جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

تاملی در اندیشه های عزمی بشاره ...*

امروزه سخن از نبود نقش موثر و حقیقی فرهیختگان عرب به دلیل سیادت فرهنگ سلطه گری و غیاب آزادیهای عمومی در جهان عرب و در نتیجه تبدیل "فرهیخته نظری" به "فرهیخته سلطه گر محور" بحثی فراگیر شده است.

اما آنچه که اندیشه دکتر عزمی بشاره را برجسته و متمایز می کند فرهنگ آزادی است که لاجرم هر دارنده عنوان "اندیشمند" ی بایستی از آن بهرمند باشد ،چه اینکه هیچ اندیشه ای بدون آزادی بقا ندارد . مفهومی که در سایه خود پایبندی در معنای ژرف انسانی اش و پایبندی به دل نگرانیهای هستی، امت، جامعه و فرد را در سایه دیدگاهی حقیقی و تاریخی را همزمان داراست. زیرا آزادی شرط بایسته رشد روح انسانی و گشادگی آن در جهان و تاریخ است.

اندیشمند کسی است که در زمان و مکان می اندیشد بدون آنکه هیچ شعار یا منفعت ناچیز گروهی چه حزب باشد و چه طایفه یا نژاد یا دین، آن را به چارچوبی تنگ بکشد. تنها حقیقت و حرکت بسوی آنست که در دل اندیشمند نشان ارزشمندی را بر سینه آویخته و تنها حقایق و جریان واقع و ضرورت تغییر است که خطوط حرکتی وی را بدون "سلطه جهان بینی" و "جهان بینی سلطه" و بدون فرهیختگی محوری نخبگان و غوغاسالاری توده ها ترسیم می کند.

"بر کنار نشستن" از این فرهنگها، از آن دست که عزمی بشاره پیش گرفته است از وی در میان فرهیختگان عرب "پدیده" ای ساخته است. از نشانه های این پدیده آنکه جبهه های (مقاومت و پایداری / قومی ،اسلامی و مارکسیستی ) و نیز جبهه های (مدرنیستی و لائیک ) در جهان عرب اندیشه او را ارج نهاده و بدان استشهاد می کنند و البته هر دو گروه نیز نقدهای وی بر خود را برنتابیده و بر این جراتمندی وی در ذکر کاستی های ایشان خرده می گیرند، هرچند که هر دو با اندکی حیاپیشگی و اشاره و نه تصریح آشکار.

سیادت فرهنگ سلطه (سلطه رژیم یا سلطه مقاومت/ جبهه /سازمان/ حزب) در جهان عرب ،سلطه فرهنگ و پیرو آن سلطه فرهنگ آزادی را کنار زده و از اینرو در فروکشاندن نقش فرهیخته عرب از نماینده وجدان امت/کشور بودن به نماینده گروهی حاکمان متنفذ زر و زور به دست شدن، سهیم بوده است و بدین ترتیب فرهیخته به کارمندی بدل شد که شعارها و منافعش همزمان در کنار هم ایستاده و مجدانه می کوشد اندیشه نظری خود را به تسخیر خدمت رسانی سلطه محور خود در آورد.

اما امروز هراسناکتر آنکه شمار بسیاری از فرهیختگان عرب در پی آب و نان در مراتع اصحاب سلطه "می چرند" و بجای فرهنگ اکنون شیر و شعار و شمارگانی از ایدئولوژی تحویل می دهند. اما آنچه عزمی بشاره را از رمه خودباختگان جدا کرده اینکه وی همچنان امین فرهنگ بعنوان وجدان امت، مانده و از سویی هرگز در جاده ایدئولوژی و یا تعصب و جزم اندیشی هروله نرفته و از سوی دیگر فرهنگ خود را به هیچ سلطه ای اجاره نداده است. از اینرو می بینیم همواره ما را بسوی اصول ثابت باز می گرداند و تحولات را به دور از تاویلگری و من در آوردی گویی و یا ابراز یقینهای پرجمود و مرده، بر پایه آن تحلیل می کند.

