حقایقی که "اعراب" انکار و " وینوگراد" اثبات کرد
گزارش نهایی کمیته وینوگراد تنها مختص اسرائیل نیست بلکه به اعراب نیز مربوط می شود زیرا اسرائیل در جنگ تابستان 2006 همانگونه که در جنگهای پنجگانه پیشین خود با اعراب در جنگ بود در این جنگ نیز با یک کشور عربی به مقابله پرداخت. از اینجاست که اهمیت گزارش وینوگراد که نه تنها بیانگر رخنه ها و کمبودها و کم کاری ها و سستی در پایه و ساختار اسرائیل و عملکرد سطوح سیاسی و نظامی است روشن می شود بلکه از انکارآشکارای حقایق توسط اعراب و بخصوص مسوولان و سران آنها در اثناء و پس از گزارش پرده برمی دارد .
مهمترین حقایقی که برخی اعراب از جمله مسوولان لبنانی آنرا انکار کرده اند پنج مورد است که به آن می پردازیم :
اولین نکته اعتراف اسرائیل از طریق کمیته رسمی وینوگراد به شکست خود دراین جنگ است .درست است که این کمیته در پی حفظ آبروی ریخته رژیم صهیونیستی بود و با استعمال کلماتی نظیر «پیروز نشدیم » راه حیله گری و سرپوش گذاری را پیش گرفت اما سخن خود را به کلی از سر گرفته و تاکید کرد که «شکست در روحیه مردم حالتی از سرخوردگی و ناکامی بوجود آورد » . ولی دیگران در توصیف مضمون و نتایج آن کندی به خرج نداده و با بررسی دقیق آن اعلام کردند که این گزارش یک «زلزله» بوده و شاید این شکست حتی بیش از پیروزی بر اندام اسرائیل لرزه می اندازد.
این اعتراف به شکست پس از 60 سال از تاسیس رژیم صهیونیستی و پیروزی آن بر همه کشورهای عربی برای اولین بار است که از زبان اسرائیلی ها جاری می شود ولی با این حال برخی حکام عرب- و نه مسئولان دون پایه و مردمان عادی- پیروزی مبارزان عرب یعنی مقاومت حزب الله را انکار کرده و برخی از آنان بخصوص سران لبنان مصرانه تاکید می کردند که مقاومت در لبنان شکست خورده و لبنان بدلیل خسارتهای فراوانی که از جنبه زیرساخت و آبادانی ها و نیز تلفات انسانی که درشهرهای مختلف این کشور به وقوع پیوست، بازنده جنگ می باشد .
آنها بر این حقیقت چشم بسته بودند که طرف پیروز (حزب الله) نیز همچون طرف بازنده (اسرائیل) از همه لحاظ خساراتی می بیند و معیار پیروزی آنقدر که سیاسی است مادی و بر اساس برآورد خسارات مادی و بشری نیست و تجلی پیروزی در درهم شکستن اراده طرف شکست خورده یا دست نیافتن آن به اهداف تعیین شده برای آغاز جنگ و یا هر دو است . این در حالی است که اسرائیل به اعتراف کمیته وینوگراد از دستیابی به اهداف و برنامه ریزی های خود ناکام ماند و مقاومت با پایداری خود با شایستگی کامل و بی نظیری در برابر آن ایستاد و در درگیری اراده ها پیروز شد هر چند که خون بیشتری از بازوی توانمندش جاری شد .
دومین حقیقت، اثبات اقدام اسرائیل به عنوان آغازگر جنگ بر ضد مقاومت و لبنان است. زیرا کمیته رسمی وینوگراد اذعان کرده است که «اسرائیل جنگی را که خود بدان اقدام نمود،آغاز کرده است » و این برخلاف تلاشهای برخی ارکان نظامهای رسمی عربی است که در اذهان عمومی اینگونه وانمود می کردند که مقاومت این جنگ را شروع کرده است و شاید مهمترین این طرفهای ضد مقاومت دولت لبنان به ریاست "فؤاد سنیوره" بود که ساعاتی پس از اسارت دو اسیر اسرائیل در نزدیکی خط آبی که از لحاظ سیاسی مرز رسمی شناخته نمی شود و حمله مستقیم و همه جانبه کل قوای اسرائیل به لبنان ؛ خود را از بر عهده گرفتن هرگونه مسوولیتی در برابر آنچه که مقاومت لبنان انجام می دهد مبرا کرد و با بیان بی اطلاعی از قصد مقاومت با این اتهام ضمنی که بعدها علنی شد ،مقاومت را در باب جنگ یا صلح ،به تصمیم گیری به جای دولت متهم نمود. در طی این ساعات برخی نیز عملیاتی که مقاومت در برابر اسرائیل انجام داده را «ماجراجویی نسنجیده» دانسته و آنرا فراهم کننده بهانه دشمن برای آغاز جنگ برشمردند . اما آیا اینان پس از آن که کمیته وینوگراد اعتراف می کند که اسرائیل به خواست خود به جنگی طولانی مبادرت ورزید ،چه حرفی برای گفتن خواهند داشت ؟؟
سومین حقیقت اینکه کمیته وینوگراد به خسارات جانی ،مالی و روانی که موشکهای مقاومت به جبهه داخلی اسرائیل وارد آورد، اعتراف کرده است . بخصوص اینکه مقاومت پس از چندین دهه توانسته است برای اولین بار جنگ را به زمینهای تحت اشغال دشمن بکشاند و این توانایی را برای خود ایجاد کند که آنقدر به سمت دشمن موشک شلیک کند که دشمن به اجبار درخواست آتش بس کند . البته این گذشته از تعداد هزاران خانواده ای است که از منطقه شمالی الجلیل به مناطق امن تر کوچ کردند و هزاران خانواده ای که در تمام طول مدت جنگ در پناهگاه ها و ساختمانهای امن پناه گرفته بودند.
برخی از اعراب و به خصوص مسوولان لبنانی که همواره کوشیده اند به شهروندان لبنانی اینگونه بفهمانند که تصمیمگیری مقاومت بجای دولت و یک تنه به میدان رفتن حزب الله باعث ویرانی و خسارات بسیار سنگین شده است ، این حقیقت را انکار کرده یا نادیده گرفته اند .
حقیقت وارد آوردن خسارات سنگین به اسرائیل از طریق مقاومت واقعی ، دلالتی آشکار و دقیق در بر دارد چه اینکه سران اسرائیلی به خصوص پس از اثبات اقتدار مقاومت و قدرت آن در انتقال جنگ به عمق رقیب اسرائیلی ،دریافتند که پس از آشکار شدن حقایق جنگ ژولای (تابستان 2006) دیگر قادر به گریز از مجازات و پیامدهای ناشی از خسارات سنگین نخواهند بود . این امر از توانایی مانور سیاسی و عرض اندام بیشتر اسرائیل جلوگیری خواهد کرد و این رژیم را وادار خواهد کرد که در صورت عزم بر جنگی دوباره بر ضد لبنان ،بسیار بیندیشد .
چهارمین حقیقت اعتراف کمیته وینوگراد به این نکته است که جنگ 33 روزه یک گزینه سیاسی اسرائیلی بود که با زمینه چینی برای آن و تکیه بر آن کوشیدند اهداف مشخصی را حاصل نمایند . این کمیته در چارچوب نقد سطوح سیاسی و نظامی اعتراف می کند که «اهداف این اقدام نظامی قانونی بوده و حتی تمام استفاده ممکن از آن در راه تسریع فرایند سیاسی و یا بهبود بخشی به آن انجام نشده است » و آنگاه که این کمیته با تکیه بر جنگ به عنوان عاملی برای تحقق اهداف سیاسی اعتراف دارد ، می بینیم که این اقدام نظامی را قانونی برشمرده است و در پی هدف از اتخاذ تصمیم حمله نظامی را اینگونه تشریح می کند :« اهداف اقدام نظامی قانونی بوده و شکستی در اقدام به این عملیات رخ نداده است چرا که برای حکومت اسرائیل انعطاف پذیری و نرمی نظامی و سیاسی ضروری فراهم کرده ... زیرا جنگ دوم با لبنان دستاوردهای سیاسی عملی نیز داشته است : تصویب قطعنامه 1701 ... » بر این اساس روشن می شود که هدف تعیین شده اقدام نظامی حکومت ایهود اولمرت ایجاد وضعیت سیاسی نظامی متفاوتی است از آنچه که تا آنزمان بر جنوب لبنان حاکم بود. گزارش وینوگراد به این نکته اشاره نمی کند که تحقق این مهم نیازمند هدف قرار دادن مقاومت و خلع سلاح آن است ولی اقدام به جنگ در عرصه عملیاتی گسترده در جنوب لبنان وجود این هدف در نقشه جنگ را اثبات می کند . به هر حال صرف اعتراف کمیته وینوگراد به گزینه جنگ و قانونی بودن آن به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی به نوبه خود دلیلی مکفی برای تثبیت درکی راهبردی از برنامه های اسرائیل است که مفاد آن احتمال قوی بازگشت دیر یا زود به جنگی دیگر بر ضد لبنان ،سوریه یا دیگر کشورهایی است که آنها را دشمن نامیده است .
پنجمین حقیقت و مهمترین مورد این است که سودمند و کارگر بودن مقاومت به رغم عدم برابری نظامی میان اسرائیل و حزب الله اثبات شد. چرا که لبنان با دولت و جامعه و ارتش و مقاومت خود بخصوص در زمینه های اقتصادی ، نظامی ، فناوری از رژیم صهیونیستی ضعیف تر است . با این وجود تثبیت اراده مبارزه و جنگاوری نزد مبارزان شجاع و تنظیم و هماهنگی اقدامات و آمادگی مقاومت عواملی کافی بلکه تعیین کننده برای ایجاد یک استراتژی موازنه قوا بود که برتری درگیری اراده ها و تقدم آن بر مقدار تسلیحات نظامی در جنگهای مردمی اثبات کرد. شاید اولین درسی که از جنگ ژولای 2006 قابل برداشت است این است که تشکلهای مقاوم مردمی جدی و تلاشگر از این پس دیگر قادرند با حمایت برخی دولتهای عربی متعهد در برابر اسرائیل بعنوان یک نیروی تجاوزگر و هم پیمان با امریکا ایستادگی کنند و در یک درگیری طولانی آنرا عقب رانده و بر آن پیروز شوند .
اما چه زمانی اعراب از انکار این حقایق درخشان دست برداشته و از درسهای آن عبرت خواهند گرفت ؟!
* نماینده مجلس و وزیر سابق در لبنان
* ترجمه : دکتر مصطفی پارسایی
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس