گسست یرگشت ناپذیردرسلطه جریان صهیونیزم
به نام خدا
قدسنا،علی حاج محمدی: ساختار سیاسی قدرت در کشور آمریکا نمونه بارزی از نقش مدیریت گردش اطلاعات در حفظ و بقای نظام سلطه است. در واقع آنچه آمریکا را آمریکا کرده است، چه برای مردمش و چه برای مردم جهان، هوش و توان بالای مشتی ثروتمند یهودی در تنظیم و مدیریت آگاهی های عمومی است. آنها تاکنون توانسته اند جریان گردش اطلاعات را به گونه ای رقم زنند که مردم، آن چیزی را بدانند که آنها می خواهند و آنچنان بفهمند که آنها می پسندند.
آنها در پنجاه سال گذشته و بخصوص بعد از تحولات مربوط به جنگ جهانی دوم، سرنوشت آگاهی های عمومی را در چارچوب سه گوشی تنظیم کرده اند که در یک ضلع آن دولتمردان و نخبگان سیاسی آمریکا مستقر در سنا، کنگره، پنتاگون، و کابینه به عنوان بازوی اجرایی شان، گردش اطلاعات را مطابق خواسته های آنها تنظیم کنند. در ضلع دیگر این مثلث، اندیشمندان و نخبگان فکری مستقر در دانشگاه ها و موسسات فکری به عنوان بازوی فکرساز قرار دارند که به تنظیم و تولید نظریات و اندیشه هایی می پردازند که رفتار سیاسی آنها را توجیه کند و بالاخره، در ضلع سوم این سه گوش سلطه، رسانه های خبری و مرکز سینمایی هالیوود قرار دارند که به عنوان بازوی تبلیغی به ترویج مبانی اندیشه سلطه و تحکیم حاکمیت آنها بر مقدرات جامعه همت می کنند.
بر این اساس، بروز امواج نارضایی اجتماعی در سراسر آمریکا در ماه های اخیر از جهتی محصول نارسایی و اختلال در کارکرد این سه گوش شوم گردش اطلاعات است. به بیان دیگر، جریان گردش اطلاعات درجامعه آمریکا دیگر به تمامه تابع مکانیسم سه پهلوی فوق نیست، بلکه جریان های مخالف و معارض، با آگاهی بخشی از نوعی دیگر در حال یارگیری از میان توده های آمریکایی هستند. امواج خشم و نارضایی جاری نیز که به ظاهر از غم عیش و خواهش شکم است و لیکن در اعماق خود رسالت دار خروشی همگانی علیه دست کم پنجاه سال سلطه دروغ و دورویی است، بر ابعاد آن افزوده است.
از یک سو، اندیشمندان معارض، دوشادوش جداشدگان از جوامع رسانه ای حاکم به سرعت در حال آگاهی بخشی به توده های آمریکایی اند و نوک پیکان این آگاهی بخشی نیز متوجه سردمداران اصلی سلطه در آمریکاست. دیکتاتوری دوحزبی در انتخابات سیاسی آمریکا تاکنون به مردم اجازه نداده است که با تیغ انتخاب خود از سردمداران اصلی سلطه که نخستین اسیرانش خود همین مردم هستند خلع ید کنند. مردم آمریکا تا کنون در واقع در اوج قدرت انتخابی خود در فضایی به ظاهر دمکراتیک، افرادی را از مهمیز قدرت بر می چیده اند که خود چون عروسکان نمایش خیمه شب بازی از پس پرده اداره می شده اند، و غافل از گردانندگان پس صحنه، تصور می کرده اند که عوامل بدبختی هایشان را از قدرت کنار رانده اند و به همین سبب انقلابی اجتماعی از نوع آنچه در خطه خاورمیانه و شمال آفریقا مشاهده می کنیم در ینگه دنیا رخ نداده است. اما اکنون مردم آمریکا به سرعت دارند باخبر می شوند که درون پرده بسی فتنه ها می رود. دارند باخبر می شوند که اکثر نمایندگان منتخب، شاید منتخب آنها هستند اما نمایندگان آنها نیستند، بلکه نمایندگان مشتی ثروتمند یهودی اند که از پس پرده، مقدرات نسل های پیشین و کنونی آمریکا را در ید خبیث خود گرفته اند.