نکته تازه ای نیست اشاره به اینکه جدال فکری مبتنی بر حق و عدالت و پیشرفت بصورت همزمان بر رابطه بین ثابت و متغیر حاکم است و راهبرد تغییر (آزادسازی ،پایداری،دموکرات سازی،لائیک سازی،عقلانی گرایی سیاسی) نمی تواند معلق در هوا باشد و نیروهای بزرگ منافع محلی (گروهی و شخصی) از طریق مفاهیم ( حیله گری و لقلقه تیکتیکی ) و اختراع شعارهایی سازگار با "مرحله کنونی" جهت دستیابی به منافع مختلف به دور از یا شاید بر ضد منافع امت/کشور ؛از چپ و راست بدان سقلمه بزنند.

عزمی بشاره در همایش دانشگاه امریکایی بیروت در ماه می در 61 امین سالروز اشغال فلسطین گفت : " بازگشت به اصول ثابت و آرمانها البته نه در سیاق سلفی یا هرگونه رجعی گرایی دیگر ،بسیار مهم است و من سنگ آرمانها را به این معنی هرگز به سینه نمی زنم بلکه مقصودم از آن دقیقا قضیه فلسطین است درجهت تثبیت بدیهیات و قرار دادن هر چیزی در جای خود . سخنم از گفتمانی پیشرو در برابر گفتمانی رجعی نیست بلکه از مبارزه ای عادلانه و از نبردی در راه تحقق عدالت برای ملت فلسطین است. ولی فراهم آوردن عدالت برای این ملت و امت عرب بمعنی بازگشت به آنچه در سال 48 رخ داد است.چرا که قضیه فلسطین قضیه سرشکستی اشغال است ،قضیه استعمار اسکاندهی در فلسطین است و این استعمار اسکان محور از سال 67 اشکالی به خود گرفته که نمایه ای از نظام آپارتاید و نژادپرستی افریقای جنوبی است.1

 

او را خوش است که قضیه فلسطینی از جهت اعراب،به قضیه فلسطینیان و درگیری درباره مرزهای 1967 بدل شود و می گوید قضیه فلسطین یا قضیه اعراب است یا اصلا قضیه یا آرمان نیست بلکه درگیری مرزی بین دو رژیم صهیونیستی و از سوی دیگر فلسطینی است: ما قضیه فلسطینی نامربوط به اعراب نداریم و تا زمانی که فلسطینی پیروز نباشد عرب پیروز نیست و بدون آزادی اعراب نیز فلسطینی ها آزاد نمی گردند.(2)

 

آنچه امروز رخ می دهد – فلسطینی سازی قضیه به معنی بریدن رابطه سایر اعراب و مسلمانان با آن – به " یک ساختار عربی دیگرگونه که کشورگرایی و حتی قبیله گرایی و طایفه گرایی در درون یک کشور بر آن سایه افکن است،شکل می گیرد که اشخاص در آن نه تنها آرمان فلسطین را آرمان خود نمی دانند بلکه شروع به یافتن تعریفها و باورهای محدودتر و تنگ تری برای خود می کند. مثلا با پیاده سازی چنین برنامه ای جنوب لبنان دیگر آرمان همه اعراب یا حتی همه لبنانیان نیست و نیز جولان سوریه .این تنگ بینی ها تا جایی ادامه می یابد که چارچوب قبیله و طایفه و خاندان( 3 ) هم بزرگ به نظر می رسد و از این رو مساله به حضور عرب در سطح ملی ،منطقه ای و بین المللی یا عدم حضور آنها در این سطوح بستگی دارد.

بشاره این قضیه را با علاقه ای مفرط مطرح می کند که چگونه حق مقاومت و حق بازگشت از حقی عملی و طبیعی در برابر اشغال و کوچاندن به برگه های مذاکره آنهم در دست اسرائیلیان و اعراب بی تفاوت بدل شد و به بدیهیات و حقایق منطقی همه پذیر بازگشته و می گوید حق مقاومتی که نظامهای عربی از فلسطینیان کوچانده شده خارج فلسطین گرفته اند یک حق و همزمان یک وظیفه است. سرزمینی به نام فلسطین اشغال شده و ساکنانش کوچانده شده اند حال آنکه تمام قوانین و معیارهای جهانیان و تاریخ، سیادت در سرزمین مادری را حق هر مردمی می داند .او که با یک اقدام نظامی کوچانده شده چگونه است که این حق مقاومت و بازگشت  به فقط و فقط یک حق نظری بدل می شود .

