جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

من مادر مقاومتم!

«دکتر محمدحسن زورق»

                                  

خبرگزاری قدس، گروه تفسیر و تحلیل

 

دکتر محمد حسن زورق به مناسبت سالروز شهادت دخت نبی مکرم اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س) طی یادداشتی نوشت: پرسش این است:«اگر  حضرت فاطمه که سلام خدا بر او باد ، امروز در میان ما بود ، چه مسئله ای از مسائل روزگار ما ، برای او مهمترین مسئله بود و یا اگر آنچنان که در سال 1917 میلادی در مکاشفه ای بر سه کودک پرتقالی به اسامی لوسیا و سانتوز و جسینتا مارتو با آن سه کودک گفتگو کرد و  باعث پیدایش پدیده ملکوتی بزرگی شد [ مکاشفه ای که همزمان با جنگ جهانی اول رخ داد ، (جنگی که از سال 1914 تا 1918 میلادی طول کشید) و دل مسلمانان اروپا به ویژه مسلمانان  اروپای جنوب غربی را شادمان و دل مسیحیان صهیونیستی را هراسان  نمود] می خواست امروز ، همزمان قتل عام فجیع مردم غزه در مکاشفه ای خطبه ای برای مردم ایراد کند، چه می گفت؟»

 

این پرسشی است که همیشه و همواره باید به یاد ما مسلمانان جهان باشد . در همه اعصار و در همه  اکناف جهان ، باید آن را از خود بپرسیم  و امروز این پرسش در اینجا برای ما نیز ، مطرح است. منظور من از امروز ، دهه سوم قرن سوم میلادی است و منظور من از اینجا ، ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی است که شامل آسیای غربی و آفریقای شمالی و اروپای جنوب غربی می شود و منظور من از ما ، ما مسلمانان جهان است که در این ظرف جغرافیائی زندگی می کنیم و  ناظر قتل عام فجیع مسلمانان غزه به جرم «مسلمان بودن» هستیم و یا کاری نمی کنیم ویا ظاهرا تصور می کنیم که کاری نمی توانیم بکنیم.

 

برای پاسخ دادن به این پرسش باید خطبه حضرت فاطمه(ع) در مسجد النبی -که در جمع نخبگان آن روز جامعه اسلامی ایراد شد- را یکبار دیگر بدقت مرور کنیم [خطبه ای که اولین و آخرین سخن او با ما مسلمانان ،  و مسلمانان از آن روز تا هر روز همچنان مخاطب او هستند] و سپس مسائل آن روز جامعه اسلامی را یک بار دیگر فهرست کنیم و ببینیم که حضرت فاطمه(ع) از میان مسائل فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آن روز جامعه اسلامی چه مسائلی را بر گزیده و دست روی چه مسائلی  گذاشته و این مسائل چرا آن همه برای او اهمیت داشته و معیار های او برای رتبه بندی و الویت بندی مسائل سیاسی و اجتماعی  چه بوده که حتی در شرایطی که بشدت مجروح و مصدوم شده بود ، اعلام آن مسائل را از  جمله تکالیف الهی خود می دانست و خود را مکلف و موظف می دید  که برای اعلام آنها بعنوان یک «تکلیف» و «وظیفه»  تا مرز بذل جان کوشش و پویش نماید.

 

آن گاه باید به زمانه خود و زمینه اجتماعی مسائل خود بر گردیم و مسائل گوناگون این زمانه را که در این زمینه اجتماعی رخ داده اند ، فهرست کنیم و بر اساس معیارهائی که احتمال می دهیم بر معیارهای حضرت فاطمه(ع) منطبق بوده و یا لااقل به آنها نزدیک است این فهرست جدید را توزین کنیم تا ببینم احتمالا از نظر حضرت فاطمه(ع) کدامیک از مسائل روز و روزگار ما از الویت بیشتری بر خوردارند و آن گاه شاید بتوانیم تصور نسبتا قابل قبولی از این فرض داشته باشیم که اگر امروز حضرت فاطمه(ع) بخواهند در جمع نخبگان زمانه ما خطبه ای به اعتراض ایراد کنند ، چه خواهند گفت.   

 

 برخلاف آن چه که در اذهان عمومی وجود دارد ، خطبه حضرت فاطمه(ع) در مسجد النبی ، منحصرا احتجاج در باره فدک نیست ، مسئله فدک بخشی از این خطبه است و این خطبه مسائل مهم اعتقادی و سیاسی را شامل می شود . مسئله فدک از آن رو در این خطبه به آن پرداخته شد که اگر پرداخته نمی شد موجب بدفهمی بخشی از تاریخ اسلام می شد و شاید این پرسش اتهام آفرینی مطرح می شد که برای رفع آن باید حضرت فاطمه شخصا به آن می پرداخت .

 

مسئله فدک بخشی از  خطبه ای است که گزارشگران آن را به عنوان خطبه فدکیه مطرح کرده اند و تمام آن نیست.

 

فاطمه در خطبه خود به مسائل مهمی اشاره کرد از قبیل :

1-توحید و ستایش خداوند که مبدا و مقصود و ستون اصلی باور و اندیشه اسلامی است و سپاس در برابر نعمت هایش و شهادت بر یگانگی او.

2-نبوت و شهادت بر رسالت حضرت محمد بعنوان فرستاده خدا و خاتم الانبیاء.

3-طرح ضرورت پیروی از دستورات پیامبر و شیعه مذهب او بودن.

4-مسئولیت ابلاغ درست پیام پیامبر به تمام ملت های جهان

5-طرح جدی مسئله نهاد امامت در تاریخ که با امامت پیامبر آغاز شد و باید طبق فرمان خداوند نظام سیاسی امامت در تاریخ تداوم پیدا می کرد.

6-طرح عدل و دادگری به عنوان جزء تفکیک ناپذیر از دین اسلام و اندیشه اسلامی.

7-هشدار در مورد «محمدزدائی» مدینه پس از رحلت پیامبر(ص)

8-مسئله حقانیت فاطمه در مالکیت فدک .

 

ولی چه مسائلی در جامعه آن روز وجود داشت و فهرست مسائل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی  و سیاسی در آن وقت در مدینه چه بوده است؟ حتما مسائل متعددی از قبیل بدحجابی تا ، گرایش به فرهنگ جاهلی عرب و یا گرایش به روم و «روم گرائی» و نیز  گرایش به پارس و «پارس گرائی»    وفساد اقتصادی در جامعه آن روز مدینه هم زمینه داشته ، بعنوان مثال  می دانیم که آیات حجاب از اواخر سال پنجم هجری به تدریج نازل شدند و در نیمی از دوران حیات پیامبر در مدینه حجاب و پوشش به عنوان یک حکم شرعی در جامعه مطرح نبود و سنت طواف عریان کعبه به دلیل بدعت های قریش برای حجاج غیر مکی [زن و مرد] حداقل برای مشرکین و تا قبل از فتح مکه رواج داشت ، کما اینکه آیات مربوط به تحریم شراب نیز تدریجا نازل شده اند ولی از میان همه مسائلی که در جامعه آن روز وجود داشته و یا می توانسته وجود داشته باشد ، فاطمه دست بروی مسئله ولایت و امامت و انحراف از نظام سیاسی امامت به نظام سیاسی خلافت می گذارد و با صراحت می گوید: «  ....ای مردم بدانید ، من بی شبهه فاطمه ام و پدرم محمد . این نخستین و آخرین گفتار من با شماست. آنچه را که می گویم نه از راه صواب به خطا رفته و نه به عمد از آن کجروی دارم . چیزی که قابل تردید نیست از میان خودتان پیامبری به سوی شما آمد و آنچه که رنج شما در آن بود ، بر وی سخت گران بود و حریص بر سعادت شما و سخت مهربان و دارای عفو و بخشش بود و چنانچه این پیامبر را شناسائی کنید می بینید که پدر من است و نه پدر زنان شما و برادر پسر عم من است ، نه برادر مردهای شما. وه چه نیکو نسبتی! درود خدا بر او و فرزندانش باد!

 

او رسالت خود را ابلاغ کرد در حالیکه صفوف مشرکان را می شکافت و از راه آنان سخت بر کنار بود و آنچنان بر گروه مشرکان می کوفت که راه نفس کشیدن بر آنان می گرفت و به راه پروردگارش به حکمت و اندرز نیکو می خواند و بت ها را در هم می شکست و سر های مشرکان را بزمین می انداخت .

 

سرانجام سپاهِ گرد آمده دشمن شکست خورد و عقب نشینی کرد و بامداد اسلام از افق تاریک شرک ، به چهره تابناک حق ، جلوه گر شد و زعیم دین لب به سخن گشود و آوای شیاطین خاموش و گروهک نفاق ، هلاک و همبستگی کفر و نفاق از هم متلاشی شد. شما کلمه اخلاص(لا اله الا الله) را به همراه گروهی از مجاهدان روسفید به زبان راندید و شما قبل از  رسالت پیامبر در نزدیکی آتش سهمناک نابودی بودید و در حقارت به مانند آبکی در دهان و لقمه روی زبان [که هضم و بلعیدن آن آسان است] و پاره آتشی که شتابزده ای آن را برباید و زورمندان در زیر پایشان لگد مال کنند ، بودید . و از گندابی می نوشیدید و از گوشت مردار خشک شده تغذیه می کردید  و در ذلت بودید و مطرود از جوامع بشری بسر می بردید و همواره در بیم ابرقدرتهای اطرافتان بودید که هستی شما را نربایند . در این هنگام بود که خدای متعال شما را از چنان وضع فلاکت بار و شرابط سخت به وسیله محمد نجات بخشید ، اما نجاتی از پس حوادث بزرگ و کوچک و از پس دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر و گرگ های عرب و شورشیان اهل کتاب و هر وقت آتش جنگ به پا می شد ، یا شاخی از شیطان نمودار می گشت و یا دهانی از مشرکان برای فرو بردن شما گشوده می شد ، پدرم برادرش را به گلوگاه آن حوادث هولناک گسیل می داشت . او هم  با پایداری تا سر آن فتنه انگیزان را به خاک نمی مالید و با شمشیر شرربارش آتش فتنه را خاموش نمی کرد ، بر نمی گشت. او در راه خدا رنج پذیر ، در اجرای فرمان او کوشا ، پیوسته در کنار رسول خدا ، سروری از اولیاء خدا  و همیشه آماده برای جهاد ، خالص و زحمتکش و کوشا در راه اسلام بود.

 

اما شما در کمال آسایش خاطر ، راحت و در ایمنی ، در انتظار هلاکت ما و جویای خبر سقوط مجاهدان اسلام به سر می بردید و به هنگام نبرد در رویارو عقب نشینی می کردید و از کارزار می گریختید ...»(1)

 

«...پس وقتی که خدا به پیامبرش منزلگاه انبیاء و ماوای اصفیای خو را بر گزید ، خار نفاق که در دلها خلیده بود آشکار گشت و لباس دین پوسیده شد و گمراهانی که لب فرو بسته بودند، زبان گشودند و فرومایگان گمنام با قدر و منزلت شدند و باطل گرایان گمراه به صدا در آمدند و در قلمرو شما به تکاپو پرداختند (زمینه برای شیطان فراهم شد) و شیطان از نهانگاه خود سر در آورد و شما را به سوی خود خواند و شما را به دعوت خود پذیرا یافت و بر فریبش آماده ، سپس شما را برانگیخت، شما را بسیار چالاک یافت و به هیجان درآورد و دید که در راه او چه خشمناکید ، در نتیجه مرکبی غیر از مرکب خود را برای خود نشانه کردید و بر چشمه آبی راندید که شمارا در آن نصیبی نخواهد بود . این شتابزدگی در حالی انجام گرفت که هنوز دیری از رحلت پیامبر نگذشته و جراحت درونی ما در فراق رسول اکرم التیام نپذیرفته و پیکر پاکش به خاک سپرده نشده است. هدف از این شتابزدگی دست یافتن به خلافت بود که به فتنه در نیافتید، ولی در فتنه فرو رفتید و جهنم فراگیرنده کافران است....»(2)

 

«...چه دور شدید؟!....و چه شد بر شما؟!...چرا از راه خود منحرف شدید؟! در حالی که کتاب خدا فرا روی شماست، دستوراتش روشن و احکام آن واضح و نشانه های آن پیداست و نهی ها و امر های آن آشکار است . شما آن را پشت سر گذاشتید ، آیا رغبتی به آن ندارید؟! یا جایگزینی جز قرآن پیداکرده اید؟! و چه انتخاب بدی!  وهرکس جز اسلام دینی را انتخاب کند از او پذیرفته نخواهدشد و او در آخرت از زیانکاران است.

 

سپس بعد از این که در این مرکب خلافت استقرار یافتید و افسارش در دستتان سهل شد ، آتش فتنه ها را دامن زدید و شعله ها بر افروختید و با جان و دل به نداهای گمراه کننده شیطان پاسخ دادید و به خاموش کردن انوار روشن دین و از بین بردن سنت های پیامبر پاک پرداختید! آهسته آهسته و در پرده ، آثار دین را محو می کنید و در پی فرصتید تا کینه های خود را که از پیامبر در سینه دارید ، در اهل بیت او عملی سازید و این را بدانید بسان کسی که با کارد و نیزه پیکرش چاک چاک شود ، در برابر شما استقامت و صبر می کنیم!...»(3)

 

 امروز نیز در جامعه ما مسائل متعدد اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی وسیاسی وجود دارند که برخی از آنها قابل مقایسه با مسائل آن روز و روزگار هستند .

 

پرسش این است : اگر امروز حضرت فاطمه(ع) در جمع افرادی از برگزیدگان  ملت ما که دوستان پیامبر و اهل بیت او هستند  [ ملتی که ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی خاستگاه آن است] در مکاشفه ای حاضر شوند و بخواهند خطبه ای بخوانند آن خطبه چه ویژگی هائی خواهد داشت؟ آیا اصولا می توانیم گمانه زنی کنیم و بگوئیم احتمالا حضرت فاطمه(ع) این چنین و یا آنچنان خواهند گفت؟ قطعا نه! زیرا ما در افقی اندیشه ورزی نمی کنیم که  همسطح افق فکری حضرت فاطمه(ع) باشد ولی آیا کسی می تواند بگوید به نظر من اگر حضرت فاطمه(ع) در مکاشفه ای در گروهی از مردم ما حاضر شوند احتمالا این چنین و یا آنچنان خواهند گفت و اگر بگوید آیا گناهی مرتکب شده است؟ قطعا گناهی مرتکب نشده چون یک احتمال را مطرح کرده هرچند این احتمال قابل تائید نیست.

 

من نیز  یک احتمال که نه ، یک فرض محال را اینک مطرح می کنم ؛ فرض کنید که دریک تجلی و مکاشفه حضرت فاطمه(ع) برای گروهی از مردم ما سخن بگویند ، آیا چنین خواهند گفت :

بسم الله الرحمن الرحیم

ستایش محصوص خداوند است بر نعمت هائی که ارزانی داشته و سپاس فراوان بر هر آن چه که مرحمت فرموده که نعمت هایش غیر قابل شمارشند وبخشش هایش پایان ناپذیر.

 

گواهی می دهم که جز خداوند یکتا و بی همتا خدائی نیست که اخلاص تاویل شهادت به یگانگی خداوند است و درک توحید او دریافت سرشتی فطرت انسانهاست . خداوند متعال که فراتر از دید چشم ها و درک اندیشه ها و توصیف زبانهاست.

 

خداوند آنچه «هست» را از «نیست» پدیدار ساخت بدون آنکه چیزی پیش از آن باشد و یا در آفرینش آنها از طرح و نقشه ای پیروی کند . او موجودات را به قدرت و مشیت خود آفرید بدون آنکه به وجودشان نیازی و یا در پدیدآوردنشان سودی  داشته باشد.

 

خداوندی که مردم را به طاعتش فراخواند و ثواب را و کمال را و بهشت را  در اطاعتش و عقاب را و سقوط از رتبه والای قرب الهی را و جهنم را در معصیتش قرار داد.

 

شهادت می دهم که پدرم محمد ، «عبدالله» به معنی کامل کلمه و «رسول الله» به تمام معنی آن بود . خداوند او را پیش از آنکه به پیامبری مبعوث کند، بر گزید و هنگامی که موجودات همه در پرده غیب قرار داشتند و لباس هستی بر قامتشان پوشیده نشده بود ، او را اختیار کرد. که این انتخاب و اختیار بر اساس علمش بر آغاز و انجام امور بشریت و حکمتش برای تدبیر و تقدیر سرنوشت بندگانش بوده است. او را آفریدگار متعال ، پس از تمام انبیاء ، مبعوث کرد تا نبوت با رسالت او تکمیل شود و دین در پیام او ، بصورت کمال و تمام ، به انسانها ابلاغ گردد.

 

پدرم دریافت که اگرچه توحید در فطرت انسان بصورت گنجی نهفته ، نهاده شده است ولی انسانها بر خلاف فطرتشان راه اختلاف و انحراف را پیموده اند . شرک در جامعه بشری ، انسانها را از استقرار در توحید و استقامت در راه خدا باز داشته است . گروهی در آتشکده ها به اعتکاف نشسته اند ، گروهی به تثلیث و تردید در وحدانیت ذات ربوبی روی آورده اند و گروه دیگری که باید وارثان پیام و پویش ابراهیم باشند حتی کعبه را بتکده کرده اند.

 

خدا با بعثت و نبوت و رسالت پدرم  در مقابل دیدگان انسانها ، ابر های تیره تعصب و تردید و تفکر جاهلانه را از روی پرتو خورشید تابناک توحید ، کنار زد. او از دلها سایه تردید و ابهام را زدود و آنها را به نور هدایت ، روشن و درخشان نمود. و آن گاه که  رسالتش را به انجام رسانید و پیام خدا را به مردم ابلاغ کرد و در غدیرخم، ولایت و امامت علی بن ابیطالب را و سایر امامان اسلام را اعلام نمود ،  دار آخرت را  در مقابل دنیا بر گزید و چشم بر این دنیا بست و به جوار رحمت حق شتافت که درود خدا و رحمت و برکاتش  بر پدرم ،پیامبر و امین و بنده برگزیده و پسندیده او باد!   

 

پس از او ، اما  با گرایش برخی از اصحابش به «نومسلمانان قریش» فصل تازه ای در تاریخ اسلام و انسان به وجود آمد . «نومسلمانان قریش» همان کسانی بودند که نه مجذوب حقیقت اسلام که شیفته قدرت حرکت اسلامی و جامعه اسلامی  شدند و با گزینش راه تسلیم در برابر اسلام و ترک ظاهری مخاصمه نظامی علیه اسلام ، از زیر سایه شمشیرهای بُرنده  یاران خدا گریختند و به سایه امن جامعه نوین اسلامی روی آوردند . با تاسف برخی عافیت جویانه با آنان طرح دوستی و حتی هم پیمانی ریختند و به یاران راستین اسلام و قرآن پشت کردند و روی به معبد ارتجاع قریش آوردند و امامت محمدی را مبدل به خلافت عربی کردند! و پایگذار امپراطوری اموی در شرق و غرب عالم شدند و قطب شرقیش بعدها در نبرد با ارتجاع عباسی  فروریخت و قطب غربیش زمینه های پیدایش امپراطوری جهانگیر غرب را فراهم آورد . همان کسان که من در خطبه ام در مسجد النبی آنها را مخاطب خود قرار داده ام.

 

و اینک شما ای عبادالله ، شما نیز مورد خطاب امر و نهی الهی هستید . شما پرچمداران دین خدا و امانتداران پیام او و امین احکام او در این عصر و زمانه اید و شمائید که باید ابلاغ کنندگان دین خدا به سایر مردم جهان در این زمان و زمینه باشید و شما باید اسلام ناب محمدی را بنیاد هر شعار و محور هر کار خود قرار داده باشید . خداوند مسئولیت نگهداری از این دین و پایداری بر این آئین و پیامگستری برای این دین در این زمانه را بشما سپرده است .

 

پیامبر قرآن را در میان شما به یادگار نهاد که دارای نوری جهانگستر و پرتوی زندگی بخش و دلایل آشکار و ظواهر روشن است. پیروان قرآن همواره در مرتبه ای قرار دارند که مورد آرزوی دیگران است . قرآن پیروان خود را به بهشت رهنمون می شود و با دلایل روشن ، واجباتی که باید به آنها عمل کرد  و محرماتی که باید از آنها اجتناب نمود  را اعلام کرده و راه رسیدن به رضوان الهی را بیان نموده است. 

 

پس بدینسان خداوند متعال ایمان را وسیله پاکی انسانها از شرک ، و نماز را برای دوری از کبر و نخوت و زکات را برای پاکی نفس و فزونی روزی  و روزه را برای استواری اخلاص و حج را برای برپاداری دین قرار داد.

 

خداوند عدل را برای آراستن و پیوستن دلها و ولایت و امامت و اطاعت از ما را برای ایجاد نظم در ملت و ایمنی از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام و صبر و پایداری در برابر مشکلات را وسیله نیل به اجر الهی و امر به معروف را برای مصلحت مردم و نیکی به پدر و مادر را وسیله حفظ و حراست از خشم خدا و صله ارحام را موجب نمو و خیر وبرکت و قصاص را برای حفظ خون ها وعمل به نذر را برای رسیدن به مغفرت و آمرزش الهی و تمام دادن کیل و وزن را برای ایجاد اعتماد و حفظ اموال از نقص وزیان قرار داد.

 

خداوند نهی از نوشیدن شراب را برای دوری از پلیدی ها و اجتناب از ناروائی ها و ترک دزدی و سرقت را برای ایجاد عفت و امنیت عمومی مقرر داشت وشرک را حرام کرد تا عبودیتش خالص گردد .

 

پس ای دوستان ما اهل بیت رسول الله! بطور شایسته از نادیده گرفتن حدود الهی پروا داشته باشید و از امر و نهی الهی اطاعت کنید و چنگ به ریسمان محکم امامت محمدی زنید تا با شایستگی و سربلندی در این دنیا زندگی کنید و با سربلندی و شایستگی ، از این دنیا به سرای آخرت وارد شوید که بندگان شایسته خداوند و دانشمندانند که که از مقام قدس الهی بیم دارند.

 

اینک شما نیز ، ای مردم!

بدانید من بی شک فاطمه ام و این اولین سخن و آخرین سخن من با شماست!

آنچه را که می گویم نه از راه صواب به خطا رفته و نه به عمد از آن کجروی دارم. چیزی که قابل تردید نیست هزار و چهارصد و دوسال هجری شمسی و هزار و چهار صد چهل و پنج سال هجری قمری از هجرت پدرم به مدینه و تاسیس اولین نظام سیاسی امامت در تاریخ اسلام و جهان می گذرد. پیامبر بر هدایت مردم به راه خدا حریص و بر رفع رنج و محرومیتشان کوشا و در ابلاغ پیام خدا به توده های بشری توانا بود. ولی با کمال افسوس ، پس از او اصحابش طبق سنت الهی به سختی آزمایش شدند و با رحلت او اژدهای ارتجاع از کمینگاه خود سر بر آورد تا تمام دستاورد های انقلاب او را ببلعد و نابود سازد.

 

اولین اقدام ارتجاع تبدیل نظام سیاسی امامت به نظام سیاسی خلافت بود . آنچه در این حرکت ارتجاعی قربانی می شد ، عدالت در تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن بود. در اسلام هیچ حکمی واجب تر از اقامه عدالت و امامت  نیست . بدون اقامه امامت نمی توان به برقراری عدالت در جامعه امید داشت . اگر امامت تبدیل به خلافت نشده بود ، امروز فلسطین تبدیل به اسرائیل نمی شد . ارتجاع همین اساسی ترین حکم را هدف گرفته بود . در آن هنگام و هنگامه کسی نبود که بتواند در مقابل اژدهای ارتجاع بایستد و از انقلاب پدرم رسول الله دفاع کند . انصار در مقابل حرکت ارتجاع با رهبری قریش مرعوب و در درک فلسفه امامت نا توان بودند . آن دسته از مهاجرین که به ائتلاف با بنی امیه نپیوسته بودند کم شمار تر از آن بودند که بتوانند در مقابل ارتجاع ایستادگی کنند و آنها نیز فلسفه سیاسی امامت و ضرورت مقاومت اسلامی در برابر ارتجاع را به تمامی و بطور کامل درنیافته بودند. من مانده بودم و همسرم علی و تنی چند از یارانمان که در خانه ما پناه گرفته بودند. ارتجاع به گرفتن قدرت بنام برخی از اصحاب و بکام خودش ، راضی و خشنود نبود و می کوشید با توجه به آنچه در غدیر گذشت برای تحکیم پایه های انتقال قدرت ، از علی نیز بیعت بگیرد و این به معنی نقطه پایانی بر انقلاب محمدی و بعثت نبوی بود . به خانه ما حمله کردند . در را باز نکردیم . آتش آوردند . در آتش گرفت . من پشت در رفتم تا مگر با شنیدن سخن من از راهی که در آن بودند برگردند و حرمت حریم پیامبر را داشته باشند ولی شرم آنها کمتر از اشتیاقشان به قدرت بود و با وجود آنکه می دانستند من پشت در هستم . درنیم سوخته که آماده فرو افتادن بود با یک لگد شکسته شد و مرا که از شدت ضربه در، بیهوش شده بودم و میخ فولادی  ، سینه ام را نشانه گرفته بود و در را و آتشی که بر افروخته بودند را به کنار زدند و بسوی علی حمله کردند و دستهایش را بستند وبسوی مسجد کشیدند تا در مسجد در مقابل مردم با تهدید اسلحه از او بیعت بگیرند و او را وادار به تصدیق راه ارتجاع کنند.

 

لحظه ای به هوش آمدم که علی دستگیر شده بود و او را بسوی مسجد می کشیدند . درست از مقابل من او را به سوی مسجد می بردند. با تمام توانی که داشتم دست بردم و علی را درآغوش گرفتم . فرمانده مهاجمین  ، غلامش را گفت: « بزن فاطمه را تا رهایش کند» غلام شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و با غلاف شمشیر به بازوان من باتمام توانش می کوفت . من نمی توانستم علی را رها کنم چون علی در آن لحظه تمثیل کامل انقلاب محمد بود که بوسیله ارتجاع دستگیر می شد و به سوی آوردگاه قریش  برده می شد . گرفته بودم علی را آنچنانکه گوئی جانم را در آغوش گرفته ام .  با ضربات غلام ، بازوانم از کار افتاد و باردیگر از هوش رفتم در حالی که خون زیادی را از دست داده بودم و فرزندم کشته شده بود. یک بار دیگر بهوش آمدم و کوشیدم تا خود را به مسجد برسانم و می خواستم نفرین کنم ارتجاع عرب را و قریش را و تجدیدنظرطلبی بعضی از اصحاب پدرم را . سلمان پیام علی را به من رسانید که نفرین نکن! علی از من خواست که نفرینشان نکنم.  من بسوی علی شتافتم و دستش را گرفتم و با او بسوی خانه حرکت کردم در حالیکه ارتجاع منفعل شده بود و از ترس عکس العمل افکار عمومی نتوانست از اقدام من جلوگیری کند . 

 

اینک من از شما پرسشی دارم ؛ شما از جانفشانی من و علی و حسنین و یارانمان در تاریخ باخبرید. شما می دانید که بر من و علی و اهل بیت پیامبر و یارانمان در تاریخ چه گذشته است ، پرسش من چنین است که آیا شما نیز از انقلاب محمد  ، آنچنان دفاع می کنید که ما دفاع کردیم و آیا از جان و مال و ناموس انقلابیون مسلمان در غزه و کرانه باختری رود اردن و یمن و....  آنچنان دفاع می کنید که مورد رضایت خداست؟

 

من تنها داغدار فرزندانم محسن و حسن و حسین و دیگر فرزندانم در طول تاریخ نیستم . من داغدار شهادت همه فرزندان اسلام و قرآن در طول تاریخم.

 

هر شهیدی که در هر نقطه جهان در راه اسلام و قرآن در خون خود خفت جان مرا برآشفت و اشک سرخ مرا بر گونه تاریح جاری ساخت. امروز نیز من داغدار شهدای اسلامم از غزه تا هرجا که شمشیر ارتجاع و متحدانش سینه انقلابیون مسلمان را نشانه می گیرد.

 

دوستان ما! نبرد انقلاب و ارتجاع پایان نیافته است . ما در یک نبرد تاریخی و تاریخساز  قرار داریم . اسلام هنوز نتوانسته است جامعه تراز قرآن را به تاریخ ارائه کند و ارتجاع هنوز فرصت جامعه سازی قرآنی را به انقلاب محمد نداده است.    

 

دوستان ما! پدرم رسول الله سفارش قرآن و اهل بیت را به مردم کرد ولی مردم در آن روز و روزگار هم عمل به قرآن را از دست دادند و هم اهل بیت را تنها گذاشتند و نه تنها آنها را یاری نکردند که بر رویشان شمشیر کشیدند . اگر ما اهل بیت پیغمبر تنها نمی ماندیم و اگر ارتجاع و تجدیدنظرطلبی بر جامعه اسلامی حاکم نمی شد امروز قرنها بود که از بنیادِ جهانِ تراز قرآن گذشته بود و زمین بی کویر و جهان بی اسیر و دنیای بی فقیر بوجود آمده بود ولی هیچ می دانید که در این چهارده قرن  بر سر امت و «نهاد امامت» چه آمد و سلاطین جور چطور بر جان و مال و ناموس مسلمانان جهان مسلط شدند و چه خون هائی که بر زمین ریخت و چه حقوقی که پامال ستم گستران تاریخ شد؟

 

از مدینه تا کوفه و کربلا  و از کربلا تا صبرا و شتیلا و از صبرا و شتیلا تا سراسر قلمرو اسلام جسم و جان و حقوق اساسی مسلمانان، تاراج بیدادگران گردید و شد آنچه که شد.

 

امروز در سپیده دم تاریخ نوین اسلام و انسان ، من همان سفارش را بشما می نمایم که پیامبر به مردم روزگار ما و همه روزگاران  نمود: «قرآن و اهل بیت پیغمبر را تنها نگذارید» . و برای اقامه عدالت و امامت در سراسر قلمرو اسلام بکوشید! تنها گذاشتن قرآن به معنی بی توجه ماندن به دستورات آن است و یک معنای تنها نهادن اهل بیت پیغمبر ، تنها نهادن پیام ما که پیام مقاومت است می باشد .

 

 همه انقلابیون مسلمان فرزندان منند . من مادر مقاومتم و مقاومت با استقامت من در تاریخ اسلام آغاز شد . استقامت من در کنار علی با سینه خون فشان و پهلوی شکسته و نا توان و صورت سیلی خورده و اشک آلود در کنار آن درِ آتش گرفته و سوزان و کودکی که به دنیا نیامده از دنیا رفت و سپس رحلت پرسش برانگیزم از این جهان و آن مزار بی نشان که تنها نشانه من در این جهان است  ، همه نخستین خطوط اعلامیه مقاومت اسلامی در مقابل ارتجاع ، در تاریخ  هستند .

 

هر  کسی که پرچم  مقاومت و استقامت اسلامی  را بر دوش گرفته فرزند من است . مباد که سنگر مقاومت را به نفع تجدید نظرطلبان و سازشکاران رها کنید و مباد که میثاق خود با فرزندم خمینی را بدست فراموشی بسپارید.  

 

پسرم خمینی از قم برخاست و پسر دیگرم از خراسان و پسر دیگرم از صعده و صنعا ولی بدانید که قمی و خراسانی و یمانی هر سه از پیشقراولان حرکت پسرم قائم آل محمدند و زمینه سازان ظهور او بوده و خواهند بود .

 

دوستان ما!  فرزندانم که در جبل عامل و در سراسر لبنان و در بلادجبل و در سراسر ایران  و در صعده و صنعا و در سراسر یمن چشم بر زندگی گشوده و  می گشایند همه جگر گوشگان من و علی و پدرم رسول الله هستند و این سرزمین که از نیل تا فرات و از بحر روم تا خلیج فارس و از حیدر آباد تا اسلام آباد  دامن گسترده ،  چشم امید ما اهل بیت به رویشِ شکوفه های سرخ انقلاب در آن دوخته شده است تا بهار آزادی را برای بشریت به ارمغان آورند و همه فرزندانم که شهدای راه قرآن و رهائی انسان از عبودیت طاغوتند در روز جزا با شفاعت من از پل صراط می گذرند و به بهشت رضوان الهی می رسند . پاسدار حرمت خون پاک و راه تابناک آنان باشید تا من دوستدار تمام شما و شفیعه روز جزا برای همه شما باشم و انشاءالله خواهم بود  . این پرچم سرخ را بر دوش بگیرید و تا قیام قائم آل محمد آن را بر زمین مگذارید . درود بر شما و همه صالحان زمین باد! آمین.»

 

این خطبه ای بود که با یاد فاطمه(ع) نوشته شد . با این فرض که اگر فاطمه (ع) امروز همزمان با جنگی که علیه اسلام و قرآن در جریان است بر گروهی از ما در مکاشفه ای سخن می گفت شاید این چنین سخن می گفت ولی آیا این پیام نگفته را از سیره گفته شده و سرگذشت شگفت انگیز و قبر نهفته و بی نشان فاطمه نمی توان شنید؟  چه کسانی این پیام را شنیده اند ؟ تنها خدا، خداست که می داند.

 

انتهای پیام/الف

 

پینوشت:

1- نگاه کنید به شهر گمشده [ فاطمه چه گفت؟ مدینه چهشد؟] از همین قلم .ص 675 به بعد.

2-همان

3-همان    

 

 

 


| شناسه مطلب: 383932







نظرات کاربران

فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.