چالشهای جدیداسراییل درحوزه سیاست امنیتی سنتی(3)
بخش چهارم: چالشهای جدید جامعه اسراییل در مورد سیاست امنیتی سنتی
در اسراییل، مفهوم امنیت مورد نظر بنگوریون مبنی بر این که صلح بستگی به تسلیم اعراب در مقابل وضع موجود است، تفوق دارد. در عمل، این مفهوم به معنای بازدارندگی مبتنی بر قدرت نظامی بدون اقدام جدی برای ارائه تضمین مجدد یا سازش است.
اما دیدگاهی دیگر نیز وجود دارد که از سوی موشه شارت، وزیر امور خارجه (و مدتی کوتاه نخستوزیر) رژیم اشغالگر مطرح شد و آن استفاده از یک سیاست خارجی است که کمتر بر استفاده پیشگرانه و تلافیجویانه نیروی نظامی متکی باشد و در مقابل بر دیپلماسی و سازش با ملاحظات سیاسی اعراب و کاهش حساسیتهای فرهنگی آنها تأکید دارد اما این دیدگاه در حاشیه مانده است. مفهوم سیاست امنیتی سنتی رژیم صهیونیستی به دلیل تحولات محیط بیرون و نیز تغییرات در جامعه و سیاست داخلی به ویژه بعد ازنبرد وعده صادق به چالش کشیده شده است.[1]
زوال اجماع در مورد خط مشیهای راهبردی
چالش در مورد اجماع بر سر سیاست امنیت ملی تحت سیطره مفهوم سنتی بنگوریون، بعد از سال 1973، بروز کرد.
این وضعیت در جریان جنگ 1973 و بعد از آن، که اسراییل به طور فزایندهای محکوم و در سطح بینالمللی منزوی شده بود، تقویت شد.
شهروندان رژیم صهیونیستی توضیح این وضع را براساس نرمهای بینالمللی قبول نداشته و اعتقاد داشتند که انزوای اسراییل در جامعه جهانی، مشروعیت نظام را تقلیل خواهد داد. اجماع اصلی در مورد سیاست امنیتی سنتی از طریق افزایش شک نسبت به اعتبار مفروض «عدم انتخاب راهی به جز بازدارندگی»، از جهات گوناگون به چالش کشیده شد.
اما نبرد وعده صادق به نحوی بسیار تأثیرگذار و عمیق اطمینان و اعتماد به شکستناپذیری ساختار سیاسی – نظامی رژیم صهیونیستی را از بین برد و این اعتقاد را که دول عرب تا زمانی که نتوانند برتری هوایی اسراییل را خنثی کنند، قادر به تدارک هیچ حملهای نخواهند بود، کاملاً برهم زد. به نظر میرسد که دولت اولمرت میکوشد به افکار عمومی اسراییل این مسئله را بقبولاند که شکست در برابر حزبالله درنبرد وعده صادق ناشی از عدم اعتبار «سیاست امنیتی سنتی» اسراییل نبوده بلکه تنها ناشی از نقض این دکترین سنتی توسط رهبری سیاسی و نظامی، مبنی بر هوشیاری پایین و عدم آمادگی نیروها در مقیاس وسیع بوده است و به عبارت دیگر، شکست به ضعف در عملیات نسبت داده میشود تا به خود مفهوم سیاست امنیتی و پایههای آن.
ذهنیت اخیر زمانی قویتر شد که عملیات نظامی آشکارا تبعات سیاسی پیدا کرد. حمله اسراییل به لبنان در ابتدا به عنوان دخالت محدود به قصد آزادی دو نظامی اسیر اسراییل آغاز شد با وجود این، علت اصلی از حمله انهدام کامل حزبالله یا حداقل خلع سلاح آن بود و لیکن این جنگ به باتلاقی برای اسراییل تبدیل شد و عملیات چریکی و موشکباران حزبالله به نحو بیسابقهای باعث گسترش دامنه خسارات و تلفات وارد بر اسراییل شد و طولانی شدن جنگ سبب بر خیزش موج انتقادات گردید، به نحوی که موجب برپایی تظاهرات متعدد مردمی به صورت فراگیر و بنابراین تخریب روحیه و انضباط نظامی سربازان شد.
نارضایتی از سیاست امنیتی تا حدود زیادی متوجه سیاستمداران گردید و یک کمیسیون تحقیق (کمیسیون وینوگراد) مسئول بررسی علل شکست دو ناکامیها شد و بعد از مدتی گزارش ضعف کارایی نیروهای نظامی و تعلل دولت را منتشر ساخت. پرستیژ خدشهناپذیر ارتش با عملیات چریکی و موشکباران حزبالله به چالش کشیده شد. به نظر منتقدان، فرسودگی مفهوم امنیت سنتی در وهله اول ناشی از تغییرات در نوع تهدیدات بیرونی (شیوه جنگی حزبالله، تغییرات معادلات قدرت نظامی و سیاست در منطقه) بود و سپس به علت عدم آمادگی نیروهای نظامی و دولتمردان برای مواجهه با این تهدیدات نوظهور و بدیع.
به نظر میرسد پیامدهای خفتبار این جنگ برای اسراییل موجب اقبال بیشتر جامعه سیاسی اسراییل به رویکرد مبتنی بر تقویت فرآیند اعطای زمین به ازای صلح و استفاده از یک سیاست خارجی که کمتر متکی بر نیروی نظامی خواهد شد. رویکردی که به جای سود بردن از اقدامات تلافیجویانه بر دیپلماسی و سازش با اعراب استوار است.
زوال اجماع در متن جامعه اسراییل
چالشهایی که در سطح سیاسی درباره مفهوم سنتی امنیت در اسراییل بروز کرده است نشأت گرفته از چالشهای اساسی درون جامعه اسراییل میباشد. یکی از گرایشات اصلی که به ویژه بعد از نبرد وعده صادق، روند رو به رشدی داشته رد قرائت سنتی از مفهوم امنیت بوده است.