نقش سردمداران پشت صحنه در آمریکا اگر چه دیری است که دیگر راز ناگفته نیست و بسیاری از آن مطلع اند، اما سخن گفتن از آن در جامعه آمریکا تا همین چند ماه پیش تابویی سیاسی بود و لیکن از جمله برکات جریان مردمی تسخیر وال استریت یکی هم این بود که آن تابو بشکست و آن پیمانه ریخت. در چنین فضایی است که روزنامه نگار شهیر و نویسنده معروفی چون ماکس بلومنتال جرات می کند که اواخر بهمن ماه جاری در شبکه خبری ریل نیوز آمریکا اعلام کند که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در کنترل چند میلیاردر یهودی است که با افکاری صهیونیستی سعی دارند جامعه آمریکا را به حمایت بی قید و شرط از رفتارهای غیرقانونی اسراییل و نیز جنگ با ایران سوق دهند. ماکس بلومنتال حتی اسم هم می برد و از شلدون آدلسون، میلیاردر یهودی صاحب قمارخانه بزرگ شهر لاس وگاس آمریکا به عنوان شخصیتی با گرایش های "صهیونیستی" (با همین عنوان) نام می برد که دیدگاه های نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را در پس صحنه تنظیم و هدایت می کند.
اکنون جمعیت روزافزونی از مردم آمریکا آگاه شده اند که مواضع چهره های سیاسی اغلب واگویه ای از خواسته های مشتی یهودی پولدار است. جالب آنکه بسیاری تا پیش از مصاحبه بلومنتال نمی دانستند که شلدون آدلسون رفیق گرمابه و گلستان بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر کنونی "اسراییل" است و ضمنا حامی مالی تبلیغات انتخاباتی نیوت گینگریچ، نامزد ریاست جمهوری آمریکا می باشد که مواضع ضدفلسطینی وی شهره عام و خاص است.
البته افشاگری های بلومنتال، که از فعالان پروپاقرص جنبش ضدسرمایه داری تسخیر وال استریت است، به همین جا ختم نشده است، بلکه وی به چرخش مواضع سیاسی گینگریچ تحت تاثیر سرمایه داران یهودی اشاره ای کرده وگفته که وی تا پیش از این به عنوان شخصیتی به ظاهر میانه رو و حامی فلسطین در آمریکا شناخته می شده و حتی در دهه نود در مراسم استقبال از یاسر عرفات، چهره فقید فلسطینی در نیویورک حضور داشته است، اما در فرایند انتخابات امسال آمریکا به یکباره تغییر موضع داده و حتی منکر موجودیتی به نام فلسطین شده است. بلومنتال در این مصاحبه حتی خاطرنشان کرده که مواضع اخیر باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا در حمایت از نتانیاهو تا حدودی تحت تاثیر آدلسون است. وی از جرج هریس نیز به عنوان میلیاردر دیگر یهودی نام برده که با آدلسون ائتلافی ناگفته دارد و البته بعد از این مصاحبه بود که جمعیت های آمریکایی متوجه شدند که آدلسون حامی مالی بسیاری از سازمان های صهیونیستی در آمریکاست، از حزب حاکم لیکود در اسراییل حمایت مالی می کند و از طرفداران پروپاقرص حمله به ایران است.
مردم آمریکا همچنین متوجه شده اند که آدلسون وعده داده است برای حمایت از تبلیغات انتخاباتی نامزد جمهوری خواهان صد میلیون دلار کمک کند و لابد از خود پرسیده اند که مگر آدلسون چقدر پول دارد که در این حیص و بیص اقتصادی وعده چنین کمکی را داده است. اگر حساسیت عمومی نسبت به نقش آدلسون ها در جامعه آمریکا بالا نگرفته بود، نشریه فوربس، که ویترین پولدارهای جهان است، مجبور نمی شد که اوایل اسفندماه در معرفی شماره آتی خود که قرار است بیستم اسفندماه جاری منتشر شود با لحنی مدافعانه به بیان ثروت های آدلسون بپردازد و لابلای گزارشش تلویحا اعلام کند که آدلسون قادر است کمکهای مالی خود به گردونه انتخابات را در عرض دو سه هفته در قمارخانه های خود دش کند.
مردم آمریکا پیشتر هم از کوه های ثروت انباشته شده در کشورشان کمابیش باخبر بودند و لیکن وقتی مشاهده کردند که حتی نمی از سیل بنیان کن بحران اقتصادی جاری به دیوار کاخ های ثروتمندان یهودی نمی رسد، دست از دهان برداشتند. آری اینچنین است که ذهن کنشگر و جوینده آمریکایی به ربط منطقی میان حمایت از صهیونیسم، بحران اقتصادی جاری و سرمایه سالاران آمریکایی پی می برد و پیکان پرسشش را متوجه این طبقه اولیگارشی می کند.
این جنبش آگاهی بخش در سطح شبکه مجازی نیز در حال یارگیری است. هر روز سایت ها و وبلاگ هایی در شبکه اینترنت آمریکا متولد می شوند که موضوع آنها کشف علل بحران اقتصادی در آمریکاست و بسیاری از آنها بر این قول متفق اند که ریشه های خرابی اقتصاد را باید در خساراتی جست که ملت آمریکا از رهگذر سیاست های صهیونیستی دولت هایشان در حمایت از اسراییل متحمل شده است. یک جستجوی ساده از واژگانی چون "وال استریت موومنت"، "جوییش لابی"، "ایزریل لابی"، "آیپک" و "فایننشال کرایسیس" در میان نوشته جات بلاگرهای آمریکایی گواه بسیاری بر این مدعارا فراهم می کند. سایت دیسنت وویس (صدای مخالف) یکی از این مراکز تازه متولد است که فحوای مطالب آن هشداری است درباره خطرات حاکمیت کنگره سران صهیونیسم بر سرنوشت ملت آمریکا و این نشانی است از بیداری نسل های آمریکایی درباره جریان صهیونیسم.
اکنون یکی از موضوعات رایج در میان بلاگرهای آمریکایی انتقاد شدید از "پل وولفوویتز" معاون وزیر دفاع در دوران جرج بوش کوچک و رییس فعلی "بانک جهانی" به عنوان "سیاستمداری صهیونیست" است به سبب راه انداختن جنگی علیه عراق "به نیابت از طرف اسراییل" که "هزینه آن از جیب مردم آمریکا" تامین شد. دقت کنید. تعابیری که زمانی رسانه های ایران به عنوان تحلیل خبری منتشر می کردند، اکنون حرف دل توده های مردمی در آمریکا شده است.
اکنون بلاگرهای جوان آمریکایی با بازخوانی گذشته سیاسی پدران خود از لیندون جانسون، رییس جمهور آمریکا در خلال دهه هفتاد میلادی به عنوان نخستین رییس جمهوری یاد می کنند که برای حفظ منافع ملت خود سوگند شرف خورد اما منافع صهیونیسم جهانی و نسخه سیاسی آن "اسراییل" را بر منافع ملت آمریکا ترجیح داد و با دروغ گفتن به مردم خود در ماجرای کشتی یو اس اس لیبرتی پای آنها را به جنگ های اواخر نیمه دوم قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم در خاورمیانه و مناطق دیگری که پای منافع صهیونیسم جهانی در میان است باز نمود.
موج اعتراض به سیاست صهیونیسم زده دولتمردان آمریکا حتی به رسانه های رسمی و دولتی نیز کشیده شده است، چنانکه راجر کوهن، سرمقاله نویس نشریه پرتیراژ تایمز اخیرا در مصاحبه ای گفته است که حتی نسل جوان یهودیان آمریکا نیز دیگر حاضر نیست مانند پدران خود از اسراییل حمایت کند و پیتر بینارت، سرمقاله نویس نشریه پرطرفدار نیوزویک نیز کتابی در دست چاپ دارد با عنوان "منتقدان صهیونیسم."