در حمله اخیر به غزه دکتر بشاره در "بیانیه غزه " که بیانیه مقاومت ملی فلسطین در طیفهای مختلف آن و بیانیه تمام نیروهای مقاومت عربی است که با محاصره و آزادی ستیزی به حاشیه رانده شده اند، گفت: بیانیه کودکان و زنان و مبارزان فلسطین و بیانیه تمام ملتهای عرب که وجدان و خواستها و آزادی بیانشان با این جنایت زخم خورده است ،انکار و مخالفت با طرحهای غرب و همدستان عرب ایشان و مقاومت در برابر تمام طرحهای یکسره سازی و حل نهایی ظالمانه قضیه فلسطینی است.

بشاره در دوران جنگ ضد غزه گویا در قلب غزه و در قلب مردمان غزه بود و در برابر مجری شبکه الجزیره که پرسید چه کسی مسوول شهروندان و غیرنظامیانی که بیگناه کشته می شوند و بدون هیچ گزینه ای و بدون اینکه کسی بداند خواستار مقاومت هستند یا خیر ،کیست ؟ و با این سوال قصد داشت بطور ضمنی حماس را به چنین مسوولیتی متهم کند ؛ ناگهان با ناراحتی تمام گفت : قربانی چگونه می تواند مسوول سادیسم جلاد باشد و چگونه است که از خونی که در راه دفاع از آرمانها و مردم و تمدن ریخته شده از مسوولیتش درباره ظلم و وحشیگری شمشیر و بی تفاوتی و سنگدلی آن در کشتار می پرسید ؟؟ و آنگاه از جای خود برخاست و میکروفون را کند و پرتاب کرد و از استودیو خارج شد!!

اما عزمی بشاره وقتی دیگر قلم به دست گرفته و در "لغزشگاه های خودپسندی و درخواست اعتراف" (5)این مقاومت و خون ملی ریخته شده را از "زد و بند" (مبارزه مسلحانه به هدف آزردن و نه پیروزی بر دشمن به شکلی که طرف دیگر را مجبور به این اعتراف کند که منبع آزار خود می تواند عامل توقف آزار باشد) بر حذر داشت و تاکید کرد که باید راهبردهای مبارزاتی و اثر تراکمی مبارزه مسلحانه دقیقا شناخته شود و حرکت مدار بودن عالم واقع و تاریخ در مسیر آزادسازی و سیادت ملی و حفظ حقوق ثابته ملت عرب فلسطین به خوبی لمس گردد.

قطب نما شمال را گم نمی کند و قطب نمای ذهن دکتر بشاره نیز شمال آزادی و آزادگی را رها نمی کند و اگر بخواهیم از همین قطب نما مثالی درباره اختلافات امروزی فلسطینی - فلسطینی بزنیم ،خواهیم دید که بشاره وحدت ملی فلسطین را اولین پله به سمت آزادی فلسطین می داند و مثل همیشه بدون تعارف و بدون این که از کسی تایید و گواهی بجوید درباره حماس می گوید: کسی که جنبش ملی بزرگی همچون حماس را جنبشی تکفیری و حاشیه ای بخواند، امکان بنای مقاومت و حتی جامعه در  فلسطین را از ریشه زده است. یعنی دقیقا همین روشی که امکان بنای دموکراسی در جوامع عربی را از بین برده است( 6 ).  وی تاکید می کند: کسی که حماس را جنبشی تکفیری می خواند یا مغرض است یعنی هدفی جز آنچه می گوید دارد و یا نمی داند از چه سخن می گوید. و کسی که باور دارد می توان بدون جریان اسلامی گسترده حاضر در فلسطین شامل دو جنبش حماس و جهاد اسلامی یک نظام سیاسی فلسطینی تاسیس کرد، بر اساس شناخت و تحلیلی که رای و نظری متفاوت درباره بازسازی برنامه ملی فلسطین را به دست دهد، سخن نمی گوید بلکه در واقع برنامه ای دیگر را دنبال می کند. برنامه ای که به اجماع ملی فلسطین ازجمله توافق بر سر قواعد بازی که جریان اسلامی نیز باید بدان احترام گذارد ،اهتمامی ندارد بلکه بر پایه تفاهم یا شاید همدستی با اسرائیل و امریکا بر ضد اجماع ملی فلسطین شکل گرفته است.(7)

وی از سوی دیگر هشدار می دهد که : حماس باید مطمئن شود که آراء و شیوه زندگی زنان و مردان خود را بر همه مردم غزه طبق هر مسمایی تحمیل نکرده است. حماس بایستی نوار غزه را با حکومتی خیرخواه ،شفاف سازی شده ،مهرورز و با همکاری همه نیروهای سیاسی و اجتماعی جدا که از حکومت های فتح و حماس برکنار نشسته اند، اداره کند بگونه ای که شایسته اهل غزه که تحت اشغال صهیونیستی و تحت سایه سنگین پیمان اوسلو با حکومت تشکیلات خودگردان رنجهای دوچندانی کشیده اند، باشد. ازاین رو او آزمایش حماس را در توان این جنبش در جذب نیروهای اجتماعی و مردمی و تشکل های فعلا معارض این جنبش می داند .البته بشاره فراموش نمی کند که بار دیگر ورود حماس به سلطه و حکومت گری را از ریشه نادرست بشمارد.

مهمتر اینکه وی در ذکر نام حقیقی هر اقدام یا مفهومی مانند بسیاری دیگر از نویسندگان که قصد گرفتن گواهینامه "مبارز" از حماس یا جنبشی دیگر را دارند ،هرگز سر خم نمی کند و اشاره ضمنی نمی کند و صریحا اعلام می کند اقدامی که حماس در فلان تاریخ بر ضد عناصر فتح انجام داده جنایت است و یا به عکس. مثلا می گوید: مبارزان حماس در اقدامات خشن و انتقامی خود از تمام مرزهایی که توجیه را برای فرماندهانشان فراهم می کرد ،گذشته اند و کارهایی شده که فقط مستحق محکومیت است. مردم با دیدن تصاویر دوربین در غزه غافلگیر شدند و برخی موضع خود را با انحلال حکومت وحدت ملی و تشکیل حکومت موقت بدلیل رسوایی های حقیقی توجیه کردند و این رفتارهای گردان القسام با رفتارهای فضیحانه تر گردانهای الاقصی وابسته به فتح بر ضد فعالان و حتی خانواده های بازداشت شدگان حماس در مناطق تحت سلطه فتح ، پاسخ داده شد! (8)

در مقابل شاید هیچ اندیشمند یا نویسنده سیاسی عربی، تشکیلات خودگردان و بخصوص ابومازن را به حدی که عزمی بشاره مورد انتقاد قرار داده است، محکوم و متهم نکرده باشد. وی همواره این ساختار را مسخره کرده و هیچگاه آنرا باور نداشته است.

بشاره به زبان طنز می گوید: ما دیگر تنها "حکومتی" تحت اشغال نیستیم بلکه پیشرفت کرده ایم و به "حکومتی موقت" تحت اشغال بدل شده ایم و تنها مانده که به "حکومت اشغال تحت اشغال" بدل شویم و چرا که نه ؟؟ ما که با اسرائیل در حال درگیری آزادیخواهانه نیستیم و بر عکس در حال مبارزه و درگیری بر سر القاب و مناصب هستیم و زنده باد نماد و نمادپرستی!  ایا این حکومت موقت برای متوقف کردن ساخت دیوار و برچیدن آن بر دوستان محترم و دلسوز غربی اش تکیه خواهد داشت و یا حکم های دادگاه لاهه را به کمک آنها به جریان می اندازد یا اینکه معیار موفقیت آن  تنها در گرفتن "پول" از امریکا و "وابستگان و نزدیکان" می باشد؟؟ (9 )

وی در جای دیگر می نویسد: تلاشی "بسیار شایان تقدیر" بین دو نظام فلسطینی درگرفته که یکی در حصار جانکاه خود رنج می کشد و دیگری در حصار تنگ خود احساس سرخوشی می کند. این سناریوی محرمانه، به گرسنه نگه داشتن مردم غزه و سیرکردن نه چندان خیرخواهانه و بلکه فساد انگیزحکومت خودگردان در کرانه باختری می انجامد و باعث می شود نام واحدی برای تمام فلسطینیان وجود نداشته باشد. همچنین در چارچوب این سناریو عملیات ضد اسرائیلی با نگاه به این اصطلاح عربی " خدایا بر من و دشمنانم "( کنایه از اصطلاحی است که بهنگام عملیات استشهادی گفته می شود یعنی به همراه من، دشمنانم را نیز از بین ببر) نیز افزایش می یابد. که   خداوند نیز طبعا خود می داند که "دشمنانم" را چگونه تفسیر کند !( 10)

کارشناسان و سران اسرائیلی به اعراب می گویند: بیش از خود فلسطینی ها ،فلسطینی نباشید یعنی زمانیکه سران فلسطینی با ما مذاکره می کنند و برای تشکیل حکومت یا یک کانون تحت محاصره "نه درد و نه درمان" ،مذاکره می کنند شما چرا کاسه داغتر از آش می شوید ؟

وی می افزاید : امروز هیچ نسخه ای برای زنده ماندن عروبیت در وجدان عربی تجویز نمی شود مگر با بقای آرمان فلسطین که آرمان همه اعراب است و مباد که به فقط یک آرمان فلسطینی بدل گردد البته نه  فقط از ترس اشغال زمین بلکه از ترس اشغال هویت عرب و عروبیت این قوم و تقسیم شدن آنها به قبایل و طوایف و ملتهای در حال جنگ در یک سرزمین . وی به سران عربی می گوید : بیش از خود اسرائیلی ها اسرائیلی نباشید.( 11)

وی به این نکته اشاره می کند که تلاش برخی کشورهای عربی برای عقد قراردادهای جداگانه در چارچوب توافقنامه های دوجانبه صلح با اسرائیل بر اساس معیار زمین در برابر صلح ،از رهگذر ضرورت پایان دادن به درگیری به نفع امنیت نظامهای عربی و نه منافع ملتها و دولتها رخ داده است و برای نهایی کردن این "پایان دادن به درگیری" اعراب خود را متقاعد می کنند که مشکل فلسطین یک مشکل فلسطینی است و به باقی اعراب ربطی ندارد.(12)

 

از سوی دیگر بشاره تاکید می کند نظام عربی رسمی که با مقوله دهان پرکن " تنها نماینده قانونی" در واقع می خواهد عقب نشینی خود از هرگونه درگیری با اسرائیل را ابراز دارد، اکنون نوای تازه ای را ساز کرده که می گوید:« مقاومت امری است مخصوص خود فلسطینیان» و حال بسمت مقوله بحرانی تری پیش رفته که «مقاومت مانعی در برابر فرایند صلح است» و بدینسان چنانکه یکی از همین سران اعلام می کند: گویا مسیر پر تنش قضیه فلسطین چون آینه ای وضعیت کنونی اعراب را نشان می دهد و نتیجه سستی و پریشانی آن می باشند.(13)

شاید کمتر کسانی باشند که متوجه این موضوع باشند که دکتر بشاره هیچگاه واژه "دولت اسرائیل" را در بحثهای خود در مقابل ادعاها و بحثهای صهیونیستها بکار نبرده مگر اینکه آنرا بین گیومه ( " ) می گذارد چرا که این واژه را ساختگی، فریب دهنده و ناپذیرفته می داند هرچند که بسیاری از جهانیان و برادران عرب که خود را سردمداران روحیه عروبیت و مقاومت می نامند نیز آنرا پذیرفته اند.

اعرابی هم که از دست قومیت گرایی عربی و گفتمان آن که چون چوب خشک است و در به در به دنبال معنای واقعی وجود خود است ، باید بدانند که بشاره در نگاه خود به واقعت کنونی و افقهای آمال با بیشتر نویسندگان ملی گرا متفاوت است و معتقد است که حمایت حریصانه از کشور و محافظت از آن در برابر فروپاشی و چنددستگی بر پایه تعصبهای نژادی و طایفه ای ،در درجه نخست نیازمند ملی گرایی و اندیشه نوگرایانه مبتنی بر دموکراسی و حقوق شهروندی و ازادی های عمومی است ،زیرا چگونه می توان یک "دولت-کشور" را یکپارچه نگاه داشت حال آنکه تمام مفاهیم ماقبل ملی گرایی هنوز در اذهان مردمان آن زنده است ،حال چه رسد به اینکه این دولت کشور شده را به یک "دولت ملی" حقیقی بدل کنیم .