تلاش برای بیان هویت قومی – قبیلهای مشترک به طور معمول مشغله و دغدغه اصلی مهاجران جوان نبوده ولی به نظر میرسد که بعد از جنگ 33 روزه، البته نه به دلیل تأثیر مستقیم جنگ، این وضعیت تغییر کند. در دهه 1950م، رژیم اشغالگر یهودیانی را که از شمال آفریقا مهاجرت کرده بودند، برخلاف مهاجران اروپایی، در مناطق شمالی اسکان داد تا به عنوان سپر انسانی از مرزهای شمالی اسراییل دفاع کنند و این بخش از پروژه ملتسازی و تأسیس پایههای امنیتی «بن گوریون» بود. این رفتار تحقیرآمیز همراه با خاطرات و تهدیداتی که جنگ 33 روزه در شمال اسراییل به بار آورد، همگی میتواند زمینهساز نارضایتیها و ناآرامیها و نهایتاً بروز جنبشهای اعتراضی قومدارانه را فراهم کند و این امر موجب ظهور احزاب براساس هویتهای قومی گردد. بنابراین یکی از مهمترین نتایج این جنگ، میتواند ظهور دو ائتلاف متعارض بین نیروهای طرفدار یکپارچگی ملی، شامل ناسیونالیستهای قومی از یک سو و نیروهای معتقد به تقویت هویتهای گروهی و همیشگیهای قومی یا مذهبی و حتی منفی که متأثر از احساس محرومیت اجتماعی و تبعیض هستند، از سوی دیگر شود.
تأکید بر فردگرایی، حفظ حقوق افراد و تأیید هویتهای گروهی در برابر دولت یکی دیگر از مصادیق توسعه چالشهای اجتماعی در مقابل مفهوم امنیت سنتی را نشان میدهد که با جنگ 33 روزه بروز بیشتری پیدا کرده است. چرا که رهبری سیاسی – نظامی از فضای امنیتی حاکم بر جامعه، البته در کوتاه مدت، سود برده و در صدد محدود کردن دایره آزادیهای مدنی و سیاسی و اجتماعی به بهانه حفظ امنیت بر خواهد آمد که البته این امر واکنش جامعه صهیونیستی را به دنبال خواهد داشت.
در عین حال تمرکز شدید بر مبنای فردی و یا گروهی، به ضرر ملاحظات جمعی کلان و ملی، میل به از خودگذشتگی در مسایل امنیتی را کاهش داده و موجب فشار در جهت کاهش هزینههای نظامی، البته در بلندمدت، از بودجه کشور خواهد شد.
از دست رفتن اجماع گسترده در متن جامعه و کاهش اقتدار رهبری ملی، موجب میشود تا حمایت عمومی از مسایل امنیتی کاهش یابد این وضعیت موجب میشود تا نیروهای نظامی اسراییل نیز نتوانند نقش مهمی در بقا و استمرار جامعه اسراییل ایفا کنند.
چالش دیگر در مقابل سیاست امنیتی سنتی، بحث درباره شیوه تخصیص هزینههای نظامی در جامعه اسراییل است. با وقوع جنگی مثل جنگ 33 روزه در کوتاه مدت، گرایش به تقویت ارتش و پلیس و افزایش بودجه نظامی رشد خواهد کرد.
بخش پنجم: بازنگری در سیاستهای
ساختارهای امنیتی و نظامی
منتقدین بر این باور هستند که چالش ناشی از تهدیدات بیرونی موجب افزایش آگاهی عمومی برای نیاز به تحول خواهد شد و ضرورت بررسی تهدیدات جدید و یافتن پاسخهای مناسب برای آنها را در اولویت خواهد داد.
در عرصه نظامی اولویتها تغییر خواهد کرد به نحوی که طراحی سیستمهای پرتاب دوربرد به وسیله دولتها به عنوان تهدید درجه یکم و جنگ چریکی و عملیات استشهادی به عنوان تهدید درجه دوم محسوب خواهد شد. جنگ متعارف با ارتشهای دول همسایه که در مفهوم سنتی امنیتی اولین تهدید به شمار میرفت به ردیف سوم نزول خواهد کرد. ساختار نیروهای نظامی و دکترین امنیتی اسراییل مبتنی بر این دیدگاه باید بر طبق نیازهای جدید استوار گردد.
مثلاً تقویت سیستم دفاع موشکی فعال و به کارگیری موشکهای رهگیر (Arrow) البته به کمک آمریکا، میتواند یکی از راهکارهای امنیتی اسراییل محسوب گردد.
به کارگیری هواپیماهای تهاجمی چون F-151 به منظور توسعه توان حمله و تولید موشکهای کروز پرتاب شونده از زیر دریایی میتواند در راستای ساماندهی و توانمندسازی سیستم امنیتی اسراییل مورد توجه آن دولت قرار گیرد.
تهدید موشکی و سلاحهای کشتارجمعی تأثیر بسیار مخربی بر روابط خارجی اسراییل بر جای خواهد گذاشت زیرا برای پاسخ به آنها اسراییل نیاز به همکاری نزدیک تکنولوژیکی از سوی آمریکا خواهد داشت و از آن جایی که هزینهها بسیار بالاست کمکهای مالی مداوم آمریکا نیز کماکان مورد نیاز خواهد بود. با توجه به گسترش روزافزون تولید موشکهای بالستیک با برد بیش از 1000 کیلومتر، دولت اسراییل مجبور به بازنگری در برنامههای امنیتی و نظامی خود و افزایش بودجه دفاعی خواهد شد. تهدیدات موشکی ممکن است به روابط امنیتی بسیار نزدیک ترکیه و رژیم اشغالگر صهیونیستی تأثیر ژرفی بگذارد. ترکیه میتواند زمینه تأسیس سیستمهای هشدار اولیه یا رهگیری زمینی را در شرق کشورش فراهم و با اسراییل در این راستا همسویی کند.