وقتی مردم آمریکا متوجه شوند که مشتی پولدار یهودی مقدرات آنها در دست گرفته اند که اتفاقا طرفدار حمله به ایران هم هستند، آن وقت است که می فهمند از کجا خورده اند. می فهمند که دست کم پنجاه سال است که زیر یوغ دیکتاتوری مشتی یهودی پولدار زندگی کرده اند و آمد و شد روسای جمهور از خلال غوغای "کالج انتخابات" فقط بازی سیاسی بوده و هست. می فهمند که جنگ افغانستان و عراق که خسارات نجومی به ملت آمریکا وارد کرد و اقتصاد خیره کننده آنها را همردیف کشورهای متوسط جهان سوم در آورد، محصول هوس های مشتی پولدار یهودی بود و آیا این انگیزه ای بسنده برای خروشی ملی نیست؟ بر این اساس، تظاهرات سراسری در بیش از هشتاد شهر آمریکا در نیمه بهمن ماه جاری علیه سیاست های جنگ افروزانه حکومت این کشور در برابر ایران، از جهتی برونداد تغییر نگرش سیاسی فوق است.
بر اساس همین تغییر نگرش است که تجمعات اعتراضی در آمریکا به سرعت از "اعتراض به معلول" به "اعتراض به علت" تغییر رویه می دهد و بر همین اساس است که به سرعت از آغاز جنبش تسخیر وال استریت در اواخر شهریور 89، به عنوان نماد اعتراض مردم آمریکا به سیاست های سرمایه سالارانه حاکمیت، به آغاز جنبش تسخیر آیپک (کنگره سران صهیونیسم در آمریکا) در اوایل خردادماه 1390 به عنوان نماد اعتراض مردمی به ریشه همه بدبختی ها می رسیم. گویی این مردم دریافته اند که هر چه فریاد دارند باید بر سر صهیونیسم بکشند.
نیمه اسفندماه نیز قرار است طرفداران جنبش تسخیر وال استریت، همزمان با اجلاس سالانه آیپک (18-14 اسفندماه) مقابل مقر این کنگره در واشنگتن جمع شوند و به حاکمیت صهیونیسم بر مقدراتشان اعتراض کنند و قرائن نشان می دهد که تجمع گسترده ای شکل خواهد گرفت. همچنین برنامه های اعتراضی دیگری نیز برای آن روزها تدارک دیده شده است که در شهرهای مختلف آمریکا برگزار خواهد شد و این تحول بی سابقه رهاورد گسستی برگشت ناپذیر در مثلث شوم مدیریت آگاهی ها در جامعه آمریکاست.
این گسست اطلاعاتی البته در اضلاع دیگر مثلث گردش اطلاعات نیز بروز کرده است. مثلا در ضلع نخبگان سیاسی، برخی مقامات آمریکایی که زمانی از محرمان دربار صهیونیسم محسوب می شدند، اکنون از معترضان و منتقدان روند جاری شده اند. مثلا پل پیلار، مقام عالی رتبه سابق سیا اخیرا اعلام کرده است که منافع ملی آمریکا اقتضا می کند سیاست خارجی این کشور در قبال اسراییل تغییر کند و البته روی دیگر سخن وی آن است که باید آمریکا قبای صهیونیستی خود را از تن در آورد. وی همچنین اذعان دارد که لابی اسراییل که تعبیر رسانه ای لطیفی از مجمع پولداران صهیونیست در آمریکاست، زمینه ساز تجاوز غرب به کشور عراق شد. لورنس ویلکرسون، رییس دفتر کالین پاول (وزیر خارجه جرج بوش کوچک) نیز از دیگر مقامات سیاسی است که اخیرا به صف منتقدان نفوذ بی حد و حصر لابی یهودی در آمریکا پیوسته است. شاس فریمن، دیپلمات کارکشته آمریکایی نیز در سایه گسیختگی اطلاعاتی حاصل از جنبش وال استریت زبان به انتقاد از لابی یهود در آمریکا گشوده و گفته است که در سال 2009 سرمایه داران یهودی متنفذ به خاطر مواضع ضداسراییلی وی مانع از آن شدند که وی رییس شورای ملی اطلاعات آمریکا شود.