حقیقت اینکه اعراب عقب مانده و دیگران گوی سبقت ربوده اند و در میان غرب و شرق بدون هیچ راهبرد و بدون افق ملی و میهنی ساکنیم و بیم آن می رود که نسل بعدی عرب نیز کاملا بی برنامه و راهبرد باشد. واقع امر نشان می دهد آنچه را عرب تا دیروز نمی پذیرفت ،امروز برای داشتنش گریه می کند و این دقیقا در مسیر سقوطی است که گویا برای آن برنامه ای هم ندارد .

اما واقعگرایی بشاره همچون سایر واقعگرایان عرب نیست (که انرا به یک ایدئولوژی بدل کرده اند که هیچ تعاملی با واقع و امور روز بلکه حتی با ضرورت اتصاف به صفت واقعگرایی بعنوان یک ضرورت در چارچوب تلاش برای مبنا قرار دادن هیمنه سیاسی-فرهنگی نظام رسمی غرب درباره اسرائیل و غیر اسرائیل ندارد) و به واقعگرایی موسوم به "مقاومت و ممانعت" نیزشباهتی ندارد بلکه واقعگرایی خاصی است ( که در شرایط کنونی ملت فلسطین به این معنی است که مصالحه قریب الوقوعی در کار نیست و از اینرو باید برای ارکان وحدت ملت فلسطین و محافظت از ارزشها و معانی آمیخته با جان و دل مردم فلسطین از جمله مهمترین انها حق بازگشت و آزادی از اسارت اشغالگران ،که جنبش آزادی ملی را برای ایشان به ارمغان می آورد تلاش کرد ).(14)

گرامشی فیلسوف ایتالیایی می گوید :«حقیقتا هیچ چیزی مگر نیروی اراده در برابر بدبینی خرد، پایداری نتواند کرد» و بشاره نیز به سرکشی تاریخی عرب و عروبیت، در برابر همه چالش های تاریخ و فراورده ان بعنوان نظام جهانی تازه ای که جهان عرب را حیات خلوت خود می پندارد و در برابر جهانی شدنی امریکامحور که هشدار برباد رفتن جهان و جهانیان را می دهد ، و یک نظام عربی فراگیر که ملت عرب را جریان تپش نبض خود خارج کرده ، چنین نگاهی دارد و می گوید ما راهی نداریم جز برخوردار کردن خود از یک واقعیت حقیقی و اراده ای عظیم در مقاومت و پایداری برای ماندن.

شاید این همان چیزی باشد که بشاره در کتاب اخیر خود "عربی بودن در روزگار ما" (15) بدان پرداخته و گویا این نگاه او اتشی است که پیش از سوزاندن دست ، جگر را می سوزاند ، ولی می گوید هنوز جانی در این پهنه گسترده از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس باقیست .

اخیرا و با وجود انکه این قرائت در اندیشه بشاره ، به شکل اساسی بر قضیه فلسطین سایه افکنده ولی هنوز سوالات بزرگی درباره عرب و عروبیت هست که نیازمند بازبینی مجدد بشاره است و از آنجا که معتقدم به دلیل اهتمام بیشتر وی به قضایای فلسطین و چالشهای عظیم آن با مفاهیم استقلال ،آزادی ،سیادت و تشکیل دولت در سایه شرایط جهانی تازه یعنی پایان جنگ سرد و شکل گیری نظام تک قطبی و بعد چند قطبی و جهانی سازی و بارقه های اولیه آن در خاورمیانه ،بشکل نهایی به آنها پاسخ نگفته ،شاید طرح آن و پاسخ گرفتن از اندیشمندی که با وجود تمام اختلافات رویکردی و وابستگی ها به دل همه اعراب رخنه کرده ،مفید باشد.

اگر دولت و امت امروز بر اساس اراده آزاد و ارزشهای شهروندی حقیقی و آزادی های عمومی علاوه بر پیشرفت علمی تمدنی و پیروزی های مشترک عموم ملت از ورزش و هنر گرفته تا گامهایی فراتر از عملی شدن تشکیل دولت واحد دارای حیات قانونی و انتخابات و حکومت مردم محور و وابسته به شهروندان دلبسته به کلیت امت و نه نژاد و مذهب و طایفه یا حتی حزب با تمام تنگنای معنایی آن ؛ اگر این دولت بر اساس پایه های مذکور بنیان نهاده شود ، چگونه امروز اعراب می توانند در درون کشورشان دولت خود را تاسیس کنند و در سایه نظامهای فراگیری که هم و غمی جز درآمدهایشان در مایملک تسخیر شده شان ندارند و یا در سایه مفاهیم پیش از قومگرایی و میهن گرایی که به وفور در جهان عربی امروز یافت می شود و رویکرد مقاومت (بشکل کلی) به سمت شهادت و جنت ، و پناه گرفتن در چارچوب های تنگتر از ملی گرایی به دور از راهبردهای آزادیخواهانه و بنای دولت ملی مستقل، به بنای دولت قومی دموکراتیک خود چشم بدوزند .

در ادامه باید بپرسم چرا مقاومت های عربی با وجود تفاوت انواع نتوانسته اند بر خلاف بیشتر جنبش های مبارز آزادیخواه جهان، مردم را گرد خود جمع آورند و به عکس حالت چندگانگی گروهی، حزبی یا قبیله ای بوجود اورده اند.

همچنین چرا مقاومت واقعی بجز در کشورهایی با دولتهای ضعیف وجود ندارد؟ البته دکتر بشاره مدتها پیش به این موضوع پرداخته و با طرح آن به عنوان چالش به انفجار ناگهانی مقاومت در زمان تضعیف دولت مرکزی نظیر حالت های عراق و فلسطین و لبنان اشاره می کند. پاسخ در ستیز دولت کنونی کشورهای عربی با مقاومت است.

از سوی دیگر آیا دولتهای کنونی در جهان عرب دولت به معنای متعارف یعنی دارای سیادت ،حقوق شهروندی و مدنی ،هستند؟

این سوال سکولارمآبانه که از نظر نگارنده در جهان عرب که ادیان و طوایف و رگه های مختلف آن در حالتی از روان رنجوری قرار گرفته ، اهمیت بیشتری دارد، در برخی مناطق به حالتی از ستیز و برادرکشی و تلاش برای ریشه کنی دیگری و طرد آن از مفهوم "میهن مشترک" رسیده است. همین خلل در راهکارها بوده است که باعث شده حتی شماری از جنبشهای مقاومت نیز در کنار تخریب چهره ای که از سوی رسانه های قوی دشمنانشان می شوند، نتوانند اعتماد یک ملت را بشکل کامل بدست اورند و از این رو سکولاریسم به قضیه ای جاری و زنده و در نهایت اهمیت بدل شده است چرا که مفهوم ضدیت با احتکار حقیقت (پنهان کاری و وارونه نمایی) را از هر طرف که باشد : مذهب ،قومیت ، مکاتب لیبرالیستی و مارکسیستی و .. در درجه اول اهمیت قرار داده و انسان را معیار ارزشها و همه پیشرفتها و محور جهان دانسته است.

این سوال سکولارمآبانه همچنان نزد عزمی بشاره بی پاسخ است و گویا سکولارمآبی برخی نیروها در جهان عرب که طرحهای امریکایی و کلا غربی را (با کم و زیاد) پیاده می کنند باعث شده وی از اصلی ترین سوال سکولاریسم درباره بنیان نهادن دولت میهن/امت طفره برود . نیروهایی که معتقدند هر چیز اسلامی ،اصولگرا و تکفیری است و باید از آن خلاصی یافت و گویا که اسلام را مشکل می دانند و این موضعگیری دهان کجی آشکار به شعار مسلمانان است که می گوید " تنها اسلام راه حل است". حال آنکه می دانیم سکولاریسم نمی گوید و ( نمی تواند بگوید) که اسلام مشکل است ولی به هر حال منکر این است که اسلام راه حل مشکلات این جوامع باشد.