در ارتباط با جنگهای چریکی، اسراییل به ناچار باید به تقویت واحدهای مخصوص عملیات نامنظم در مرزها و واحدهای توپخانه اقدام کند. دیگر تنها حجم بالای نیروی نظامی واجد اهمیت نیست بلکه نیروی نظامی با کیفیت بالا به مراتب بهتر از یک نیروی نظامی حجیم ولی آموزش ندیده در برابر عملیات چریکی میتواند عمل کند. نیاز به یک ارتش حرفهای و بسیار ماهر که بتواند با این تهدیدات استراتژیک نامتعارف مقابله کند و قادر به ایجاد، حفظ و به کارگیری تأسیسات تکنولوژیکی مقابله با آن تهدیدات (مثل تأسیسات مستقر در فضا یا دریا) باشد به شدت وجود دارد.
گسترش سیستمهای پیشرفته اطلاعاتی و تکنولوژیکی نیز از دیگر رئوس برنامههای امنیتی نیروهای نظامی اسراییل خواهد بود. بنابراین ایجاد و حفظ نیروی نظامی کیفی بر تدارک نیروی نظامی کمی ارجحیت دارد.
تأثیرات جامعهشناختی بازسازی ساختارهای امنیتی و نظامی
البته تغییرات فوقالذکر تبعات اجتماعی متعددی را به دنبال خواهد داشت. تبدیل نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی به یک نیروی کاملاً حرفهای، ارتش را به یک بخش تخصصیتر جامعه اسراییل مبدل خواهد کرد. همواره پرستیژ و اعتبار افسران حرفهای نیروهای نظامی اسراییل نشاندهنده موقعیت ویژه آنها در جامعه اسراییل بوده است. اما تبدیل نیروهای نظامی به یک ارتش حرفهای معمولی ویژگیهایی بدآن خواهد داد که آن را به یک طبقه اجتماعی خاص تبدیل خواهد کرد و این مخالفتی شدید را در جامعه دامن خواهد زد.
نیازها و موانع طراحی نیروها این چنین نشان میدهد که نیروی نظامی اسراییل نه فقط یک نیروی کاملاً حرفهای بلکه ترکیبی از نیروهای متشکل از سربازان فعال حرفهای و سربازان وظیفهای که در جذب آنها گزینش انجام شده و مهارتها و بالتبع حقوق بالاتری دارند، خواهد بود. فرمولهای قدیمی امور امنیتی و خارجی هرچند روزگاری مفید بود اما الان دیگر برای مقابله با چالشهای جدید اسراییل کافی نیست. البته بخشی از این وضع به دلیل آن است که خود چالشها تغییر پیدا کردهاند. حتی در مفهوم نظامی، دستور کار امنیتی از مشغله سنتی یا جنگ متعارف فراتر رفته و به عملیات چریکی و سیستمهای پرتاب دوربرد موشکی ختم شده است. به علاوه انقلاب در امور مخابراتی و اطلاعاتی تغییرات بزرگی را در شیوه تفکر امنیتی و مدیریت جنگ فراهم خواهد آورد.
امروزه رژیم صهیونیستی قویتر، غنیتر و پیشرفتهتر از 50 سال پیش است و از یک شبکه روابط بینالمللی حمایت کننده و گسترده بهره میبرد. اسراییل اینک واجد زیرساختهای کاملاً تکنولوژیک است که در مقابل خرابکاری آسیبپذیر میباشد. و از بعد سیاسی و اجتماعی نیز با گذشته بسیار فرق کرده است.
تقویت هویتهای فرعی موجب تضعیف اجماع اجتماعی و سیاسی شده است و تمرکز زیاد بر فردگرایی تمایل مردم اسراییل را برای قبول هزینههای درگیریهای آینده و از خودگذشتگی در راه جامعه و خیرعام کاهش داده است.
بنابراین نیاز آشکار به یافتن فرمولهای جدید جهت مقابله با چالشهای جدید و قدیمی همراه با این احساس قوی است که هر انتخابی شدیداً با مسایل مربوط به ماهیت خود جامعه اسراییل پیوند خواهد داشت. چالشها را نمیتوان با توسل به سمبلها و اسطورههای دولت اسراییل حل کرد.
بخش ششم: امنیت و مسئله هویت اسراییل
مسئله هویت
تعارضات فرهنگی شدیدی در جامعه اسراییل وجود دارد که واقعهای همانند جنگ 33 روزه میتواند آنها را به صورت شکافی فعال درآورد در جامعه اسراییل دو گروه در مقابل هم قرار گرفتهاند:
الف) گروههای فعال (طرفدار ائتلاف بینالمللی)
ب) گروههای منفعل (طرفدار انزوا)
گروههای اول به مسایلی از جامعه در ارتباط با جهانی شدن میپردازند که اعم از ابعاد زیر است:
1- اقتصادی: سیاستهای باز در مقابل بازارهای جهانی، انتقال سرمایه، تکنولوژی و سرمایهگذاریها.
2- سیاسی – نظامی: روابط بینالمللی مبتنی بر همکاری، سیاست خارجی مبتنی بر احترام متقابل، کاهش هزینههای نظامی و موقعیت دفاعی غیرتحریکآمیز.
3- فرهنگی: پذیرش ارزشهای جهانی غیردینی که اولویت را به انتخابهای فردی میدهند.
در مقابل گروههای منفعل به مسایلی توجه میکنند که جهانی شدن را رد میکنند، چه از طریق سیاستهای دولتگرا و سیاستهای حمایتی اقتصادی، چه سیاستهای خارجی و امنیتی مبتنی بر قدرت نظامی و بازدارندگی یا تأکید بر فرهنگی که اولویت را به جمع در مقابل فرد میدهد.
پیامدهای درازمدت و کوتاهمدت نبرد وعده صادق و نتیجه تعارض بین این نیروها آینده روابط خارجی رژیم صهیونیست و رویکرد آن نسبت به امنیت را مشخص میسازند.
در اسراییل معاصر دو فرهنگ صهیونیستی متمایز، یکی هوادار حفظ و اظهار سنتهای ویژه یهودی و دیگری هوادار گرایشات و ارزشهای جهانی وجود دارد. البته نباید سادهنگری کرد و نقش و منزلت خردهفرهنگها را نادیده گرفت.
خردهفرهنگهایی چون یهودیان اشکنازی، سفاردیم و گروههای فرعی آنها، سکولارها و مذهبیون، اعراب، چپیها و راستیها و به تبع آنها 4 شکاف عمده در جامعه اسراییل را شاهد هستیم.
الف) شکاف میان «عرب – یهود»
ب) شکافهای «قومی – طبقاتی»
ج) گسست میان «مذهبیون و سکولارها»
د) گسست میان «چپیها و راستیها»
تعداد خرده فرهنگها آنچنان زیاد است که شیوه بیان سیاسی این خرده فرهنگها در قالب انتخابات، جنگ قبیلهای و قومی نام گرفته است.
با وجود این، یک تقسیمبندی کلی و دو بعدی به عنوان الگوی پایدار درآمده است. مارتین کرامراین دو نوع فرهنگ را سکولار و مذهبی مینامد و هر گروه با قرار گرفتن در یکی از این دو فرهنگ، نسبت خود را با مفاهیمی چون سنتگرایی و مدرنیسم، نگاه به درون و نگاه به بیرون و فعال و منفعل تعریف میکند.
یکی از اختلاف نظرهای شدید بین این دو گروه طرز تلقی آنان از وحدت سرزمین اسراییل یا به عبارت دیگر دیدگاه متفاوت نسبت به سیاست امنیتی اسراییل میباشد.
به طور کلی فرهنگ سکولار تمایل دارد مسئله را ابزاری ببیند و البته این دیدگاه خود به خود به انعطاف حداکثر نمیانجامد، زیرا امنیت و ملاحظات ابزاری همواره مانع مصالحه میشوند. در مقابل، فرهنگ مذهبی رویکردی ایدئولوژیکی نسبت به مسئله دارد. تعارض بین این دو رویکرد با وقوع واقعهای چون جنگ 33 روزه قطعاً سبب تأثیر ژرف بر کل سیاستهای اسراییل رژیم صهیونیست خواهد گذاشت. نبرد وعده صادق سبب شد که این تعارض وارد یک مرحله شدیدتری بشود.
جامعه اسراییل باید تصمیم بگیرد که بالاخره، کدام گروه تفوق یابد و اینجا نتیجه ژرفی نه تنها بر امنیت جامعه اسراییل بلکه بر کل سیستمهای امنیت و سیاست خارجی اسراییل بر جای خواهد گذاشت.
البته این چیزی نیست که صرفاً بر اساس سیاست داخلی حل شود. فرصت ایجاد ائتلافهای گوناگون با ائتلافهای مشابه در دیگر نقاط خاورمیانه به ویژه در دول عرب همسایه وجود دارد. در این دول گروه فعال و منفعل وجود دارد که نتیجه تفوق آنها نیز امکان و یا محتوای روابط منطقهای مسالمتآمیز را تحت تأثیر قرار خواهد داد. بنابراین پیشبینی در مورد خاورمیانه بسیار مشکل و پیچیده است.
رقابت میان این دو گروه بعید است که به نفع کامل یکی علیه دیگری تمام شود، بلکه مثل بسیاری از جوامع دیگر به احتمال قوی یک تعارض طولانی مدت به وجود خواهد آمد که گروهی پیروز خواهد شد ولی نخواهد توانست دیگری را به طور کامل از میان برداشته و نادیده بگیرد.
غلبه هر یک از این دو گروه بر دیگری تفاوت فاحشی را در پی خواهد داشت. در نگاه اول، این تأثیر بر نحوه تعریف اسراییل از خودش است. در اصطلاح عام و خاص، رژیم صهیونیست اغلب به عنوان یک دولت یهودی تعریف میشود. ولی درک تفاوت میان عبارت دولت یهودی با دولت یهودیان به آسانی ممکن نیست زیرا توافق در مورد آنها وجود ندارد و به همین خاطر است که نهادهای سیاسی و حقوقی اسراییل راهی مبهم و متعارض را طی میکنند.
دولتها مأموریت یهودی یا حرفهای خود را با استفاده از نهادها و شعارهای تاریخی که برای اقلیتهای غیریهودی به ویژه مسلمانان و اعراب قابل استفاده نیست، انجام میدهند. مثل: جشن عمومی تعطیلات دینی یهودی، رعایت مقررات تغذیه بر طبق احکام دینی یهود در اماکن عمومی و حتی طرح پرچم ملی. قانونگذاری هم، به ویژه قانون بازگشت بر اساس تبعیض به نفع یهودیان و در نتیجه علیه غیریهودیان صورت میگیرد.
همینطور سود و مزایایی که به نظامیان داده میشود مثل وام تحصیلی و مسکن یا دیگر وامها و بیمههای تأمین اجتماعی عمدتاً به اعراب داده نمیشود، زیرا آنها به خدمت سربازی اعزام نمیشوند. خود آنها نیز مایل به داوطلب شدن نیستند، خواه به دلیل این که مقامات با آنها برخورد خوبی ندارند یا دل سردی خود آنها در مورد اثبات شهروندی دولتی که با اعراب همسایه در حالت جنگی به سر میبرد. اما همین آییننامههای پیچیده که مزایایی برای سربازان درنظر میگیرد یهودیان ارتدکس افراطی و دیگر یهودیان که عازم سربازی نمیشوند را نیز در بر میگیرد که نشاندهنده تبعیض آشکار بوده و به دیگر حوزهها مثل اسکان عمومی، مقررات کاربری زمینی و اختصاص بودجه برای ادارات محلی نیز تسرّی پیدا میکند.
البته از سوی دیگر صرفنظر از سنتهای متداول در اسراییل فرآیند جدایی دین از سیاست و حتی آمریکاییسازی گرایش بسیار قدرتمند و عمدهای در جامعه اسراییل میباشد که همواره با سنتگرایی در حال تعارض دائمی است.
به علاوه، نهادهای دولتی و قوانین عمومی همواره غیرمذهبی بودهاند. تعریف دولت از ملیت یهودی، منظور عادیسازی اوضاع بر طبق قانون بازگشت «هلاخا» (قانون دینی یهودی) نیست.
از نظر قانون دینی یهود، ملیت یهودی منوط به داشتن مادر یهودی یا گرویدن به آیین یهود از طریق یک مرجع دینی است. ولی طبق قانون بازگشت بسیاری از مهاجران شوروی سابق بدون داشتن هویت یهودی مشخص حق بازگشت به اسراییل را به دست آوردند و در مقابل احزاب ارتدکس افراطی خواستار اصلاح این قانون شدهاند تا معیارهای مذهبی زیاد وارد آن بکنند.
اما این تقاضاها در کنار اقدامات خاخامها و احزاب دینی جهت تأثیرگذاری بر مقامات قضایی یا محدودسازی دامنه شمول نظرات قضایی به طور مداوم نادیده گرفته شدهاند و قانون دولت به عنوان مبنای قضاوت همچنان بر«هالاخا» ارجحیت دارد. اما همواره یک فرضی وجود داشته که طرح مسایل فرهنگی و نیز مسئله جایگاه اعراب در دولت یهودیان تا زمانی که رژیم صهیونیستی در حالت جنگی به سر ببرد برای این کشور خطرناک خواهد بود.
تحولات جامعه و حکومت در اسراییل هر دو گروه فعال و منفعل را تحت تأثیر قرار خواهد داد و عوامل فعال و منفعل در هر حال برای تغییر حداقل پایههای اصلی هویت اسراییلی تحت فشار هستند. مواضع گروه فعال از طریق یهودیان سکولار، تحصیل کردگان دانشگاهها مثل روشنفکران چپ که خود را پست صهیونیست مینامند و نیز برخی سیاستمداران و روشنفکران عرب بیان میگردد.
آنها اصرار دارند که اسراییل از حالت دولت یهودیان درآمده و دولت تمام شهروندان خود شود و در نتیجه مثل کانادا و آمریکا کاملاً غیرمذهبی شود و از هیچ گروه مذهبی یا فرهنگی خاصی را حمایت نکند. در طرف مقابل یهودیان مذهبی و ارتدکس افراطی قرار دارند که میخواهند یک دولت کاملاً یهودی و از طریق اعمال قوانین و احکام یهودی ایجاد کنند و آن را در تمام اماکن عمومی و حداقل در مناطق یهودینشین کشور تبلیغ نمایند.
رقابت بین این گرایشات رقیب در جبهههای گوناگون صورت میگیرد از جمله در زمینه حقوق و قانون اساسی در این مورد گروه فعال بر جدایی کامل دین از حکومت و قانون اساسی مکتوب که حاوی اصول برابری کامل و حمایت از حقوق مدنی بوده و آزادیهای افراد را در مقابل دولت محترم میداند، پافشاری میکند. اصرار گروه منفعل نیز بر وارد کردن کامل عناصر «هالاخا» بر قوانین و نهادهای دولتی است. در نهایت آنها با هر گونه قانون اساس که قانون خدایی را رسماً پیرو قانون سکولار دانسته و مؤید جدایی دین از سیاست باشد مخالفند.
آنها خواهان نقض استقلال قوهقضاییه به منظور اعمال خواست دینی خود میباشند.
نظام آموزش جبههای دیگری است. گروه فعال بر ادغام نظام آموزشی مختلف (دولتی – مذهبی و مستقل یعنی ارتدوکسهای افراطی) یا ایجاد یک وزارت آموزش و پرورش بزرگ که برنامه آموزش مدارس دولتی – مذهبی به خصوص مدارس مستقل را کنترل نماید تأکید میکنند. در صورت عدم امکان یکی از این دو، گروه فعال خواهان قطع کمکهای مالی دولت به مدارسی است که دروس دینی تدریس میکنند.
در مقابل، گروه منفعل از بیاطلاعی اکثریت یهودیان نسبت به احکام مذهبی متأسف هستند و خواهان آموزش بیشتر احکام و سنن یهودی در نظام آموزشی هستند. این رقابت نیز مثل سایر زمینهها عاری از ملاحظات مادی نیست که شامل بودجه، مشاغل و فرصتهای دیگر برای کسب رهبری سیاسی است.
سومین عرصه اخلاقیات عام است. گروه فعال، در حالی که ضرورتاً همهچیز را به فرهنگ مادی معاصر نسبت نمیدهند، معتقدند که این مسایل باید به خود افراد واگذار شوند. گروه منفعل با نفوذ فرهنگ غربی به طورکلی مخالف هست و به خصوص خواهان دخالت دولت برای حذف ابعاد شهوانی فرهنگ غرب به منظور حمایت از ارزشهای یهودی و خیر جامعه یهودی است. باید توجه داشت که تداوم روزافزون مخالفت با سانسور و محدودیت در رسانهها بستگی زیادی به نتیجه این کشمکش خواهد داشت.
نبردوعده صادق، سیاستهای امنیتی و مسئله هویت اسراییلی
مجادلات اعراب و اسراییل به ویژه جنگ 33 روزه تأثیرات اساسی بر رقابت بین دو گروه فعال و منفعل خواهد گذشت.
جنگ 33 روزه و پیامدهای آن، سبب درگیری دائمی جامعه اسراییل با دغدغههای امنیتی خواهد شد و همین فضای امنیتی بهانهای برای عدم توجه اسراییل به حقوق و آزادیهای فردی در مقابل دولت یا خواستههای شهروندان عرب و مسلمان جهت برابری بیشتر با دیگر شهروندان خواهد شد. این جنگ موقعیت گروه منفعل را در عرصههای حقوقی و قانون اساسی تقویت خواهد کرد. البته نباید به بزرگنمایی تهدیدات خارجی به عنوان مهمترین و مؤثرترین عامل بپردازیم زیرا حتی در صورت تفوق عوامل خارجی بر سیاست داخلی، این تأثیرات متقابل خواهد بود زیرا گزینههای داخلی بالاخره بر سیاستهای خارجی و امنیتی رژیم صهیونیستی و بر کل امنیت کشور تأثیر خواهد گذاشت.
در صورت چیرگی گروه منفعل شانس قراردادهای صلح با سوریه و لبنان از بین میرود و حتی ممکن است قراردادها با مصر و اردن نیز مخدوش گردد. اسراییل نسبت به محیط خارجی مشکوک خواهد ماند و در انتخابهای خود تردید خواهد کرد تا از منطقه جدا بماند یا از بقیه جهان و در صورت انزوا، برای حفظ وضعیت منحصر به فرد خود بر ابزارهای اقتصادی و فرهنگی تکیه خواهد کرد. امنیت اسراییل منوط به تداوم خصومت بوده و بر مفهوم سنتی بازدارندگی کما فیالسابق متکی خواهد شد.
توان رژیم صهیونیستی جهت حفظ یک بازدارندگی مؤثر و قابل اطمینان از راههای مختلف تضعیف میگردد. تغییر مداوم اهداف سیستم آموزشی در درازمدت به دانش علمی و تکنولوژیکی نیروی انسانی کشور آسیب خواهد زد. حتی قبل از وقوع چنین وضعیتی، ماهیت جدید جامعه شاید منجر به سرخوردگی و از دست دادن تعهد اخلاقی و حتی مهاجرت کسانی مثل دانشمندان و مهندسان که در صورت مواجهه کشور با تهدیدات موشکی و نیازهای تکنولوژی اطلاعات بدانها نیاز خواهد داشت، بشود. کاهش انگیزه افراد خارج از طبقه مسلط ممکن است حتی حفظ بازدارندگی سنتی در مقابل تهدیدات متعارف را نیز دشوارتر سازد. در هرحال، منابع نسبتاً زیاد ممکن است در شرایطی که سیاستهای اقتصادی انفعالی رقابت و اعتماد سرمایهگذاران را از بین میبرد به هزینههای جنگی اختصاص داده شوند.
ظهور یک اسراییل منفعل به طور تعارضآمیزی روابط با یهودیان سراسر جهان به خصوص ساکنین آمریکا را مختل خواهد ساخت. زیرا جریانات اصلی لیبرال یهودیان آمریکا از تفسیر بسیار تنگنظرانه معیارهای یهودیت توسط چنان اسراییلی ناراحت خواهند شد.
این امر شکاف بین آمریکا و اسراییل را افزایش میدهد و این در حالی است که جنگ 33 روزه به اسراییل ثابت کرد که بسیار آسیبپذیر است و به طور روز افزون به حمایتهای تکنولوژیک آمریکا احتیاج دارد. در مقابل، تقویت نیروهای فعال و سیاستهای مطلوب آنان فرصت انعقاد قراردادهای صلح را افزایش خواهد داد، زیرا با توجه به افکار این گروه اسراییل یک رویکرد ابزاریتر نسبت به سرزمین خواهد داشت. همچنین، روی کار آمدن چنین گروهی امکان تبدیل این قراردادها را به مبنایی برای روابط با ثبات و صلحآمیز تقویت میکند، زیرا آنها احترام بیشتری به سیاستهای باز اقتصادی و فرهنگی قایل هستند. روابط اسراییل در منطقه به شکل روابط کم تنشتر با همسایگان عرب مبدل میگردد و به ویژه با ادغام روزافزون اعراب فلسطینی در جامعه رژیم صهیونیستی این روابط محکمتر نیز خواهد شد.
اسراییل این شانس را خواهد یافت که در اتحادیههای منطقهای شرکت نماید و حتی ممکن است اسراییل در ساختارهای امنیتی منطقه از طریق شرکت در سیاستهای امنیتی مبتنی بر همکاری، که عمدتاً حول محور کنترل تسلیحات متعارف و غیرمتعارف و اقدامات اعتمادزا و امنیتسازی دور خواهد زد تا بازدارندگی سنتی،حضور داشته باشد.
بالاخره اسراییل فعال همچنان از مناسبات خاصی با آمریکا بهره برده و موانع روابط متقابل و متوازن با دیگر کشورها را از میان خواهد برداشت. یکی از نتایج مهم این امر میتواند افزایش موقعیت اسراییل در اتحادیه اروپا و حتی نوعی عضویت وابسته در اتحادیه باشد. بنابراین تحمیل نبرد وعده صادق به لبنان را میشود در راستای اهداف استراتژیک گروه منفعل ارزیابی کرد که به تشدید فضای امنیتی کمک کرده و گروه فعال را منزوی و خلع سلاح خواهد کرد.
نتیجهگیری
رقابت گروههای فعّال و منفعل به احتمال زیاد نتیجهای مشخص و قطعی نخواهد داشت. بسیاری از صهیونیستها در فلسطین اشغالی عناصری از نظریات هر دو گروه را پذیرفتهاند، بدون آنکه پیرو کامل یکی از آن دو باشند.
عده زیادی از اسراییلیها ممکن است به احکام دین یهود عمل نکنند، ولی اکثریت آنها عموماً به سنتهای یهودی شناخته شده احترام میگذارند. در عین حال تعارض ذاتی بین دولت مدرن، لیبرال و دمکراتیک و دولت یهودی از موضوعات مورد اختلاف گروه های متعارض در اسراییل است.
اکثر مردم آزادیهای مدنی و حقوق اجتماعی و شهروندی را مهم و لازم دانسته و تأکید بر آنها را ضروری میدانند و رعایت آنها را از دولت خواستار اما این خواسته ها را برای یهودیان در نظر می گیرند. بنابراین، محتملترین نتیجه رقابت میان این دو گروه فعال و منفعل، همانا پیروزی نسبی یکی بر دیگری است و نه حذف کامل.
پس رقابت نتیجه ی قاطع پیروزی یکی بر دیگری را به دنبال نخواهد داشت و فقط دورنمای معین تقویت نسبی یک گرایش به ضرر دیگری است که در قالب سیاستهای متعارض دولتها نمایان میگردد.