اما شاید گسست اطلاعاتی شکل گرفته در ضلع سوم مثلث فوق بسی گسترده تر از سایر اضلاع باشد. اکنون جمع بسیاری از اندیشمندان دانشگاهی طور دیگری می اندیشند. آنها همچنین یکدیگر را به مرور زمان یافته اند و در حال شکل دهی افکار عمومی علیه سویه های سیاسی و فکری در آمریکا هستند. یکی از نمونه های بارز این تحول فکری را می توان در برخی همایش های دانشگاهی در آمریکا مشاهده کرد که تفکر سیاسی حاکم بر آمریکا را به چالش می کشند. در این میان، دانشگاه هاروارد را شاید بتوان از جمله مراکز تجمع معارضان دانشگاهی در آمریکا دانست که قرار است در نیمه اسفندماه جاری کنفرانسی برگزار کند که موضوع و محتوای آن از اساس با رویه سیاست خارجی دولت آمریکا مخالفت دارد.
در این رخداد بی نظیر که به نظر می رسد برنامه آن را به عمد با برنامه اجلاس آیپک همزمان کرده اند، سخنرانان به بررسی ضرورت نابودی اسراییل و تشکیل کشوری در مرزهای تاریخی فلسطین قبل از 1948 با مشارکت کلیه اتباع فلسطین تاریخی خواهند پرداخت. این کنفرانس تاریخی که در دانشکده سیاسی جان اف. کندی برگزار خواهد شد، نقطه عزیمتی خواهد بود برای دکترین تاسیس یک موجودیت سیاسی واحد در سرزمین تاریخی فلسطین با تلفیق جمعیت فلسطینی ساکن کرانه باختری و غزه و نسل های فلسطینی ساکن کشورهای همسایه.
البته صورتی از این دکترین نخستین بار توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در نماز عید فطر چند سال پیش ارایه شد و به دفعات به عنوان سیاست خارجی واحد ایران به جهان اعلام گردید. تنها تفاوت آن است که اعضای این اجلاس معتقدند در چنین کشوری، جمعیت مهاجران جامعه اسراییلی نیز می توانند مشارکت سیاسی داشته باشند. اما در هر صورت، حاصل هر دو دیدگاه سیاسی یک چیز است و آن ضرورت از بین رفتن موجودیتی جعلی به نام "دولت یهودی اسراییل" است. لذا این اجلاس، چه بگذارند برگزار شود و چه نگذارند، نوید تغییر معادلات فکری در جامعه آمریکا خلاف خواست امرای صهیونیسم جهانی است و خبر از گردشی انقلابی در اندیشه سیاسی توده های آمریکایی می دهد. انقلابی که حاصل گسستی در مثلث گردش اطلاعات است و به گسستی در معادلات گردش قدرت نیز خواهد انجامید.
بر اساس آنچه گفته شد، جنبش تسخیر آیپک و تظاهرات نیمه اسفندماه ملت آمریکا را باید جدی گرفت. تظاهرات نیمه اسفند مقابل مقر آیپک در خیابان شماره 256 شهر واشنگتن رهاورد بیداری گسترده در ملت آمریکاست و حکایت از آن خواهد داشت که دکترین مبارزه با صهیونیسم دارد به سرعت تبدیل به شعار مشترک توده های نود و نه درصدی در آمریکا می شود. تظاهرات نیمه اسفند همچنین مبدا تحولی عمده در تاریخ سیاسی آمریکا و روند مبارزات ضد سرمایه سالاری و بی عدالتی در سراسر جهان خواهد شد؛ مبارزاتی که اکنون چونان کودکی است که چهار دست و پا راه می رود، اما به زودی از جای بر خواهد خاست و محکم روی پای خویش خواهد ایستاد، انشاء الله.
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس