حاضر به خروج از نوار غزه شد ، اما در شرایط فعلی اسراییلی ها ترجیح می دهند هویت خود را با بازگشت به آرمان ها و سنت های قدیمی صهیونیسم بازیابی کنند، آرمان هایی که در راستگرایی و گرایش های دینی و تندروی و خشونت تجلی یافته است.

یکی از دلایل این تحول، شکست اسراییل و ارتش اسطوره ای این ر‍ژیم در جنگ سی و سه روزه در برابر حزب الله لبنان و نیز ناکامی در برابر مقاومت داخلی در فلسطین بویژه در جنگ 22 روزه می باشد.طبیعی است که جامعه امروز صهیونیستی در زیر چتر شعارهای افراطی شخصیتی همچون نتانیاهو گرد آیند تا مگر ابهت برباد رفته حکومت عبری و ارتش اسطوره ای آن را بازیابند.

نکته دیگر آن است که چپگرایی در اسراییل بیش از آن که منشا اقتصادی و اجتماعی داشته باشد، صبغه سیاسی یافته است و چپگرایان به عنوان داعیان سازش شناخته می شوند. اکنون اسراییلی ها احساس می کنند از روند سازش به رهبری چپ طرفی نبسته و گمشده خود را در راست می جویند. از این روست که «زئیف شترنهل» یکی از تحلیلگران چپگرای اسراییلی گفته است: اردوگاه چپ ـ اگر نگوییم در حال مرگ است ـ حداقل در حال افول است و راستگرایان رو به شکوفایی هستند و در این میان چپگرایان باید تنها خود و عملکرد خود را سرزنش کنند.

صعود راستگرایان به قدرت، روند سازش در منطقه را با مشکلاتی مواجه خواهد کرد و همان گونه که امید اعراب را به پیشبرد این روند کمرنگ می کند، کار رییس جمهور جدید آمریکا باراک اوباما را هم دشوار خواهد ساخت. اوباما هر چند با اسراییل ائتلافی ناگسستنی دارد، اما از طرفی ملزم به پیگیری برنامه های حزب دمکرات خواهد بود که بر ادامه روند سازش در خاورمیانه اصرار دارد.

از سویی ظهور گرایش های افراطی در اسراییل، فرهنگ مقاومت در منطقه را تحکیم خواهد کرد و جنبش های انقلابی و جهادی بالنده خواهند شد. شاید پیش بینی جنگ تازه ای در منطقه از سوی اسراییل بعید باشد، اما بی تردید جنبش هایی چون حزب الله و حماس بیش از گذشته بر مواضع اصولی خود پافشاری کرده و بر آمادگی خود خواهند افزود.

اگرچه تحلیلگران مسایل اسراییل معتقدند فراز و نشیب های حزبی در اسراییل یک پدیده عادی است و قدرت سیاسی در این رژ‍یم، همواره میان احزاب بزرگ راست و چپ در گردش بوده و گاه هم ناچار به تشکیل دولت ائتلافی شده اند اما نگاهی به عمر دولتهای 20 سال گذشته اسراییل حکایت از آن دارد که تقریبا از سال 1995 به این سو هیچ یک از نخست وزیران اسراییلی قادر به اتمام دوره کامل نخست وزیری خود نشده اند. آخرین نمونه آن ایهود اولمرت نخست وزیر ناکام اسراییل بود که ناکامی های او منجر به برگزاری انتخابات زودهنگام شد.

ترکیب جدید ائتلاف حکومتی در اسراییل ضمن آنکه ترکیبی بی سابقه در تاریخ این رژِم محسوب می شود به لحاط شکنندگی در داخل و خارج نیز بی سابقه محسوب می شود.

برای نخستین بار در اسراییل احزابی بر حکومت این رژیم حاکمن شده اند که به لحاظ تاکتیک و تا حدودی راهبرد هیچ تناسبی با سیاست های حزب حاکم در آمریکا به عنوان متحد اصلی این رژیم ندارد. طی سالیان گذشته چنانچه حزب دمکرات درآمریکا حاکم مطلق کاخ سفید بود در اسراییل نیز می بایست احزاب باصطلاج چپ چون کار برراس قدرت باشند و و اگر جمهوریخواهان در آمریکا صاحب قدرت می شدند در اسراییل احزاب افراطی چون لیکود حاکم مطلق بودند. اسراییل امروز اما این همسویی وجود ندارد. ناظران سیاسی معتقدند این عدم تناسب نیز گویای اتفاق غریبی در روابط بین آمریکا و اسراییل است. در حالی که جامعه آمریکا به دلیل سیاست های جنگ افروزانه جمهوریخواهان در هشت سال اخیر توقف روند افول قدرت آمریکا را در دمکراتها (موسوم به کبوترها) جستجو کرده و با انتخاب نماینده این حزب به ریاست جمهوری کشورشان خواستار مدارا و دوری از هرگونه جنگ شده اند در اسراییل اما جامعه صهیونیستی حیران از شکست های پی در پی در منطقه پیرامونی خود به جنگ سالاران (موسوم به عقابها) رای داده اند و از آنان خواستار آتش افروزی جدید در منطقه برای بازیابی قدرت گذشته شده اند. آمریکا برای برون رفت از باتلاق خاورمیانه به آرامش و دوری از جنگ جدید در این منطقه نیاز مبرم دارد و در آن سو اما اسراییل برای فرار از سقوط ازاد به ماجراجویی چشم دوخته است.

تضاد امروز در سیاست های خاورمیانه یی آمریکا و اسراییل همان اتفاق غریبی است که از آن به عنوان آغاز دوران جدایی اتحاد میان محور واشنگتن و تل اویو یاد می شود. 

اگرچه ذائقه عمومی جامعه صهیونیستی اسراییل نیز متاثر از مواضع و برنامه های احزاب در حال تغییر و تحول است اما به نظر نمی رسد برای این ذائقه با توجه به شرایط کنونی منطقه و جهان در سایه تغییر و تحولات در صف بندی های جهانی و بروز و ظهور قدرتهای منطقه یی و جدید جهانی و خصوصا ائتلاف های جدید جهانی

پاسخ مناسبی داده شود. اگر سران اسراییل در صدد پاسخ به این ذائقه احساسی برخلاف جریان روند تحولات برایند بی شک ائتلاف کنونی این رژیم تجربه تلخ نتانیاهو در سال 1996 را تکرار خواهد کرد. چنانچه ائتلاف کنونی در اسراییل در صدد همراهی با شرایط کنونی خاورمیانه و سیاست های آمریکا در منطقه باشد آنگاه به دلیل عدم تحقق شعارهای انتخاباتی اش و با توجه به فشارهای حزب معارض (کادیما) که از سوی کاخ سفید حمایت می شود باید به سقوط و یا تشکیل ائتلاف جدیدی بیندیشد که این ائتلاف جدیدی به معنای تغییر دوباره در آرایش احزاب اسراییلی خواهد بود. براین اساس نمی توان گفت که در شرایط کنونی گردش قدرت در اسراییل روند طبیعی است.  

 

منابع وپی نوشتها:

 

1- پسا صهیونیسم ؛ زیر سؤال رفتن ایدئولوژی صهیونیسم -رحمان قهرمانپور- شهروند امروز

2- صالح النعامی- روند شکل گیری احزاب در اسراییل- www.arab48.com

3- عبده الاسدی[1] ترجمه: مهین حاجی زاده  - پایگاه اطلاع رسانی رصد

4- کمونیسم بین‌المللی

5- صعود راستگرایان در اسراییل- فرزان شهیدی- www.bashgah.net


| شناسه مطلب: 153531







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.