در سال 1996 میلادی اصلیترین منتقد توافقات اسلو، «بنیامین نتانیاهو» از حزب «لیکود» که حزبی محافظهکار است، در انتخابات برنده شد و تفاوت میزان آراء «نتانیاهو» با رقیب خود «شیمون پرز» که از گروه فعال بود، بسیار کم و کمتر از 1٪ کل آراء مأخوذه بود. در انتخابات 1999 میلادی شرایط کاملاً برعکس شد. در این سال نماینده حزب کارگر " ایهود باراک" که خود را به عنوان مهمترین مدافع صلح البته با حفظ ملاحظات امنیتی، جلوه داده و وعده خروج ارتش رژیم صهیونیستی را از جنوب لبنان مطرح کرده بود، به پیروزی رسید. و به این ترتیب قدرت گروههای فعالی چون حزب کارگر، میوتس، شینوی، جنبش سکولار و حزب مرکز افزایش یافت.
فرآیندی که از انتخابات 1999 میلادی و در قالب رویکرد آرام مردم به سیاستهای گروه فعال آغاز شده است، میتواند عرصه را بر گروه منفعل تنگ کند. نتایج انتخابات 1999 م تا حدودی بیانگر شروع نوعی «جهانگرایی محدود» اما محطاطانه، آزادسازی اقتصادی و رعایت حقوق مدنی در جامعه اسراییل است.
تلاشهایی برای اصلاح 11 حق اساسی در مورد آزادیها و برابری شهروندان یهودی آغاز گشته و حرکتهایی به سوی تقویت بیشتر حاکمیت قانون و اصلاح رابطه دین و دولت صورت گرفته که میتواند زمینهساز بازنگری در برنامههای تحصیلی مؤسسات آموزشی دینی گردد و قانون معافیت سربازی و مزایای حوزههای علمیه یهودی را نیز اصلاح کند. ادامه منطقی این فرآیند اصلاحی ممکن است به تغییرات مشابهی نیز برای افزایش برابری بین اعراب فلسطینی و شهروندان یهودی بیانجامد، هر چند ساختار نژاد گرایانه نظام اسراییل اجازه تحولات بنیادی در آن را نمی دهد و از این رو نباید سادهلوحانه گمان برد که دولت صهیونیستی دیگر تبعیض را کنار خواهد گذاشت و به طور همه جانبه حقوق انسانی و مدنی اعراب فلسطینی را ادا خواهد کرد.
در عرصه سیاست خارجی نیز، «جهانگرایی محدود» گروههای فعال میتواند منجر به اتخاذ مواضع منعطف رژیم صهیونیستی در مورد موضوعات مهمی چون مسایل سرزمین اسراییل با کشورهای همسایه بشود. و این امر منجر به روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی مبتنی بر همکاریهای منطقهای بشود.
این تحولات می تواند در خوش بینانه ترین وضعیت و تا حدی ساده لوحانه در زمینه مسایل امنیتی به شکل گیری یا اتخاذ سیاست امنیتی متعادل تر و پیگیری استراتژی و دکترین نظامی متوازنتر در رژیم صهیونیستی منجر شود و این امر در تغییر ماهیت نیروهای امنیتی و نظامی یا روابط ارتش و نیروهای امنیتی با جامعه اسراییل نمود خواهد داشت و سبب تغییرات عظیم در جهتگیری به سوی یک دستگاه امنیتی و ارتش حرفهایتر و کاهش فضای امنیتی در جامعه و تخصیص منابع کمتر برای امور امنیتی و نظامی خواهد شد. بنابراین گروه منفعل برای بقای خود نیاز ضروری به جنگافروزی و ایجاد جو امنیتی خواهد داشت و تحمیل جنگ 33 روزه لبنان و امثالهم، سبب تقویت موضع گروههای منفعل شده و فضای امنیتی شدیدی را در جامعه اسراییل ایجاد خواهد کرد. بحرانهایی مثل تحمیل جنگ 33 روزه به لبنان قادر خواهد بود، البته در کوتاه مدت، کفه ترازو را به سمت گروههای منفعل متمایل کند.
البته با ورود آمریکا به صحنه معادلات خاورمیانه و تأکید و اصرار آن برای اجرای پروژه «خاورمیانه بزرگ» با توسل به زور و خشونت و به کارگیری قوه تهدید، در به راه انداختن و تحمیل جنگ 33 روزه به لبنان مظلوم نیز از عوامل عمده محسوب میشود.
حضور خشونتبار آمریکا در منطقه قطعاً، موضع گروههای منفعل را در تمامی کشورهای خاورمیانه تقویت خواهد کرد و این تغییر صندلیهای قدرت با اختلافات آشکار در دولتهای آینده رژیم صهیونیستی را به همراه خواهد داشت که ضربهپذیری این رژیم را در تحولات سیاسی منطقه بیشتر میکند. تحمیل جنگ 33 روزه و حمایت آشکار همهجانبه آمریکا از جنایتکاران صهیونیست و نهایتاً شکست خفتبار آنها از حزبالله نیز از اولین آثار تحولات مذکور است. تحولاتی که عاملی بسیار مهم و تأثیرگذار بر صحنه سیاست داخلی اسراییل و کشورهای خاورمیانه خواهند بود.
نخستوزیرهای رژیم صهیونیستی از ابتدای اشغال فلسطین
شماره |
نام |
آغاز دوره |
پایان دوره |
1. |
دیوید بن گوریون |
1948 |
1954 |
2. |
موشه شارت |
1954 |
1955 |
3. |
دیوید بن گوریون |
1955 |
1963 |
4. |
لوی اشکول |
1963 |
1968 |
5. |
لوی اشکول |
1968 |
1969 |
6. |
ییگال آلون(کفیل) |
1969 |
1969 |
7. |
گلدا مایر |
1969 |
1974 |
8. |
اسحاق رابین |
1974 |
1977 |
9. |
مناخیم |
1977 |
1983 |
10. |
اسحاق شامیر |
1983 |
1984 |
11. |
شیمون پرز |
1984 |
1986 |
12. |
اسحاق شامیر |
1986 |
1992 |
13. |
اسحاق رابین |
1992 |
1995 |
14. |
شیمون پرز |
1995 |
1996 |
15. |
بنیامین نتانیاهو |
1996 |
1999 |
16. |
ایهود باراک |
1999 |
2001 |
17. |
آریل شارون |
2001 |
2005 |
18. |
آریل شارون |
2005 |
2006 |
19. |
ایهود اولمرت |
2006 |
حال حاضر |
احزاب بزرگ رژیم صهیونیستی
حزب کارگر:در سال ۱۹۳۰ حزب ماپای با ادغام دو حزب قدیمی کارگری تشکیل شد و در همان دهه به حزب مسلط در عرصه سیاسی این کشور بدل شد و در سال ۱۹۶۵ ماپای با ائتلاف با حزب رافی حزب کارگر را تشکیل داد،حزب مپای و بعدها کارگر از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۷ به صورت ممتد حزب حاکم اسرائیل بود و افراد سرشناسی چون بن گوریون،شیمون پرز،اسحاق رابین و... از اعضای این حزب بودند. تعلقات ناسیونالیستی در حزب کارگر شدید نیست، این حزب طرفدار جدایی دین از سیاست و حزبی سکولار است.