عموما با وجود انتقادات بشاره از جریانهای اسلامی و هشدار وی نسبت به "طایفه ای سازی" اجتماعی برنامه هایشان در تمام شهرها و نیز برنامه مقاومت اسلام ، سکولاریسم و لائیسم را نیز راه حل مشکلات نمی داند بلکه حل مشکلات در دولت امت و از طریق مفاهیم ملی گرایی نوین است و این با وجود انتقادات بسیاری که به اندیشه ملی سنتی عرب وارد شده و به نحوی آنرا مسوول شکستها و ناکامیهای امت دانسته اند.

اما به نظر نگارنده، بشاره خود نیز همانند اشتباه کمونیستهای عرب در باب دو مساله سکولاریسم و دموکراسی و اعتقاد آنان به اینکه کمونیسم مشکلات پیش از خود را خودبخود حل می کند، وقتی میگوید مشکل سکولاریسم خودبخود با حل مساله قومگرایی حل می شود، با لغزش ملی گرایان عرب مواجه شده است . به نظر نگارنده، ملی گرایان و مارکسیستها در نگاهشان به فرایند تغییر و بنیانگذاری از شعار مسلمانان که اسلام راه حل مشکلات است ،چندان دور نشده اند و همه آنها عقیده محورهایی بوده اند با حتی یک درجه بالاتر.

 بی شک این سوالات در وجدان عرب پافشاری بسیار می کند و شاید ایشانرا به سوی نیستی و نومیدی از این پیکر عریض و طویل پر زخم و مرض عربی سوق دهد .بی شک عزمی بشاره این سوالات را بارها از خود پرسیده بدون اینکه ترسهای دور خود را از حرکت امت در تمام سرزمینهای عربی به سوی تباهی و نومیدی قومی که نظیرش در تاریخ دیده نشده ، بروز دهد و شاید کتاب ادبی او " فصول" به همین سرشکستگی های وجودی ژرف و از مصائب سیزیف( از خدایان یونانی است که سرنوشت جالبی داشت. او پس از خبطی که می کند از سوی خدایان بزرگتر یونان محکوم می شود به اینکه باید تا پایان عمر تخته سنگی را به قله کوه ببرد و برگرداند و این کار را باید تا پایان عمر انجام دهد) اشاره داشته باشد.

 

" از اینرو در برابر قبر مادربزرگم سوگند خوردم

که در قضایای ناکام مانده پایداری به خرج دهم

لهیب سرود کودکان آسایشم را به آتش می کشد

از بیم خاموشی اش اما در ان می دمم

و چشم انتظار می نشینم

تا سیمان جوانه زند" (16)

 

با این وجود شاید روزی از سیمان هم گل بردمد .

 

ـــــــــــــــــــــــ

 

پی نوشتها:

 

 

1- فلسطین: قضیه آرمانی عرب یا مشکل فلسطینی ها ؟ روزنامه الاخبار لبنان 28 می 2009

2 – همان

3 - همان

4 – بیانیه غزه – سایت الجزیره – 28 /12/2008

5 – سایت الجزیره ـ 4/5/2009

6 – سایت عرب 48 - 28/06/2007

7 – همان

8- همان

9 – بحران تشکیلات خودگردان و ضرورت بازسازی سازمان ازادی بخش –سایت عرب 48 -21/06/2007

10- همان

11- الخلیج امارات -04 /10/2007

12-همان

13- مهاب نصر – اهمیت عروبی بودن در این زمانه – القبس کویت -14/07/2009.

14- راه حلهای واقعی و تنظیم اولویتهای آتی –سایت عرب 48-24/05/2007

15- عرب بودن در این روزگار –مرکز تحقیقات وحدت عربی- 2009

16- فصول –مرکز فرهنگی عرب- جولای 2009 – ص 134

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* به قلم : فخــــرالدیـــــن فیــاض

* ترجمه : مصطفی پارسایی پور

 

 

توجه: انتشار مطالب در سایت خبرگزاری قدس لزوما به معنای تایید آن از سوی این خبرگزاری نیست بلکه صرفا برای اطلاع مخاطبان گرامی از اندیشه های مختلف منتشر شده است.


| شناسه مطلب: 153516







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.