حزب لیکود:یکی از احزاب ناسیونالیست افراط گرای اسرائیل است، در گذشته با نام هروت(آزادی) فعالیت میکرده و در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ در روسیه ایجاد گردیده. در ابتدا طرفدار تشکیل دولت در دو سوی رود اردن بود و اندک اندک نظریاتش تعدیل یافت و امروزه از تشکیل دولت فلسطینی فقط در ۵۰ درصد کرانه باختری حمایت میکند.
حزب مفدال:در سال ۱۹۵۵ و از ائتلاف دو حزب میزراهی و اتحادیه کارگران مذهبی حزب مفدال با گرایش ملی-مذهبی ایجاد شد، مفدال دارای گرایشات مذهبی و ناسیونالیستی است،این حزب در اکثر دولتهای ائتلافی اسرائیل حضور داشته و به عنوان یک حزب سیاسی شریک دولت شناخته میشود.
حزب آگودات اسرائیل: حزب آگودات(اتحاد) نام تشکیلاتی از خاخامهای ارتدکس آلمانی است که در ۱۹۱۲ در لهستان و لیتوانی با هدف مخالفت با مرام صهیونیسم شکل گرفت و ضمن مردود دانستن تلاش برای تاسیس دولت یهود در فلسطین این اقدام را نوعی بدعت گزاری در دین یهود اعلام کرد. آگودات تعلقات ناسیونالیستی خاصی ندارد ولی به شدت خواستار رعایت احکام مذهبی یهود است.
حزب شاس: این حزب در ۱۹۸۴ توسط یک خاخام سیاسی به نام آریه دری تاسیس شد و یکی دیگر از احزاب مذهبی اسرائیل است، تعلقات ناسیونالیستی خاصی ندارد و بیشتر در پی اجرای قوانین دین یهود در جامعه و گرفتن امتیاز برای مدارس دینی و طلاب است.
حزب مرتز: از اتحاد ۳ حزب کوچکتر به نامهای راز، ماپام و شینویی به وجود آمد. مرتز طرفدار سرسخت آزادی مذهبی وتکثرگرایی است و قطب مخالف شاس محسوب میشود.
احزاب عرب: در اسرائیل ۳ حزب عرب نیز فعالیت میکنند که متناسب با جمعیت هوادار خود، نمایندگانی به کنست میفرستند.
- ابوحسنه، نافذ، کالبدشکافی جامعه صهیونیستی در فلسطین اشغالی، ترجمه محمدرضا حاجیان، تهران: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، 1381.
- افتخاری، اصغر، جامعهشناسی اسراییل، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1380.
- جریس، صبری و خلیفه، احمد، رژیم صهیونیستی: اقتصاد تهران؛ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1380.
- رضوی، سلمان و پاشاقاسمی، علی، طلسم تلخ بزرگترین شکست، تهران: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، 1386.
-، رژیم صهیونیستی: نظام حکومتی، ترجمه عبدالکریم جادری، تهران: دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1379.
- زیشکا، آنتون، جنگ مخفی برای نفت، ترجمه داوود داوودی، تهران: المعی، 1383.
- ساعدی، محمدباقر، مقاومت، تکرار حماسه خیبر، قم: باشگاه مطالعاتی تحقیقاتی صهیونیسم پژوهی رصد، 1385، ج اول و دوم.
- شقور، انیسا، رژیم صهیونیستی: نظام قانونگذاری و قضایی ترجمه عبدالکریم جادری، تهران: دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1379.
- شوفانی، الیاس و ابورمضان، موسی، نظام حکومتی و قانونی اسراییل، ترجمه سیدحسین موسوی، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1383.
- شیرازی، مهدی، و اینک اسراییل، مشهد: مؤسسه فرهنگی پیوند با امام، 1383.
- قاسم، شیخ نصیم، حزبالله لبنان، ترجمه محمدمهدی شریعتمدار، تهران: اطلاعات، 1383.
- لویس، برنارد، خاورمیانه، ترجمه حسن کامشاد، تهران: نشر نی 1380.
- مؤمنی، میرقاسم، کتاب خاورمیانه 2، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، 1384.
- نادری قطبالدین، عباس و ذاکری، قاسم، کتاب خاورمیانه 1، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، 1383.
- هلال، جمین، استراتژی اقتصادی اسراییل در خاورمیانه، ترجمه سیدحسین سیدی و امیر مسلمانی رحیمی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1381.
هلر،مارک، تداوم و تغییر در سیاست امنیتی اسرائیل، ترجمه حیدرعلی بلوجی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی اندیشه ناب، 1379.
- یونسیان، مجید، کتاب خاورمیانه 5، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، 1385.
- خبرگزاریها: Isna, Irna, Ilna, Mehrnews, Fars, Qhodsna
[1]- الیاساشوفانی و موسی ابورمضان، نظام حکومتی و قانونی اسراییل (تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1383)، ص 102-110.
منبع: مرکز اسناد و مطالعات جمعیت دفاع از ملت فلسطین
نویسنده: علیرضا عرب و نصراللهی